مزه تلخ فقر میان زنان سرپرست خانوار
جنسیت و سرپرستی خانوار در ایران
زنان به لحاظ نابرابری نظام اشتغال، بیش از مردان در معرض آسیب بیکاری و فقر قرار دارند. در این میان تاثیر فقر بر زنان سرپرست خانوار شدیدتر بوده و این گروه به لحاظ دسترسی محدود به آموزش و اشتغال و سلامت، مزه تلخ فقر را بیش از سایر اقشار جامعه می چشند.
در ایران خانوارهای بی سرپرست مرد عمدتا در تله فقر می افتند و زنان سرپرست این خانوارها فشار بیشتری را از ناحیه فقر تجربه می کنند. محدودیت مشارکت این زنان در مشاغل رسمی و پردرآمد و نیز فقدان تامین اجتماعی فراگیر و مکفی به این وضعیت می انجامد. از یک سو اکثر زنان سرپرست خانوار، کم سواد و کم مهارت هستند و به جهت کهولت سن یا نگهداری فرزندان یا به ویژه در حالت معلولیت یا پناهندگی نمی توانند به نظام اشتغال رسمی و پردرآمد وارد شوند.
زنان روستایی نیز گرچه در بخش کشاورزی فعالند اما نه در آمارهای ملی شاغل معرفی می شوند و نه اختیاری در منابع درآمدی خود دارند. از طرفی چون بیمه ها حسب مشارکت فرد در تامین منابع از محل پرداخت حق بیمه استوارند بنابراین زنان سرپرست تا هنگامی که شاغل رسمی نشده باشند، نمی توانند مستقیم و بی واسطه مخاطب بیمه باشند و به این ترتیب کثیری از زنان فقیر به تامین اجتماعی دسترسی ندارند.
این با وجودی است که اولا تامین اجتماعی فعلی نیز به لحاظ نزدیک شدن نسبت منابع به مصارف آن به نقطه سربه سری رسیده، ثانیا روند عدم پرداخت سهم دولتی بیمه شدگان به سازمان تامین اجتماعی و نبود امکان پرداخت بدهی دولت به صندوق بیمه اجتماعی لااقل در دوره ای کوتاه مدت به این مشکل دامن می زند، ثالثا سازمان تامین اجتماعی و سازمان بهزیستی کشور به عنوان متولیان حمایت از خانوارهای بی سرپرست و زن سرپرست و کودکانشان به اهداف مطلوب برنامه چهارم توسعه نرسیده اند و رابعا خدمات کمیته امداد امام و طرح شهید رجایی نیز باوجود افزایش بودجه اما عملا نتوانسته اند نیازهای اساسی سالمندان روستایی و شهری و زنان سرپرست خانوار را تامین کنند.
آمارهای رسمی باوجود احتمال کم شماری حاکی از آنند که زنان، سرپرستی 4/9 درصد از خانوارهای ایران را بر عهده دارند. اکثر خانوارهای تحت سرپرستی این زنان که عمدتا به دلیل فوت شوهر رخ داده در سنین 65 سال به بالا یک نفره است. در مجموع 5/22 درصد از کل زنان سرپرست خانوار، شاغلند که بیش از سهم کل اشتغال زنان است. اغلب زنان سرپرست خانوار شهری در مشاغل خدماتی و اکثر زنان سرپرست خانوار روستایی در رده کارکنان ساده کشاورزی قرار می گیرند.
نسبت زنان سالمند که بر اثر فوت شوهر بی همسر شده اند تقریبا 9/4 برابر مردان سالمند همسر فوت شده است. در این میان 2/3 درصد زنان سالمند از نظر اقتصادی فعال محسوب می شوند و این رقم برای مردان سالمند 61 درصد است. میزان اشتغال اقتصادی سالمندان طی 75-1365 شمسی برای هر دو جنس در مناطق شهری و روستایی افزایش قابل ملاحظه ای داشته است در حالی که 5/72 درصد سالمندان مرد دارای درآمد بدون کارند این رقم برای زنان سالمند حدود 5/27 درصد است که فقدان منابع مالی مستقل برای اکثریت زنان سالمند را نشان می دهد. 97 درصد کارفرمایان سالمند مرد و سه درصد زن هستند.
84 درصد زنان و 16 درصد مردان سالمند از نظر اقتصادی فعال و از نظر نوع شغل کارکن فامیلی بدون مزدند که در قبال کار مزد نمی گیرند. زنان معلول نیز در زمره فقیرند و در ایران 9/3 درصد از کل خانوارها دارای معلولند که سرپرستی 2/10 درصد آنان به عهده زنان است.
در جامعه شهری ایران 4/31 درصد و در جامعه روستایی ایران 2/44 درصد زنان سرپرست خانوار دارای درآمد ناشی از شغل یا سایر منابع هستند و این به آن معنا است که اکثر زنان سرپرست خانوار شهری و روستایی درآمد ثابت و مطمینی نداشته و باید به کمک سایر اعضای خانوار یا کمک های اتفاقی متکی باشند.
سطح تحصیلات پایین تر زنان سرپرست خانواده به واسطه پایین تر بودن نسبت به مردان مبین عدم برخورداری آنان از درآمدهای بالا می تواند باشد. این درحالی است که زنان سرپرست خانوار از خانوارهای کوچک تری برخوردارند و این خانوارها هم اکثرا در دهه های اول و دوم درآمدی قرار می گیرند. 3/33 درصد زنان سرپرست خانوار دارای بیمه بازنشستگی یا مستمری بگیر هستند یک هشتم آنها وابسته به کمک های خیریه بوده و زنان سرپرست روستایی کمترین میزان درآمد ماهانه را داشته و ناکافی بودن مستمری زنان سرپرست خانوار، اغلب باعث شده که ایشان در بخش خصوصی و غیررسمی اشتغال داشته باشند.
به علاوه 67 درصد هزینه های خانوارهای زن سرپرست به هزینه های خوراکی و مسکن تعلق دارد که این رقم برای مردان سرپرست خانوار 25 درصد است و بنابراین هزینه کالاهایی مثل پوشاک و بهداشت و درمان در میان خانوارهای زنان بسیار کمتر از خانوارهای با سرپرستی مردان است.
گسترش خانواده های هسته ای و تغییر ارتباطات بینانسلی هنگام فزونی گرفتن نیاز سالمندان به کمک افراد غیرسالمند خانواده، وضع مراقبت از سالمندان را وخیم می کند و در این بین سالمندان زن به واسطه درآمد مستقل کمتر نسبت به مردان، بیش تر آسیب می بینند. زنان معلول و پناهنده نیز از خدمات تامین اجتماعی خاصی برخوردار نبوده و قادر به ورود به بازار کار نیستند.
همچنین بسته ماندن درهای اشتغال رسمی به روی زنان و خصوصا ناکارآمدی نظام تامین اجتماعی به تشدید فقر زنان خصوصا و زنان سرپرست خانوار در ایران دامن می زند. ضعف طراحی مکانیسم و تعریف شاخص های معین برای محاسبه روند و پیش بینی نتایج این فرآیند، مقابله با آن را به دست تصادف می سپارد. مثلا تعریف نارسای سرپرستی خانوار در آمارگیری های رسمی به لحاظ بی توجهی به مسایل فرهنگی و سنن اجتماعی، اطلاعات دقیقی از جنسیت سرپرست خانوارهای ایرانی در بر ندارد و بسیاری از زنان خانوار به جهت مهاجرت و ازکارافتادگی و زندانی بودن شوهر و حتی طلاق، خود را احتمالا سرپرست خانوار معرفی نمی کنند.
به علاوه بی عنایتی به نقش محوری مردان در تامین قدرت زنان حاکی از ابهام جنس دوم در تقسیم کار اجتماعی بوده و همین ابهام در خصوص نقش تولیدی زنان در سطوح برنامه ای هم نمودار می شود.
عباس محمدی اصل مدرس دانشگاه علامه طباطبایی
روزنامه سرمایه