کودک و نوجوان نمایش نسخه اصلی

فرار از مدرسه

بسیاری از کودکان فراری از مدرسه احتمالا متعلق به خانواده های از هم گسیخته یا دارای والدین و خواهر و برادران بزهکار هستند. عده ای هم بر اثر تغییر مکرر مدرسه یا رد شدن از مدرسه بیزار می شوند.

گروه آموزش و پرورش گوپی 2384

طبق تعریف فرار از مدرسه یعنی کودک به قصد مدرسه رفتن از منزل خارج می شود ولی به جاهای دیگری غیر از مدرسه می رود یا پس از ورود و گاهی پس از ماندن مختصری در مدرسه بدون هماهنگی با معلمان از آن جا بیرون می رود.  
بسیاری از کودکان فراری از مدرسه احتمالا متعلق به خانواده های از هم گسیخته یا دارای والدین و خواهر و برادران بزهکار هستند. عده ای هم بر اثر تغییر مکرر مدرسه یا رد شدن از مدرسه بیزار می شوند. این مشکل اخیر که در پسران بیش از دختران مشاهده می شود گاهی نشانه ای است از وجود اشکال در برنامه های مدرسه و گاهی علا مت ناسازگاری کودک است. لذا درمان آن مستلزم اقدام در هر دو زمینه مذکور است.
اما هراس از مدرسه با گریز از آن تفاوت دارد. مدرسه گریزان معمولا به تناوب از مدرسه غایب می شوند و پدر و مادرشان از موضوع اطلا عی ندارند در حالی که در هراس از مدرسه کودک معمولا به طور پیوسته و طی دوره های طولا نی به مدرسه نمی رود و والدین از نرفتن به مدرسه و ماندن او در خانه آگاهی دارند.
مدرسه گریزان بر عکس کودکانی که از مدرسه هراس دارند معمولا شاگردانی تنبل اند که به سایر اختلا ل های رفتاری مثل دروغگویی هم دچارند. مطالعات انجام شده نشان می دهد که هراس از مدرسه در کمتر از یک درصد کودکان مشاهده می شود.
رایج ترین تصوری که درباره هراس از مدرسه وجود دارد این است که مادر و کودک به گونه ای شدید به یکدیگر وابسته اند.
وابستگی شدید کودک این ترس را در او به وجود میآورد که امکان دارد برای خود یا مادرش اتفاقی روی دهد و لذا ماندن کودک در خانه نیازها و اضطراب های هر دو را برطرف می کند. سعی در کاهش اضطراب جدا شدن از مادر یا اضطراب محیط واقعی مدرسه در راس فعالیت های درمانی این اختلا ل است.
● نقش مدرسه در تکوین شخصیت
کودکان و نوجوانان سرمایه های جامعه هستند و سلا مت روح و جسم آنها تضمین کننده سلا مت جامعه آینده است. بنابراین مسایل آنان از جمله مسایلی است که باید به آنها توجه کافی مبذول داشت. لذا توجه جدی به محیط خانواده و مدرسه که نقش به سزایی در تکوین شخصیت دانشآموزان دارند ضرورتی انکارناپذیر است. مطلبی که در پی میآید خانواده و مدرسه را به عنوان مهم ترین نهاد تاثیر گذار در شکل گیری شخصیتی دانشآموزان مورد بررسی قرار می دهد.
با توجه به اینکه اولین محیطی که کودک با آن در ارتباط است خانواده است، لذا محیط خانواده عامل موثر در تکوین و تحول شخصیت کودک است و حکم کانالی را دارد که به وسیله آن، کودک با فرهنگ اجتماع خود مانوس می شود و عادات و عواطفی را در او ایجاد می کند که شخصیت او را تحت تاثیر قرار می دهد. به طور کلی طرز تفکر والدین با سایر اعضای خانواده به هر شکلی که باشد کم و بیش در فرزندان آنها تاثیر می گذارد. دکتر کامبیز کامکاری، روانشناس معتقد است: کودکی که در محیط خانوادگی خود پدر و مادر دلسوز و متعهدی ندارد، طبعا احساس عدم تعهد نموده و سعی می کند خود را حتی المقدور از کانون خانوادگی دور ساخته و هویت گمشده خود را در محیط بیرون از خانه بیابد.
پس از خانواده، مدرسه نقش بسیار مهمی در زندگی اجتماعی کودک و نوجوان بر عهده دارد و از عوامل مهم تربیتی و سازنده معیارها و ارزش های ذهنی و تفکر و راه و روش کودکان و نوجوانان در جامعه به شمار می رود، زیرا دانشآموز بیشتر اوقات زنده و فعال خود را در مدرسه می گذراند و حال اگر مدرسه نتواند به وظایف تربیتی و پرورشی خود عمل کند یکی از عوامل انحراف و بزهکاری محسوب می گردد.
تجارب طفل در مدرسه همراه با تجارب او در محیط خانوادگی شکل دهنده شخصیت و منش کودک است. امروزه مساله بزهکاری اطفال و نوجوانان به صورت یکی از حادترین و پیچیده ترین مسایل اجتماعی جوامع مختلف انسانی درآمده است هر چند وقوع جرایم، پدیده ای نوظهور در اجتماع بشری تلقی نمی شود. پیدایش جوامع و ارتکاب جرم با یکدیگر قرین و همزاد بوده اند، اما از آغاز پیدایش جوامع تا به امروز شاید هیچ گاه آدمی تا بدین حد با معضلی به نام بزهکاری در جامعه خویش مواجه نبوده است و هنگامی که این معضل در میان اطفال و نوجوانان امروز که سازندگان اجتماع فردا هستند ریشه می دواند موجب نگرانی بیشتر می شود.
لذا این مشکل توجه و حساسیت بیشتری را برای یافتن راه حل های مناسب می طلبد. این روانشناس می گوید: از آن جا که همواره، پیشگیری مقدم بر درمان است باید ابتدا به بررسی و شناسایی علل بزهکاری پرداخت. سپس آنها را ریشه کن ساخت. نکته دیگری که به صورت خاص با جامعه ما مربوط است ساختار جمعیت کشور است. کشور ما از نظر ساختار جمعیتی، دومین کشور جوان جهان می باشد. صرف جوان بودن با وقوع جرم و بزه مرتبط است که آن را به عواملی مانند فقدان تجربه، هیجان خواهی و عدم رشد ذهنی کافی جوان نسبت می دهد.
به عقیده جامعه شناسان، انسان از هنگام تولد در شبکه ای از روابط متقابل اجتماعی قرار می گیرد و از میان کنش های متقابلی که با دیگران دارد، میراث جامعه را به خود جذب کرده، هیاتی اجتماعی می یابد و در تمامی حیات خود در این شبکه روابط متقابل، به فراخور دگرگونی این روابط دگرگون می شود و همواره از جامعه سرمشق می گیرد.
بدون تاثیر محیط بیرونی تامین نیازهای مادی و معنوی برای انسان امکان پذیر نیست. شخصیت انسان امری ثابت و مادرزاد نیست و شکل گیری آن ناشی از نقش هایی است که جامعه در برابر فرد ایفا می کند و نقش هایی که برعهده وی می گذارد.
● علل و بزهکاری نوجوانان و جوانان
دکتر کامکاری در خصوص تقسیم بندی علل و عوامل بزهکاری می گوید: علل بزهکاری شامل دو گروه است:
عوامل بزه زای شخص (فردی) شامل: علل هایی غیرارثی و اختلا لا ت روانی و علل اجتماعی بزهکاری که شامل شرایط خانوادگی، محیط آموزشی، نقش همسالا ن و وضعیت اقتصادی - اجتماعی می شود. شرایط خانوادگی نظیر: از هم گسیختگی، اعتیاد، سابقه محکومیت و تعدد زوجات.
انواع جرایم ارتکابی نوجوانان و جوانان را به 3 گروه بدین شرح تقسیم می کند:
الف) جرایم بر ضد اشخاص همانند اعمال منافی عفت، ایراد ضرب و جرح عمدی یا غیرعمدی.
ب) جرایم بر ضد اموال:
میزان و نوع آن در هر اجتماع نسبت به اجتماع دیگر متفاوت است. به طور کلی تعداد سرقت کودکان و نوجوانان نسبت به سایر جوامع اطفال به اندازه ای زیاد است که می توان حتی مبحث جرایم کودکان و نوجوانان را به سرقت های ارتکابی آنان اختصاص داد.
ج) جرایم بر ضد نظم عمومی جامعه:
هر اجتماعی طبق آداب، سنن، رسوم، معتقدات اخلا قی و دینی، وضع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارای اصول و قواعدی است و اگر فردی از افراد جامعه، اصول و قواعد مزبور را رعایت نکند و بخواهد نظم عمومی جامعه را مختل نماید مجرم محسوب می شود و تحت تعقیب و مجازات قرار می گیرد. از جمله این اعمال عبارتند از: اعتیاد به موادمخدر و توزیع آن، ولگردی، گدایی و جرایم منکراتی تحقیقات نشان می دهد که بین شکست تحصیلی، فرار از منزل و مدرسه مددجویان و میزان آسیب های اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد و دانش آموزانی که در یکی از مقاطع تحصیلی با شکست مواجه شدند شانس آنها برای موفقیت های بعدی زندگی کاهش می یابد و معمولا افراد شکست خورده و ناکام شده مدرسه به افراد بیکار و باطل جامعه مبدل می شوند و درصد احتمال روی آوردن این افراد به بزه زیاد است.
روان شناسان به 19 عامل خطرزای رفتارهای مسیله ساز اشاره کرده اند از جمله: رفتار سو مصرف مواد، بزهکاری، بارداری طی دوره نوجوانی، ترک تحصیل، شکست تحصیلی در دوره دبستان و راهنمایی، فقدان تعهد نسبت به مدرسه، بدرفتاری در مدرسه، فرار از مدرسه، جابه جایی مدرسه که دانش آموز به دلیل عدم تطابق خود با محیط جدید به سمت انجام بزه کشیده می شود، تنبیه نمودن که 95 درصد می توان قضاوت کرد که کسانی که در معرض تنبیه قرار می گیرند زودتر به طرف رفتارهای خطرآفرین سوق داده می شوند. عدم وجود رابطه و برخوردهای شکننده و شکست زا، کودک را به سمت سقوط سوق می دهد و این سقوط مترادف است با بزهکاری. در ارتباط با عامل از هم گسیختگی خانواده می توان گفت که نوجوانانی که با یک والد حمایت کننده زندگی می کنند در مقایسه با کودکانی که با هر دو والد که دایما با هم در نزاع هستند زندگی می کنند از آرامش بیشتری برخوردار هستند. این نوجوانان کمتر به طرف بزهکاری می روند. بنابراین می توان به عوامل همچون تنش خانواده، شرایط اقتصادی - اجتماعی، روابط معیوب عاطفی، طرد و عدم پذیرش به عنوان زمینه سازهای بزهکاری اشاره نمود.
● پیشنهادات
تثبیت یک برنامه ایمن برای آموزش مهارت ها به دانش آموزان، القا و آماده کردن زمینه مناسب برای آموزش خلا ق، تثبیت برنامه های کارآموزی و آموزش حرفه ای بر اساس علا یق و استعدادها، ایجاد و تقویت روش های یادگیری مشارکتی، آموزش به والدین جهت جلب اعتماد نوجوان، افزایش احساس تعلق بین مدرسه و خانواده از راهکارهایی به شمار می روند که در صورت به کارگیری آنها می توان از بروز بسیاری از آسیب های اجتماعی جلوگیری کرد و زمینه های رشد و ارتقای تربیتی فرزندان را فراهم کرد.
● ترس از مدرسه
با شروع فصل بازگشایی مدارس بسیاری از مادرانی که فرزندان شان برای اولین بار به مدرسه می روند با مساله وجود ترس از مدرسه در کودکان شان مواجه هستند.
اگرچه ترس از مدرسه ممکن است در کودکان دوره های مختلف تحصیلی وجود داشته باشد ولی کودکان کلا س اول نوع ترس شان با کودکان دوره های دیگر متفاوت است. بعضی از آنان تقریبا دچار اختلا ل اضطراب جدایی از والدین به خصوص مادرشان هستند. اختلا ل اضطراب جدایی در هر سنی در کودکان ممکن است وجود داشته باشد ولی کودکان در سنین مدرسه بیشتر آن را تجربه می کنند. همه کودکان کم و بیش نسبت به والدین خود وابستگی عاطفی پیدا می کنند و این وابستگی در حد تعادل هیچ گونه مشکلی را نه برای والدین و نه برای کودک به وجود نمی آورد ولی بیشتر مادرها و به خصوص مادرانی که بیش از حد کودک را به خود وابسته کرده و مراقب رفتار و حرکات او هستند از کودک خود شخصیتی منفعل می سازند که حتی قادر نیست زمانی کوتاه دوری از مادر را تحمل کند. معمولا مادران کودکانی که دچار اضطراب جدایی هستند دارای ویژگی هایی مثل افراطی بودن، مضطرب بودن، بیش از حد اندازه حمایت کننده، مردد، غیرمنطقی، حساس و عاطفی را دارند و این اضطراب خود را با بیان افکار منفی و استرس زا به بچه ها منتقل می کنند. آنها افرادی وسواسی، کم تحمل، نکته سنج و موشکاف هستند که احتمالا خود یا یکی از اطرافیان شان در کودکی دچار همین مشکل بوده اند. ترس یا امتناع از رفتن به مدرسه بیش از آن که علت شخصیتی و عاطفی داشته باشد، ناشی از یادگیری است. مادر یا پدری که در ارتباط خود با کودکان مفاهیم و نکته های منفی از محرک ها و مکان هایی مثل مدرسه یا درس خواندن می دهند وقتی تجربه های منفی توام با وحشت و ترس و اضطراب خود را از دوران تحصیل و مدرسه، تنبیه و توبیخ ها به بچه ها انتقال می دهند و از آنها می خواهند که مواظب رفتارهایشان باشند، خواه ناخواه، بذر امتناع و ترس از مدرسه را در افکار آنها می کارند. البته وابستگی بیش از حد به پدر و مادر و ترس از جدا شدن از آنها برای رفتن به مدرسه ممکن است علل دیگری هم داشته باشد.
والدینی که یکی از کودکان خود را در نتیجه بیماری یا عوامل دیگراز دست می دهند، حساسیت خود را در مراقبت و نگهداری از کودکان دیگر بیشتر می کنند و همین باعث می شود که کودکان ناخودآگاه اضطراب ناشی از جدایی از پدر و مادر را تجربه کنند.
این ترس غیرمنطقی از جدایی و رفتن به مدرسه در هر سنی و در بین دختران و پسران دیده می شود و در بین خانواده هایی که کودکان با فاصله های زیاد از یکدیگر متولد می شوند، بیشتر است.
شدت این اضطراب تا اندازه ای است که کودکان در هنگام مدرسه رفتن مشکلا ت فراوانی را برای والدین ایجاد می کنند. آوردن بهانه های مختلف مثل شکایت ناشی از دل درد، سردرد و... از جمله آنهاست. والدین ممکن است این بهانه ها را جدی گرفته و از رفتن کودک به مدرسه ممانعت کنند و همین باعث می شود که ترس کودک هر روز بیشتر شود.
حال در پاسخ به این سوال که برای از بین بردن این اضطراب در کودکان چه باید کرد، قدم اول به عهده والدین است، پرهیز از وابسته کردن کودک به خود و عدم ایجاد تلقین های روحی مضر در کودکان زیر شش ساله که ناشی از اضطراب جدا شدن از پدر و مادر است و ایجاد یک روحیه مستقل برای ایجاد آمادگی در کودک در مواجهه با کودکستان و مدرسه و... از اقدامات اولیه ای هستند که باید توسط والدین اجرا شوند. همچنین والدین نباید تجارب و بازخوردهای منفی خود را به کودک انتقال دهند. در سنین ابتدایی از ترساندن بچه ها، ایجاد رعب و وحشت از معلم، تشبیهات (اگر بچه خوبی نباشی به معلمت می گویم که تو را در کلا س حبس کند) خودداری کنند. خاطرات، یادواره ها و تجارب مثبت، شاد و جالب خود را با معلمان دوره ابتدایی با کودکان در میان بگذارند، از معلم ها با القاب خوب یاد کنند، پیش از آغاز مدرسه آنها را با مسوولین، معلمان و جو مدرسه آشنا کنند و به هیچ وجه به خاطر ضعف در فهم یا انجام تکالیف، آنها را تنبیه یا توبیخ نکنند. همچنین والدین نباید بچه ها را در دوران ابتدایی به خود وابسته کنند و برای جلوگیری از انزواطلبی و دوری گزینی سعی کنند از معلمان در منزل استفاده نکنند و آنها را تا می توانند در محیط های آموزشی و حضور در جمع قرار دهند. برای هر چه بیشتر کاهش ترس از مدرسه در کودکان باید سعی شود در هر مقطع از وجود کارشناسان روانشناسی و مشاوره به طور دایم در مدرسه ابتدایی و راهنمایی استفاده شود. مشاور با ایجاد روابط عاطفی پایدار می تواند کودکان را جهت ورود به مقاطع مختلف آماده کند و شیوه برخورد با مسایل و مشکلا ت عاطفی و آموزشی را به آنها بیاموزد و در آخر این که ایجاد یک محیط آموزشی سالم و شاد نیز از دیگر عوامل ایجاد اشتیاق به مدرسه رفتن در کودکان است.
● مدرسه گریزی
اصطلا ح مدرسه گریزی پس از اجباری شدن آموزش و پرورش در اواخر قرن نوزدهم میلا دی در اروپا رواج یافت. در آن موقع اصطلا ح فرار از مدرسه کلیه شکل های غیبت بدون اجازه از مدرسه را در بر می گرفت. در آن موقع اصطلا ح فرار از مدرسه کلیه شکل های غیبت بدون اجازه از مدرسه را در برمی گرفت. فرار از مدرسه عکس العمل های متفاوتی از سوی اولیا و مربیان برانگیخته است که اهمیت مطالعه گسترده این موضوع را دوچندان می کند. نگرانی هایی که این نوع مشکل به وجود می آورد پرسش هایی را در ذهن اولیا و مربیان به وجود می آورد مانند: سرنوشت او چه می شود؟ آیا یک زندگی را در آینده راه خواهد برد؟ آیا در بزرگسالی به مشکلی برنمی خورد؟
با این توصیف سوالی را می توان مطرح کرد که آیا فرار از مدرسه یک فاجعه است؟ در بهترین شرایط مدرسه گریزی می تواند تبعات جبران ناپذیری را به دنبال داشته باشد. به طوری که برخی از روانشناسان مدرسه گریزی را با خودکشی فردی مقایسه کرده اند.
به عبارت دیگر، همانطور که بیمار در معرض خطر خودکشی را باید بستری کرد، یک کودک مدرسه گریز را نیز باید به یک مدرسه شبانه روزی یا بازپروری نوجوانان منتقل کرد. چرا کودک از مدرسه می گریزد؟ جواب این سوال را با پیگیری مسیر رشد و تحول کودک می توان پیدا کرد. ورود به مدرسه اولین برخورد کودک با اجتماع و درخواست های آن است. کودک مدرسه گریز، آینده اجتماعی و شغلی خود را به مخاطره می اندازد، در نتیجه فرار از مدرسه یک خودکشی اجتماعی است.
با ورود کودک به محیط مدرسه، دوگانگی و کشمکشی بین محیط خانوادگی و محیط جدید ایجاد می شود. اما این تعارض از کجا ریشه می گیرد؟
مدرسه برای آموختن مهارت های تفکر جدید مثل نوشتن، حساب و... روی شناخت بنیادی کودک از دنیای اطرافش تاثیر می گذارد، در این حال دامنه این تاثیر تا رشد جسمانی وی هم کشیده می شود. اثر روی رشد جسمانی با آموزش های حرکتی، زنگ های ورزش و رسیدگی به مسایل بهداشتی خودش را نشان می دهد.
کودک در محیط آموزش، خود را بین هم سن وسالا نش می بیند و برای نخستین بار دست به ترسیم تصویری از خود براساس نگرش های گروه همسالا ن می زند. این تصویر جدید، از زاویه دید محیطی، در تعارض با تصویر قبلی محیط خانوادگی قرار می گیرد.
پس مدرسه تکالیف جدیدی را روی دوش کودک که ماهیتی رابطه جو دارد می گذارد. می توان گفت ورود به مدرسه به خاطر همین تکلیف جدید بحران زا است. هرچند نمی توان تفاوت های فرهنگی شدن و اجتماعی شدن افراد را از نظر دور داشت ولی هر کودکی با توجه به تمام ملا حظات متحمل فشار روانی می شود.
کیفیت فشار روانی متفاوت تجربه می شود. انسان موجودی رابطه جو و اهل تجربه کردن است وقتی مدرسه تکالیفی را فراتر از توان دانش آموز از وی می خواهد نطفه مدرسه گریزی بسته می شود. کودک مدرسه گریز را کودکی توصیف می کنند که دارای هوش پایین تری است، هوش وی برای سازگاری با درخواست های محیط آموزشی کافی نیست. در کوتاه ترین تعریف هوش توانایی سازگاری با محیط است. ظرفیت پنهان کودک در برخورد با درخواست های محیط جدید آشکار می شود.
رشد اخلا قی کودک در دوره مدرسه دارای جایگاه ویژه ای است. کودک از یک سو با ارزش های اخلا قی محیط آموزشی که توسط مدرسه و معلم تدریس می شود و از سوی دیگر با ارزش های اخلا قی گروه همسالا ن دست به گریبان است.
اخلا ق به طور معمول ادب را ستایش می کند ولی گروه همسالا ن جسارت و بی ادبی را شجاعت می داند. ظرفیت سازش یافتن یا کنار آمدن با موفقیت های مختلف و متفاوت لا زمه میانجیگری این دو نوع خط مشی اخلا قی است.
اگر کودکی نتواند بین این دو قطب متضاد صلح و سازش ایجاد کند دچار ناکامی خواهد شد. تلا ش کودک در این سن و سال برای انجام کاری جدید و بکار بستن ابتکار از سوی احساس درونی مقصر بودن و گناهکاری تهدید می شود. ولی همین کودک از 6-7 سالگی تا آغاز نوجوانی روابط عمده اجتماعی اش را در محیط آموزشی گروه همسالا ن سپری می کند. فقدان احساس کارآمد بودن و مثمرثمر بودن کودک را متزلزل می کند و بهره وری و کارآمدی فرد را تهدید می نماید.
● عوامل موثر بر مدرسه گریزی
1) وجود تعارض یا کشمکش درون روانی والدین:
یکی از والدین به دلیل وجود رگه های مرضی در شخصیت نشانه های وابستگی کودک را تقویت می کند. طوری که جدایی از والدین برای کودک سخت شده، در نتیجه از مدرسه می گریزد.
2) کشمکش درون روانی کودک:
مدرسه هراسی و دیگر اختلا لا تی که برای اولین بار در طی کودکی بروز می کند، می توانند از عوامل تسریع کننده یا زمینه ساز مدرسه گریزی باشند. مثلا بیش فعالی می تواند شکست تحصیلی و گریز از مدرسه را به خاطر پاسخ ندادن به توقعات مدرسه، در پی داشته باشد، بنابراین درمان اختلا لا ت زمینه ای بسیار مهم است.
3) کشمکش درون خانواده:
روش های فرزندپروری سه گونه اند: سهل انگاری، مستبدانه و دموکراتیک که هم دیکتاتوری والدین و هم سهل انگاری را می توان زمینه ساز دانست. زیرا در هر دو حالت شکلی از فشار روانی روی کودک است. در شکل مستبدانه نهنگی در آکواریومی اسیر و در شکل سهل انگارانه ماهی قرمز کوچکی در دریا با تمام خطرها رها می شود.
کودک نیاز به حمایت، امنیت و تایید از سوی والدین رادارد و آزادی بدون مرز او را مضطرب می کند زیرا او قادر نیست به تنهایی مسیر را طی کند. کما اینکه روش مستبدانه هم خلا قیت و اعتماد به نفس کودک را تخریب می کند. هر دو شکل تربیت مستبدانه و دموکراتیک بیانگر جهل و بی دانشی والدین است و ناتوانی آنها را نشان می دهد.
4) عادی بودن فشار روانی در مراحل انتقالی:
در زندگی یک سری مراحل انتقالی وجود دارد که می توان هم آن را به شکل وسایل عبور (رشد) دید و هم آنها را منشا یک آسیب دانست. مراحلی چون بلوغ، ازدواج و امثال آن.
5) عدم درک نیازهای اساسی در خانه یا مدرسه:
می توان گفت مهمترین عامل در مدرسه گریزی است. مدرسه ناکام کننده و خانواده سرکوب کننده از آن جمله است. روابط دیکتاتوری - سهل انگاری در مدرسه و خانه منجر به آسیب هایی در سطح جامعه می شود. آسیب هایی چون دختران فراری، پسران بزهکار و... که نوجوانان آسیب دیدگان این نوع برخوردند.
زیربنای این رابطه چه در مدرسه و چه در خانه روابط غیرانسانی است.
ویرجینا ساتیر، خانواده درمانگر شهیر، می نویسد: من در گذشته فکر می کردم که بمب اتم ما را از بین می برد اما حالا فکر می کنم که اگر چیزی بتواند ما را از بین ببرد چیزی جز روابط غیرانسانی نیست.
خانواده درمانی در مورد خانواده های دشوار یا آشفته لا زم است. زیرا که مدرسه گریزی محصول مشترک خانواده و اجتماع است، محیط آموزش به شکل اخص، جامعه به طور اعم مدنظر است. این مساله آنجا بغرنج تر می شود که پیشینه تحکم گونه نیز دنباله محیط اجتماعی را تشکیل دهد.

نویسنده زهرا احمد پناه
روزنامه مردم سالاری