نقدی بر هستی معاونت پرورشی
برای رفع مشکل می توان با ایجاد دوره های تخصصی تربیت معلم برای معلمان حق التدریس و پاره وقت تا حدود زیادی موفق شد ولی باید به این پرسش پاسخ داد که چگونه می توان کار یک معلم آموزشی را غیرپرورشی قلمداد کرد و مدارس را نیازمند داشتن مربیان پرورشی که بعد ایدیولوژیک آنها پررنگ تر است، دانست.
هنوز به یاد دارم زمانی که دانشجوی علوم تربیتی بودم و یکی از اساتید با حرارت از اجحافی که به آموزش و پرورش بابت این تفکیک نابجا شده، انتقاد می کرد و دانشجویان را به این موضوع فرا می خواند که حوزه وسیع تربیت تمامی ابعاد انسانی مربیان و دانش آموختگان را در بر می گیرد و اینها قابل تفکیک ساختاری نیستند و اگر لفظ مربی بهداشت یا معلم ورزشی را به کار می گیریم، نه به این دلیل که اولی معلم نیست و دومی مربی، بلکه تنها به دلیل ضرورت شغلی و استفاده از وسایل کمک آموزشی و سهولت در مطالعه و بررسی شاخه های مختلف آموزشی است چرا که آموزش از پرورش جدا نیست.
آموزش و پرورش ما برگرفته از غرب است و برای بومی سازی آن لزومی ندارد که واحدی مستقل به موازات نهادی بزرگ تر که خود زیرمجموعه نهاد آموزش است، قرار دهیم البته در راستای اینکه در حال حاضر در آموزش و پرورش بسیاری از معلمان دوره های تخصصی تربیت معلم یا دانشسراهای عالی را نگذرانده اند نیز نمی توان به توجیه قابل قبولی برای ایجاد و سازماندهی نظام پرورشی در کنار آموزش به طور مجزا دست یافت.
برای رفع مشکل می توان با ایجاد دوره های تخصصی تربیت معلم برای معلمان حق التدریس و پاره وقت تا حدود زیادی موفق شد ولی باید به این پرسش پاسخ داد که چگونه می توان کار یک معلم آموزشی را غیرپرورشی قلمداد کرد و مدارس را نیازمند داشتن مربیان پرورشی که بعد ایدیولوژیک آنها پررنگ تر است، دانست.
شاید مراد این باشد که قوانین و احکام عبادی و مناسبت های عقیدتی یا سیاسی را در مدارس توسط افرادی که آنان را به عنوان مربیان و معاونان پرورشی می خوانیم، رشد و گسترش دهیم. این خود مقوله دیگری است یعنی اگر قصد بر این باشد که تفکیک نهادهای آموزش و پرورش و احیای مجدد نهاد پرورشی مستقل از آموزش و معاونت پرورشی برای انجام فعالیت های مذکور باشد، به نظر می رسد تنها تشکیل یک ستاد پرورشی و گماردن یک ستاد تربیتی و یک مربی ستاد در مدارس برای پرداختن به این امور کافی باشد و لزومی به طرح هزینه های گزاف نبوده و نیست.
گنگی مفهوم نهاد پرورشی بیشتر از اینجا ناشی می شود که معلوم نیست در میان نیروهای صف یا ستاد آموزش و پرورشی در کدام جایگاه قرار می گیرند. اگر بگوییم معاونان پرورشی به دلیل آنکه در مدارس به طور مستقیم با دانش آموزان ارتباط آموزشی دارند و بلاواسطه آنان را متاثر می کنند و باید در خط مقدم (صف)قرار گیرند - که در حال حاضر وضع بر همین منوال است - لازم است توضیح دهم که مبحث علایق و انگیزه ها بحثی جدای از آموزش است و فرآیند یادگیری - یاددهی نظام مند مبتنی بر طرح درس و برنامه ریزی آموزشی و درسی میان آنها صورت نمی گیرد. هرچند مربی و معاون پرورشی در مدرسه حاضر باشند فرآیند مذکور شکل نمی گیرد مانند دفتردار یا مدیر دروس که همیشه حاضرند و با دانش آموزان مرتبط ولی نمی توان آنها را در زمره نیروهای صف آ.پ قرار داد و جزء نیروهای ستادی و پشتیبانی هستند.
شواهد نشان می دهد شاخه پرورشی وظیفه ای جز ایدیولوژیک کردن اندیشه برعهده ندارد و مربیان پرورشی تاکنون راهی جز این نرفته اند. به همین ترتیب آنها همیشه مراقبند که دانش آموزان راه کج نروند و برخلاف روش ایدیولوژی حاکم گام برندارند. میزان الزام و اجبار جهت تاسیس مقطع پرورشی در کنار آموزش تنها به این برمی گردد که بر کار نهاد آموزشی نظارت کنند تا در مواقع لازم تذکرات و توصیه های آنها را مستقیم یا از طریق کانال مدیران نواحی، مناطق و مدیران مدارس به سمع و نظر دیگران برسانند.
مهم ترین تکلیف مربیان پرورشی همانگونه که گفته شد، بعد نظارتی و کنترل کنندگی دارد تا مانند مدیران در سایه بر امور و فعالیت های جاری اشراف کامل داشته باشند و گزارش فعالیت های نظارتی شان را به طرق ممکن به بالادستی ها ارسال کرده تا سیستم مدیریت متمرکز در سایه شکل بگیرد. واقعیت امر این است که تاکنون این وجه نظارتی بیشتر از وجوه دیگر آن مثل برگزاری همایش ها و اردوهای تربیتی علمی تفریحی یا اجرای مراسم مذهبی و نماز جماعت و... به چشم خورده است به گونه ای که تصور یک مربی پرورشی در اذهان بقیه کارکنان مدارس، تصدیق نوعی ترس ناشناخته و مرموز است. هراس از اینکه مبادا رفتاری از کسی سر بزند که در شأن یک معلم یا دانش آموز نباشد تا مورد توبیخ و سرزنش مربی قرار نگیرد و اینکه مربیان پرورشی همواره وظیفه دارند سایرین را در مدارس و آموزشگاه ها به راه راست هدایت کنند که خود به خود نقش رهبری مربیان پرورشی با رویکرد نظارتی شان شکل می گیرد و این روند بیش از آن ایده ای است که آنها در ابتدای کار مطالبه کرده بودند وگرنه کدام عقل سلیم می تواند بپذیرد که تربیت دو شاخه موازی و جدا از هم دارد تا جایی که شاخه مصنوعی آن بر روند فعالیت های شاخه اصلی نیز نظارت و رهبری کند. برای نتیجه گیری از آنچه گفته شد، اگر قصد داریم از آ.پ مدرن بهره گیریم همانگونه که در توصیف کنونی مد نظر است نباید تفکیکی بین آموزش و پرورش ایجاد کرد بلکه باید از نهاد تربیت سخن گفت که برگرفته از واژه Education به معنی تربیت است. مفهومی که از این واژه برمی آید همه کارکنان نهاد عریض و طویل آموزش و پرورش را شامل می شود. به عبارت بهتر از سرایدار مدرسه یا اداره تا معلم و وزیر آموزش وپرورش کسانی اند که به تناسب در رشد کمی و کیفی و کمال جسمی و روانی و جامعه پذیری دانش آموزان سهمی دارند،فرق میان آنها تنها در میزان و نوع اثربخشی و کارآمدی در بخش و حوزه کاری شان است نه اینکه آنها را به دو شقه آموزش و پرورش تقسیم کنند و جدای از ایجاد نوعی رقابت داخلی و مرموز میان کارکنان، محمل بسیاری از هزینه های هنگفت و اتلاف وقت برای حل این معما که آیا آموزش باید از پرورش جدا شود یا نه؟،
و پس از برخوردهای سیاسی - ایدیولوژیک با این مقوله فرهنگی، دست آخر به خانه اول پس از انقلاب 57 می رسند که باید پرورش از آموزش جدا باشد و نهاد پرورش به اموری بپردازد که مربوط به معلمان ورزش، دینی و قرآن، مشاوران، مربیان بهداشت و فوق برنامه و راهنمایان تعلیماتی است نه اینکه با وضع قوانین خودساخته و نامتناسب با آموزش و پرورش مدرن، اس و اساس واژه تربیت را با این تفکیک در هم بریزند و اولین خانه فرهنگ سازی و تولید اندیشه را بر آب بنا کنند.
علی نظری دبیر آموزش و پرورش ساری
روزنامه سرمایه