نقش زنان از انقلاب مشروطه تا به امروز و نقش روشنفکران دینی
جامعه ایران هیچ گاه با چنین درجه ای از آگاهای و اراده زنان برای کنار زدن موانع و سدها و ورود به عرصه زندگی و فعالیت اجتماعی روبرو نشده است. ایران در آستانه یک انقلاب جنسی قرار گرفته که به شدت سیاسی است. پتانسیل بالای جنبش زنان و خصلت برابری طلبانه آن در بیش از دو دهه گذشته نمودهای قدرتمندی را برای این ادعا به دست داده است.
جامعه ایران هیچ گاه با چنین درجه ای از آگاهای و اراده زنان برای کنار زدن موانع و سدها و ورود به عرصه زندگی و فعالیت اجتماعی روبرو نشده است. ایران در آستانه یک انقلاب جنسی قرار گرفته که به شدت سیاسی است. پتانسیل بالای جنبش زنان و خصلت برابری طلبانه آن در بیش از دو دهه گذشته نمودهای قدرتمندی را برای این ادعا به دست داده است.
این رژیم از آغاز به قدرت رسیدن خود و قبل از آن از انقلاب مشروطه همواره از زنان به عنوان ابزاری تبلیغاتی برای تحقق و پیشبرد سیاست ها و اهداف خود استفاده کرده است.
رژیم جمهوری اسلامی در رابطه با جنبش زنان همانند دیگر جنبش های اجتماعی، سیاست سرکوب همراه با کوشش در منحرف کردن مسیر مبارزات آنان با محدود نمودن آن در چهارچوب تضادهای درون حکومتی، پیشبرد سیاست های خود و در نهایت گرفتن رهبری مبارزات و اعتراضات توده ای به دست خود وسوار شدن بر موج را دنبال کرده و میکند. مبارزات زنان و تشکل های آنان با توجه به خواسته های طبقاتی آن و میزان خود آگاهی به حقوق خود از تنوع و ابعاد مختلف برخوردار است. این جمع همگون نبوده و منافع و مطالبات آن نیز نهایتا مشترک نیستند.
این تشکل ها و نظرگاهها را عمدتا به دو طیف نظری وسیع می توان تقسیم کرد: طیف نظری سکولار (معتقد و خواهان جدایی دین از حکومت) و مستقل که خواهان تغییرات بنیادین در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و به تبع آن مسایل ویژه زنان هستند. گروه دیگر صرفا خواهان اصلاحاتی در چهارچوب مذهب شیعه و قابل تحمل و امروزی کردن آن می باشند. این طیف در برگیرنده گرایشات اصلاح طلبان حکومتی، جبهه دوم خرداد، ملی و مذهبی ها وبخشا اصلاح طلبان غیر حکومت می شوند.
سعی می کنم به طور کوتاه و خلاصه این طیف را توضیح دهم.
جنبش روشنفکری با آگاهی فمنیستی در سطوح روشنفکران با علایق سیاسی متفاوت جریان دارد که بیشتر از همه سعی در فرموله کردن مطالبات زنان و سازماندهی ، ایجاد رابطه با دیگر زنان و برای گسترش منافع آنان و فرارویی از وضع موجود فعالیت و مبارزه می کند. آنان خواهان دست بردن رادیکال به ریشه مسایل در تمام عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و ... هستند. یکی از تفاوت های اصلی این طیف با دوره های قبلی خود این است که انان از تجربه و سابقه تاریخی فعالیت مستقیم سیاسی، چه به شکل شرکت و عضویت گستزده در سازمان ها و احزاب مختلف چپ و غیر چپ و چه در شورش های دانشجویی، جوانان و محلات برخوردار هستند. این تشکل ها و محافل در سراسر ایران به شکل ها، شیوه ها و پوشش های مختلف از جمع های خانوادگی گرفته تا فعالیت علنی و مخفی عمل می کنند. تفاوت عمده این طیف با طیف های حکومتی در ریشه یابی و تحلیل از مسایل زنان و در نتیجه برنامه ها و مطالبات کوتاه و دراز مدت آنان است. فعالان این طیف که آگاهانه و علنا خود را فمینیست می نامند (در مقابل طیفی که اصرار دارند که فمینیست نیستند) در ابتدا با اعتقاد به حق تعیین سرنوشت زن( حق زن بر بدن و روح خویش) که نه تنها در مذهب اسلام بلکه در هیچ مذهب دیگری به رسمیت شناخته نمی شود در همه عرصه ها و با خواسته هایی همچون اجتماعی کردن و افشای خشونت دولتی و اجتماعی و خانگی (خشونت یک امر خصوصی نیست)، شناختن جایگاه و تواناییی های خود و رسیدن به خودباوری (استقلال فکری و مالی)بروز فعالیت در شرایط فرهنگی خاص، تغییر سیستم آموزش و رسانه ها در جهت از میان بردن تصویر کلیشه ای و تحقیر آمیز از زنان و ... جزیی از خانواده فمینیسم جهانی هستند.
پای بندی آنان به جهانشمول بودن حقوق زنان (در مقابل طرفدران فمینیسم اسلامی و نسبیت فرهنگی که اعتقاد به بومی بودن این حقوق دارند) را می توان در حمایت شان از معاهده های بین المللی و جهانشمول زنان یافت.
آنان با مرزبندی با تابوهای سنتی، مذهبی، فرهنگی خواهان گسست با وضعیت موجود، بردن خواست های بنیادی زنان به کل جامعه و تغییر قوانین زن ستیز نظام فعلی، خواهان برابری حقوقی می باشند. بدیهی است که آنان درمقابل، با در نظر گرفتن رفرم های ناچیز و قطره چکانی مورد درخواست زنان مسلمان و زنان اصلاح طلب حکومتی کل نظام موجود و پایه های ایدیولوژیک و ساختار آن را نیز به مبارزه می طلبند.
با عدیده شدن مشکلات و مسایل زنان و شدت ستم و تبعیض جنسیتی که دامان خود زنان حکومتی را نیزکم کم گرفته بود ناچارا بخشی از زنان حکومتی دیدگاه اصلاح موقعیت زنان در چهارچوب اسلام و ارایه تفسیرهای دفاعی از حقوق زنان در قرآن را به عنوان راه حلی برای تخفیف دادن قوانین زن ستیز مطرح می کنند. این گرایش که بیشتر فعالان جنبش زنان اصلاح گر چه در داخل و چه در خارج از کشور نام فمینیسم اسلامی را به آن اطلاق می نمایند مدعی است که با نوآوری در اسلام و تفسیر متفاوت از آیات زن ستیز قرآن قادر است در موقعیت زنان در جامعه دست به رفرم بزند. بخش عمده سردمداران این گرایش از حامیان و مدافعین جمهوری اسلامی از ابتدای به قدرت رسیدنش تا سال های 1370 بودند و در ارگان های مختلف و از جمله نشریاتی که رژیم به اسم زنان منتشر می کرد فعالیت می کردند و در حال حاضر نیز هر کدام با انتشار نشریه ای سعی دارند گوی سبقت را از دیگری در حمایت شرعی از حقوق ناحق شده زن مسلمان بربایند!
این طیف که تحت فشار واقعیات اجتماعی و تاثیرات آن برخود و زندگی خویش مجبور به پذیرفتن لزوم ایجاد تغییراتی هر چند ناچیز در قوانین اسلامی گردیده است، سعی و تلاشی برای بخشیدن چهره ای قابل قبول و متعادل به تفکر زن ستیز موجود دارد. خواسته اصلاحات نسبی، گر چه می تواند کمکی به پیشرفت سطح خواسته های عام زنان و فردی آنان باشد، نهایتا پاسخگوی مسایل زنان نخواهد بود. نکته این جاست که حتی همین خواسته ها محدود نیز از طرف رژیم، آیت الله ، مراجع تقلید، حجت السلام ها و غیره دایما زیر سوال رفته و بازدن بر چسب "کفر" و "تهاجم فرهنگی" و یا "خطر فمینیسم غربی" مورد تحقیر و بازخواست قرار می گیرند.
مبارزه این طیف در آمد و رفت و چانه زدن بر سر قوانین موجود در کلاف سردرگم مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت و بیت رهبری خلاصه شده است. نگاهی گذرا به طرح های مطرح شده مربوط به زنان در سالیان گذشته و ارایه آن به مجلس (حق طلاق، حضانت فرزندان، حداقل حقوق زنان شاغل، طرح بیمه زنان خانه دار، طرح پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض، برابری زن و مرد، لایحه مربوط به عسر و جرح زنان، حق تابعیت، حق تحصیل در خارج از کشور و...) و رد یا مسکوت گذاشتن اکثریت قریب به اتفاق آنها اثباتی برای این مدعا است.
رژیم همچنین تلاش کرده است که با منصوب کردن زنان حکومتی در سطح مشاورین در استانداری ها و فرماندهی و برگزاری همایش ها و برنامه های متنوع و گوناگون (با صرف هزینه های هنگفت) اول حرکت تشکل ها و محافل مستقل زنان را هر چه بیشتر محدود و از مضمون تهی نماید و از سوی دیگر در انظار بین المللی تصور فعال بودن آنان برای احقاق حقوق زنان و حمایت آنان از این خواسته ها را ایجاد نماید.
وظیفه ما به عنوان نیروی چپ و سکولار باید حمایت و تبلغ و همبستگی با طیف رادیکال این جنبش که دارای آرمان های برابری طلبانه، مدرن و جهانشمول است، باشد.
گسستن کامل حاکمیت و قدرت دولتی و نظام اداری، آموزشی، قضایی از مذهب و برقراری یک دولت و نظام سیاسی سکولار، گام اول در مسیر رهایی زنان از چنگال خرافات و تعصبات مذهبی و جنسیتی تلنبار شده از قرون است.
وظیفه سنگین و خطیر پیشبرد این مبارزه نهادی شدن آن و به چالش طلبیدن تمامی موانع نقض حقوق زنان بدون هیچ گونه ملاحظه و چشم پوشی است. فعالین جنبش زنان از هر گونه رفرمی که به بهبودی وضعیت زنان کمکی هر چند ناچیز بکند، حمایت کرده و می کنند. اما این سیاست حمایت نباید به آنجا منجر شود که در تار عنکبوت خواسته های تعدیل اسلام(دیه، قصاص، حسرو حجر، تعدد زوجات، تمکین زن، صیغه،...) گیر کرده و خود را با آن ها تعریف کنیم. قوانین و حقوقی که بدون شک در فردای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی جزء بدیهی ترین حقوق زنان خواهند بود. " جنبش زنان نه تنها یکی از پایه های اصلی جنبش دموکراسی در ایران بلکه تضمین نهدینه شدن دموکراسی در ایران است."
▪ در سمینارتان و در بخشی از صحبت هایتان به رابطه جنبش چپ و مسیله مردسالاری اشاره کردید. می توانید در این مورد برای خوانندگان تریبون زن این مسیله را توضیح دهید. انگیزه و نتیجه گیری خود را بیان دارید.
ـ برخی استقلال جنبش زنان را به نادرستی به معنای جدایی این جنبش از مبارزات دیگر گروه های اجتماعی می انگارند زیرا که جنبش های اجتماعی نه در انزوا بلکه در ارتباط با جنبش های دیگر و در حوزه ای از جنبش های اجتماعی گوناگون قدرت می گیرند.
جنبش های اجتماعی چه از نظر زمینه های سیاسی اجتماعی و چه از نظر عناصر سازنده ایدیولوژی پایگاه اجتماعی و فعالان به یکدیگر پیوسته اند و از یکدیگر بهره می برند. اما تا زمانی که جنبش زنان مستقل نباشد، مبارزه با ستم جنسی در اولویت مبارزاتی قرار نمی گیرد وهمواره مسایل دیگر عمده و اصلی می گردند. وقتی مبارزه ی زنان برای برابری جنسی فاقد استقلال سازمانی باشد زنان به برای کسب حقوق خود که به عنوان مدافع حقوق دیگران درگیر مبارزه می شوند. استقلال سازمانی جنبش زنان از این نظر اهمیت دارد که مبارزه با ستم جنسی را در کنار مبارزه با دیگر اشکال ستم در برنامه ی عمل انقلاب ها و دولت ها قرار می دهد.
متاسفانه در بحث های متعدد برخی از فعالین جنبش فمینیستی و چپ مبارزات مختلف بر علیه ستم طبقاتی، جنسی، ملی را پدیده هایی جدا از یکدیگر دانسته اند و افراد را در مقابل این انتخاب گریز ناپذیرقرار می دهند که یا باید با ستم طبقاتی مبارزه کرد یا ستم ملی و یا ستم جنسی. زنان نیز مانند هر گروه اجتماعی دیگر با امکانات، باورها و توقعات متفاوت خود وارد روابط اجتماعی می شوند و از مبارزه انتظارات متفاوتی دارند.
جنبش زنان همراه با جنبش انقلابی در ایران باید به تعیین تکلیف با دولت و قدرت سیاسی بپردازد یعنی میلیون ها زن در ایران که بدون شک در تحولات آتی شرکت و نقشی تعیین کننده خواهند داشت باید از هم اکنون برنامه و مطالبات خود را روشن سازند. بدون نقشی در قدرت سیاسی خواسته های جنبش زنان همواره چیزی خواهد بود که از دیگری طلب می شود.
منظور از قدرت یابی زنان به طور کلی آن است که زنان بتوانند مشارکت فعالی در تصمیم گیری ها در قلمروهای اجتماعی مانند آموزش، اقتصاد، سیاست و نیز در قلمرو خانواده بیابند. رواج این رویکرد با فشار زنان صورت پذیرفته و می پذیرد.
هدف از استقلال تشکل های زنان تقویت این جنبش، تقویت تواناییهای فکری و عملی تک تک زنان و همچنین انسجام مبارزه ای پیگیر با ظرفیت بالا، علیه نهادها و آموزش ها و نگرش های مردسالار است و زنان در این مبارزه پیگیرترین نیرو هستند چراکه موجودیت آنها در این مبارزه نهفته است. اما این استقلال نسبی است. یعنی که این نقش در طرح مطالبات خود مستقلا عمل می کند و راه و روش خود را تعیین می کند. از سوی دیگر سرنوشتش و میزان موفقیت آن در کسب این مطالبات، بستگی مستقیم دارد به سطح پیشروی دیگر جنبش های عدالت خواهانه و موفقیت آنها. قدرت و ضعف این جنبش ها بر جنبش زنان و بالعکس پیشروی و عقب نشینی جنبش زنان بر دیگر جنبش ها تاثیر خواهد گذاشت.
ما باید در ادامه حیات و سر نوشت دیگر جنبش ها خود را دخیل و تاثیرگذار بدانیم. جنبش زنان و فعالین آن نمی بایست تحت عنوان حفظ استقلال از کنار دیگر جنبش های اجتماعی بی تفاوت بگذرند. در عین حال زنان در کلیه این جنبش ها حضور دارند،جنبش دانشجویی، جوانان، کارگری و صنفی محدود به مردان آن قشر یا طبقه نمی شود. پس عناصر شرکت کننده در جنبش زنان از یکسر به دلیل زن بودن خود- جنسیت شان- در جنبش زنان با مطالبات مشخص فعالند. از سوی دیگر به دلیل موقعیت اجتماعی خود در دیگر جنبش های اجتماعی حضور دارند. اگر جنبش دانشجویی یا روشنفکری در ایران می توانست به میزان معینی از آزادی بیان و اندیشه دست پیدا کند، جنبش زنان از این امر بهره گرفته و در آن ذی نفع می باشد.
● هویت فردی
اینکه ما به این مسیله واقف گردیم که هویت جنسی ما نه یکبار و برای همیشه بلکه به گونه ای مداوم و در روند زندگی روزمره باز تعریف و باز تولید می شود. این هویت در شرایط اجتماعی- تاریخی رشد می کند. زن و مرد بودن ما در ساختار زیست شناسی ریشه دارد ولی زنانگی و مردانگی در ارزش ها، نهادها و باورهای اجتماعی.
باید پذیرفت که هیچ حقیقتی مطلق نیست و در این جاست که عنصر آگاهی نقش تعیین کننده ای می یابد. به زیر سوال بردن میراث به ارث رسیده و انگاره های مذهبی و سنتی را باید مورد شک و تردید قرار داد. به قلب و درون سنت ها و ارزش های مسلط بر ذهن زن و مرد و تاریخ پیدایش این افکار باید دقیق شد به ایدیولوژی ها و تیوری ها.
ما زن به دنیا آمده ایم ولی طبیعتا نباید آن زنی باشیم که دیگران و یا مردان و جامعه از ما انتظار دارند. بلکه ما انسانی آزاد هستیم و باید سعی کنیم محدودیت هایی را که از بدو تولد تا کنون به خاطر جنسیتمان به ما تحمیل شده است را بشناسیم و با آن مقابله کنیم. ما زنان فقط قربانی این سیستم نبوده ایم بلکه خود در استقرار و تحکیم استثمار جنسی زن نقش داشته ایم. ما فقط با حضور خود در همه عرصه ها می توانیم مهر خود را بر تحولات جاری بکوبیم.
در جامعه مردسالار ایران زنان به سختی امکان دستیابی به شخصیتی مستقل و هویتی مشخص را می یابند و آنها نشان داده اند که این توان را دارند. برخی برای کسب شخصیت اجتماعی خود نیازمند تاییدهای مردانه خواهند بود. در این روند تمام مسایل روانی، روحی، جسمی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و باورهای مذهبی و سنت ها و فرهنگ بازدارنده اند چون روندی است خلاف جریان، ناشناخته و غیر نرم ها و استانداردهای موجود جامعه مردسالار.
روند شدن در زنان موفق و پیشرو و شکوفایی استعدادها متفاوت است و هیچ نسخه یکسان و قانون کلی را نمی توان از قبل تعیین کرد. عنصر آگاهی نخستین گام در رهایی زن است. این آگاهی ربطی به مدرک تحصیلی افراد ندارد بلکه باید انگاره های ذهنی به میراث رسیده شده را مورد شک و تردید قرار داد. فقط ازظلم و ستم رفته بر زنان گفتن دردی را دوا نمی کند ما زنان نیازمند تعریف تازه از هویت خود هستیم.
● استقلال از دولت ها و حکومت ها
تجربه نشان داده است که وابستگی این تشکل ها به دولت ها و حکومت ها (چه مردمی و دموکراتیک و چه رژیم های دیکتاتوری) ابتکار عمل، قدرت تحرک و اثر گذاری آنان را کاهش داده و نهایتا آنان را به زایده نهادها و ارگان های دولتی تقلیل می دهد. تغییر نظام های سیاسی-اقتصادی موجود ضرورتا به معنای تحقق خواسته های زنان نبوده و نیست. مبارزه زنان با ستم جنسی مبارزه ای است که پس از انجام تحولات زیر بنایی نیز ادامه خواهد داشت و درست به همین دلیل استقلال از دولت ها به جنبش زنان قدرت مانور و قدرت تحرک لازم برای طرح خواسته ها و همچنین حفظ دستاوردهایش را خواهد داد.
یک دولت انقلابی قطعا می تواند گام های قانونی بزرگی در راه احقاق حقوق زنان بردارد در چنین نظامی بهبود نهادهای حقوقی، حکومتی و اقتصادی به خودی خود مسایل زنان را حل نمی کند(رفرم از بالا). بلکه کل مجموعه فرهنگی شامل ارزش های اعتباری و نظام ارزشیابی به همراه اجزاء دیگر آن نظیر مذهب، سنت ها و غیره می بایست تحول یابد. یکی از شاخص های ارزیابی انقلابات، میزان افزایش مشارکت زنان و استقلال حرکت آنان است. این شاخص یعنی مشارکت مستقل زنان و پذیرش حقوق ویژه آنان از سوی جامعه عمدا دارای ابعاد فرهنگی است و تا زمانی که جامعه زیر تاثیر باورهای سنتی، از پذیرش حقوق انسانی این قشر اجتماعی خودداری می کند، نمایانگر این واقعیت است که هنوز در مجموعه فرهنگی گذشته زندگی می کند. در چنین حالتی نمی توان ادعا کرد که انقلاب تغییرات قابل توجهی در ساختار فرهنگی چنین اجتماعی به وجود آورده است. این ابعاد فرهنگی چه در خود زنان و چه در جامعه باید تغییر کند. پاسداری از ارزش های طرح شده در انقلابات نیازمند حمایت همه جانبه زنان می باشد و این امر بدون آگاهی زنان امکان ندارد. بدیهی است حمایت زنان از انقلابات، بستگی کامل به این واقعیت دارد که تا چه اندازه آنان به حقوق ویژه خود توجه دارند. سیر تحولات انقلابی در جوامع مختلف نشان داده است که زنان در ابتدای شروع این تحولات بدون طرح خواسته های مشخص خود و صرفا جهت برابر طلبی و عدالت خواهی، وارد صحنه مبارزات می شوند، ولی معمولا در ادامه حرکت خویش به تدریج مستقل تر می شوند و مبادرت به طرح خوا ست های خاص خویش می کنند. برای مثال نقش زنان در انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر.
سیمن اصفهانی http tribun e zan blogfa com post 65 aspx
مقالات ارسالی به آفتاب 2 1