مدارس اقتضایی؛; اهداف، کارکردها و رویکردها
در سال های اخیر، آثار سوء و ناگوار استفاده گسترده از تجهیزات نوین آموزشی در مدارس ، بسیاری از خانواده ها و معلمان را با نگرانی روبه رو نموده است. نویسنده که تجربه ایجاد یک مدرسه اقتضایی را با تمرکز بر ایجاد مهارت های تفکر گروهی، زندگی و آموزش در طبیعت و آشنایی چهره به چهره با صاحبان مشاغل مختلف در کارنامه فعالیت های خویش دارد، معتقداست که کارکرد چنین مراکزی را باید در جهتی متفاوت با مدارس رسمی و در راستای اصلاح کجروی های آنها ارزیابی نمود.
در سال های اخیر، آثار سوء و ناگوار استفاده گسترده از تجهیزات نوین آموزشی در مدارس ، بسیاری از خانواده ها و معلمان را با نگرانی روبه رو نموده است. نویسنده که تجربه ایجاد یک مدرسه اقتضایی را با تمرکز بر ایجاد مهارت های تفکر گروهی، زندگی و آموزش در طبیعت و آشنایی چهره به چهره با صاحبان مشاغل مختلف در کارنامه فعالیت های خویش دارد، معتقداست که کارکرد چنین مراکزی را باید در جهتی متفاوت با مدارس رسمی و در راستای اصلاح کجروی های آنها ارزیابی نمود.
این روزها، حرف های عجیب و غریبی از معلمان می شنویم. مثلاً یک معلم دبیرستان که به آموزش علوم اجتماعی می پردازد، به من چنین می گوید: بچه ها، دیگر به خواندن علاقه ای ندارند. تنها راه درس دادن من هم به نمایش فیلم برای آنها محدود گردیده است. یک مدیر مدرسه نیز که از خوردن هله هوله دفاع می کند، می گوید: بچه های امروزی به این کار عادت کرده اند. آنها غذایی نخواهند خورد، مگر اینکه آن غذا، طعمی شبیه غذاهای آماده (فست فود) داشته باشد.
صرف نظر از تسلیم شدن مبهوت کننده این افراد و نادیده انگاری مسیولیت های شان، چنین حرف هایی نشانگر وجود یک انحراف در توجه به یکی از مهم ترین وظایف مدارس در آموزش به فرزندانمان می باشد؛ ایجاد حس همراهی و همکاری جبرانی و مکمل و نه دامن زدن به رقابت های زیانبار در میان دانش آموزان.
اولین بار در سال های دهه هفتاد میلادی، من با ایده نقش جبرانی مدارس آشنا شدم. در آن زمان، من برای معلم شدن آماده می گشتم. در تیوری آموزش به عنوان یک فعالیت جبرانی نیز، نیل پستمن و چارلز وینگارتنر خاطرنشان نموده اند که یکی از نقش های مدارس در یک جامعه آزاد، داشتن عملکردی همانند یک ترموستات فرهنگی است. چرا که باید در هنگام توجه زیاد و یا بی توجهی به یک بخش فرهنگ، تمهیدات لازم اندیشیده و اجرا گردد. مثلاً با اتکای زیاد فرهنگ عمومی بر موضوع رقابت، در مدارس باید موضوع همکاری ترویج شود. اگر بر فردگرایی تأکید شود، مدارس باید مسیولیت پذیری اجتماعی را ترویج کنند. اگر مسیولان دریابند که کودکان زیادی گرسنه روانه مدرسه می شوند، باید تغذیه آنان مورد توجه قرار گیرد. اما پستمن و وینگارتنر دریافته بودند که محدودیت هایی برای اجرای این نقش ها وجود دارد و نمی توان مدارس را مسیول حل همه بیماری های اجتماعی به شمار آورد. یکی از اماکنی که با استفاده از این رویکرد ترموستاتی در روابط خود، با تکنولوژی و ابزارهای الکترونیکی می تواند تجارب کودکان ما را تغییر شکل دهد، مدرسه است. از سوی دیگر، پژوهشگران در سال های اخیر دریافته اند که کودکان امروزی، تمایل بیشتری به کار با دستگاه های خودپرداز و پرداخت الکترونیکی در مقایسه با مراجعه به کارمندان بانک ها و فروشگاه ها دارند. بسیاری از شاگردانم به من گفته اند که معمولاً هنگام برخورد با کارمندان بانک ها و فروشگاه ها و ادارات پست، دچار استرس می شوند.
در جامعه ای که افراد بزرگسال عموماً به صورت مکانیکی با یکدیگر برخورد می کنند، ما نباید تعجب کنیم که چرا جوانان ما تا این حد شیفته ماشین ها هستند. به نظر من، یکی از وظایف مهم مدارس ما، سوق دادن بچه ها به سوی فعالیت های اجتماعی و انسانی ای است که از سال ها پیش، دیگر در زندگی روزمره ما جایی ندارد. با تشویق بچه ها به این سو، می توان استرس های موجود در روابط اجتماعی را تا حدود زیادی کاهش داد.
یکی از نکات مهم قابل توجه، بازنگری در شیوه های کنونی ارتباط میان دانش آموزان و رسانه است. در یک نگاه عمومی، در مدارس آمریکا عطش سیری ناپذیری نسبت به افزایش استفاده دانش آموزان از رسانه وجود دارد. از قرن هفدهم میلادی تا سال های میانی قرن بیستم، مدارس مکانی بودند که بچه ها از آن برای ورود به دنیای نمادها و سمبل ها بهره می بردند. برای درک بهتر دانش آموزان از جملات و اعداد هم از نمونه های واقعی بهره برده می شد. و البته به ندرت به عضوی از کلاس اجازه داده می شد که منزوی گردد. به بچه هایی هم که زمان زیادی از وقت خود را در یک دنیای انتزاعی سپری می کردند، صفت کرم کتاب اطلاق می شد و آنها را برای تنفس در هوای آزاد به حیاط مدرسه می فرستادند. با آمدن تلویزیون، همه این شرایط تغییر یافت و تمرکز اصلی بچه ها (و بزرگ ترها) بر نمادهای تصویری و نه جملات و متون قرار گرفت. در همان زمان، منتقدانی نظیر مارشال مک لوهان به سرعت به پیدایش این کجروی پی بردند. مک لوهان معتقد بود که مدارس امروز ما به مدافعان انسانی افول رسانه ها تبدیل گردیده اند. البته این پیش بینی وی محقق نگردید؛ اما من معتقدم که با از بین رفتن پیاده روهای خیابان ها، نابود شدن مناطق روستایی و گسترش حومه نشینی و از بین رفتن مشاغل فیزیکی در عصر اطلاعات، جوامع ما در حال ورود به عصر جدیدی هستند. از سوی دیگر، با گسترش استفاده از کامپیوترها، بهره گیری از روش های آموزش مجازی، سرعتی دوچندان یافت و فرزندان ما بیش از هر زمان دیگری، در دنیایی غیرواقعی و سرشار از سمبل ها غوطه ور گردیده اند.
برای یادگیری مهارت های خواندن و نوشتن و محاسبه به دانش آموزان چه باید کرد؟ آیا نباید برای شناساندن خود به بچه ها، تربیت انسان هایی خوب و مسیولیت پذیر و آشنا کردن آنها با دنیای طبیعت، تلاش گردد؟ من معتقدم که در عصر اطلاعات، به دنبال نابودی کلیساها، گروه های اجتماعی و خانواده ها، مدارس هم به زودی به این جمع افزوده خواهد شد. لذا مدارس را باید آخرین سنگرگاه ما برای مقابله با چنین تهاجمی به شمار آورد. لذا اگر ما خواهان بهبود روابط انسان ها با طبیعت، افزایش مشارکت های اجتماعی و بهبود سلامت کودکان هستیم، باید از ترموستات موجود در مدارس در جهت بهبود بخش های بیش از حد گرم شده فرهنگ آمریکایی استفاده نماییم. من از این مدرسه ها به عنوان مدارس اقتضایی یاد می کنم و معتقدم که در آنها با شناخت ارزش های فرهنگ تکنولوژیک و ایجاد زمینه لازم برای تقویت ارزش های انسانی، باید در جهت خلاف جریان کنونی حرکت نمود.
ایجاد فضای لازم برای تجربه جهان طبیعت و کارکردهای هر بخش آن، مطمیناً اثربخشی بسیار بهتری در مقایسه با ارایه تصاویر مجازی خواهد داشت. و تجربه عملی نگهداری یک کرم، در مقایسه با صدها انیمیشن و یا فیلم های مستند شبکه دیسکاوری، بسیار معنادارتر و مفیدتر خواهد بود.
طبیعت همواره ثروتمندترین منبع فراروی ما برای کسب تجارب دست اول به شمار می رود و بردن گونه های مختلف گیاهی و جانوری به کلاس ها، تنها یک رویکرد ابتدایی با نتایجی جزیی خواهد بود. به همین دلیل، بسیاری از مدارس، به فعالیت در حوزه ای وسیع تر می نگرند. مثلاً تعدادی از مدارس، روکش آسفالت پیرامون مدارس را جمع آوری کرده اند، درختان و گل های مصنوعی را در محیط مدرسه کاشته اند و حتی با ساخت رودخانه و برکه، ده ها گونه از حشرات و پروانه ها را به محوطه مدرسه آورده اند. بچه ها می توانند به راحتی به بررسی خاک بپردازند، گیاهان و حیوانات موجود را مورد بررسی قرار دهند، تاریخ و فرهنگ گذشته شهر خود را بهتر بشناسند، بهترین گونه های گیاهی مناسب کاشت را شناسایی نمایند و در نهایت، به طراحی نیمکت ها و پیاده روها بپردازند. هدف نهایی چنین طرح هایی، آموختن ویژگی های طبیعت به کودکان و آماده نمودن آنها برای زندگی در محیطی بزرگ تر خواهد بود. در مقابل، آموزش های مجازی و رسانه ای به گونه ای ارایه می گردند که گویی در دنیای طبیعی هیچ محدودیتی وجود ندارد. در سراسر قاره اروپا، ما شاهد روند رو به رشد تأسیس مهد کودک های ساخته شده در محوطه های جنگلی هستیم.
این مراکز برای اولین بار در سال های دهه پنجاه میلادی در دانمارک شروع به کار کردند. در دهه نود میلادی، آلمانی ها ده ها مهدکودک مشابه را افتتاح نمودند. در کلاس های این مراکز آموزشی، کودکان بدون در نظر گرفتن سن آنها، سراسر سال را در محیط طبیعت می گذرانند تا عشق و دانش آنها نسبت به دنیای حیات وحش و طبیعت، دو چندان گردد. این بچه ها، در دنیای واقعی به بازی می پردازند و با برگزاری کلاس های خود در جنگل و بیابان و کوهستان، نقش مهمی در شناخت دنیای واقعی ایفا می کنند. در مقابل، آیا رفتن به موزه های حیات وحش و طبیعت، قادر خواهد بود تجربه ای همانند حضور و زندگی در دامان جنگل ها و کوه ها و رودها برای دانش آموزان به ارمغان آورد؟ و آیا جادوی جعبه سیاه رسانه های آموزشی نوین، فرصتی را برای این کار فراهم خواهد نمود؟
نباید این نکته مهم را نیز فراموش کرد که عملکرد کنونی رسانه های تصویری و مجازی در بخش آموزش، با موفقیت مهمی همراه نبوده است. مثلاً بررسی ها نشان می دهد که دانش آموزان فارغ التحصیل در سال های اخیر، در مقایسه با والدین خود، از یک سوم ارتباط اجتماعی رودرروی کمتری برخوردار بوده اند. در مدارس اقتضایی، دیگر بار این فرصت در اختیار دانش آموزان قرار می گیرد تا آنان با فعالیت هایی نظیر داستان گویی، بحث و گفت وگوی اجتماعی و کارکردن با دانش آموزان کم سن و سال تر از خود، فرایند یادگیری را بهبود ببخشند. چرا که ما در سایر مدارس شاهدیم، هزینه و منابع و زمان زیادی صرف استفاده از تکنولوژی می گردد، اما در عمل، ما تنها به انزوا، گوشه گیری و از دست رفتن فرصت های یادگیری اجتماعی کمک کرده ایم.
آقای رون برگر در کتاب خود با عنوان اخلاق تعالی چنین می نویسد: فرزندان شهرنشین، همه روزه در مدارس نوین ما، میهمانانی از مشاغل مختلف جامعه را در کلاس هایشان پذیرا می باشند. آنان با حضور در میان دانش آموزان، ضمن توضیح شغل خود، به صورت عملی نیز (در صورت امکان) مهارت های تجربی خود را نشان می دهند. بدین ترتیب، در کنار مفاهیم علمی، تجارب عملی نیز به کودکان ارایه می گردد تا یادگیری اثربخش و کاراتری به وجود آید.
آقای برگر خاطرنشان می کند که علاوه بر دانش آموزان، شهروندان عادی هم از تأثیرات فرهنگ تکنولوژیک کنونی حاکم بر جوامع ما که فردگرایی و بی ثباتی را بر روحیه جمع گرایی و ثبات ترجیح می دهد، در امان نمانده اند. امروزه مردم ما به گونه ای گوشه گیر و منزوی شده اند که به ندرت فرصتی برای انتقال تجارب و خردمندی و حکمت سالخوردگان و بزرگ ترها به کودکان فراهم می آید. موضوعی که توجه به آن، یکی از دغدغه های مدارس ما می باشد و مطمیناً با دیدارهای چهره به چهره این دو نسل، منافع زیادی به وجود خواهد آمد. من معتقدم که با احیای نظام آموزش های اجتماعی، داستان گویی، سفرهای تفریحی، ورزش، هنر و موسیقی، می توان بسیاری از مهارت ها و دانش ها و سنت ها و توانمندی های ارزشمند بزرگ ترها را در اختیار فرزندانمان قرار دهیم.
آقای آر.دبلیو.بورنیسک که سال ها به عنوان آموزگار به فعالیت مشغول است، معتقد است در دنیای امروز که رسانه ها بر همه بخش های زندگی ما سیطره یافته اند و ما در حال غرق شدن در سیلابی از اطلاعات هستیم، آخرین چیزی که شما بدان نیازمند هستید، دمای آب است. در حقیقت، آنچه که شما بیش از هر چیز بدان نیازمندید، سنگی برای نجات از مرگ خواهد بود. از سوی دیگر، آقای برگر معتقد است که در یک مدرسه جامعه محور، دانش آموزان به تمیز کردن راه ها و جاده ها می پردازند؛ برای فعالیت های عام المنفعه، کمک جمع آوری می کنند و به همین ترتیب، در پروژه های مفید جامعه، حضوری فعال دارند؛ اما نباید به این روش ها به عنوان راهکارهای پر کردن اوقات فراغت کودکان نگریست، بلکه باید فعالیت های همه روزه دانش آموزان را با اقدامات اجتماعی پیوند داد. امروزه، فرزندان ما لذت بازی های آزادانه و سرگرمی های خلاق را در سایه بازی های رایانه ای و ویدیویی فراگیر موجود، به شدت از دست داده اند.
باید به یک نکته مهم و اساسی در این حوزه اشاره کرد: پافشاری ما بر آثار زیانبار گسترش فرهنگ تکنولوژیک، به معنای لزوم حذف این فن آوری های پیشرفته نخواهد بود. باید بین توانایی های ارتباطات رایانه ای و اجتماعی افراد، تعادلی همه جانبه برقرار گردد. بررسی های ما نشان می دهد که دانش آموزان استفاده کننده از تکنولوژی های مدرن، از آثار ناگوار فکری و ذهنی و آموزشی این فن آوری ها بر خود، کاملاً بی اطلاع هستند. هر چند درک و تبیین این تأثیرات نیز بسیار پیچیده است. در پایان باید این نکته را خاطرنشان کنم که موضوعات دیگری نیز وجود دارند که باید در اصلاح شرایط کنونی فرهنگی ما که به شدت تحت سلطه رسانه ها قرار گرفته، مورد توجه قرار گیرد. مثلاً نباید در ارزیابی توانمندی های یک انسان، از همان روش های حسابداری موجود در شرکت های تجاری و صنعتی بهره برد. فرزندان ما نیز نباید برای پیشرفت ذهنی و احساسی و تحصیلی خود، همه تمرکز خویش را بر روی یادگیری تکنولوژی های روزآمد محدود نمایند. چرا که در بسیاری از موارد، ما با نتایجی بهت آور و ناامید کننده روبه رو می شویم. فرزندان ما وقتی که در آستانه ورود به دنیای بلوغ قرار می گیرند، بیش از هر چیز نیازمند یادگیری مهارت هایی نظیر عشق ورزیدن، همکاری و کار گروهی هستند. اما تکنولوژی های کنونی، هیچ توجهی به این موضوعات نمی نمایند. ما باید طبیعت را به عنوان معلم بزرگ انسان ها، بار دیگر معرفی کنیم. تجربه موفق ما در تأسیس مدارس اقتضایی نشان داد که در سایه همیاری و همکاری بچه ها و معلمان و والدین و طبیعت و فرهنگ بومی، می توان به دستاوردهایی ارزشمند دست یافت. به علاوه، در سایه به وجود آمدن دنیایی شکننده و ناپایدار و دستکاری شده که نگرانی های زیادی را برانگیخته، شاهدیم که در سراسر دنیا انگیزه زیادی برای انجام اصلاحات در مدارس به وجود آمده است. اگر شما هم خواهان همراهی با ما هستید، دستانتان را به گرمی می فشاریم.
منبع www OrionMagazine org لوویل مونکی مترجم محسن داوری منبع ماهنامه سیاحت غرب شماره 63 Lowell Monke استاد باسابقه علوم رایانه در دانشگاه ویتنبرگ
مقالات ارسالی به آفتاب