نگاهی به وضعیت مادران شاغل در اجتماع

نگاهی به وضعیت مادران شاغل در اجتماع

گروه زنان گوپی 2747

مادران امروز سریع می دوند، آنچنان سریع که گاهی دوندگان المپیک نیز به پای آنها نمی رسند، برای چه می دوند؟ و برای چه کسی؟ جواب مشخص است؛ برای شوهر، فرزندان، کار، زندگی و... آیا می توانید نمونه ای از چنین زنی را معرفی کنید؟ دوستتان؟ خواهرتان؟ همسایه تان؟ و چرا راه دور برویم؟ خودتان ، نمونه ای واقعی و داوطلبانه از زن پیشتاز،  
زنان امروز ثانیه ها را به حساب می آورند و نه ساعت ها را. آنها فهرستی از کارهایی را که باید انجام دهند در اختیار دارند که گاهی آنقدر پیچیده و ناهماهنگ است که یک رساله پزشکی در مورد عملکرد هیپوتالاموس و هیپوفیز در مقابلش آسان و ساده است،
وجود این اندازه کارها و افکار گوناگون و استرس های ناشی از آنها حتی می تواند باعث نوعی شیزوفرنی (روان گسیختگی) شود.
● زنان همه فن حریف
هزاره سوم توقع دارد زن پیشرفت کند و فردی منحصر به فرد در اجتماع، در زندگی زناشویی و خانواده باشد. در سالیان جدید حکم جدیدی نیز صادر شده است؛ زن باید همیشه جوان و زیبا باشد، شغل خارج از خانه پردرآمدی داشته باشد و بالاخره یک سوپرزن واقعی، شاید به همین دلیل است که زنان خانه دار که زندگی و آینده خود را وقف تربیت و نگهداری از فرزندانشان کرده اند در ذهن خود با این سوال مواجه می شوند که آیا چون شغل بیرون از خانه ندارم مقصرم؟ چون به آنها می گویند فقط مصرف کننده هستید و زنان شاغل می گویند؛ آیا باید شغلم را ترک کنم و به بچه هایم رسیدگی کنم؟ چون به آنها می گویند چرا زندگی تان را رها می کنید و به سر کار می روید.
امروزه در این اوضاع و احوال ناپایدار اقتصادی که بسیاری از زنان مجبور به انجام کار در بیرون از خانه هستند، با توجه به تغییرات ساختاری مهم در دنیای کار، از جمله افزایش وظایف، زنان احساس می کنند به اندازه کافی وظایف مادری شان را انجام نداده اند. آنها بر این باورند که نمی توانند آن طور که مایلند به خواسته های فرزندشان جواب دهند، تازه بدون در نظر گرفتن اینکه گاهی به فرزندانشان بیشتر از همسرشان رسیدگی می کنند.
آنها تصور می کنند به اندازه کافی خوب نبوده اند و در حلقه تضادها و دوگانگی ها سرکوب می شوند.
در جهان امروز سطح توقع از زنان آنقدر بالا رفته که نه تنها بسیاری قدر زحمات زنان را نمی دانند بلکه آنها را در معرض اتهامات جدیدی می گذارند؛ اتهاماتی مبنی بر انجام ندادن وظایف زن در هزاره سوم.
اسم های مختلفی که برروی زنان گذاشته اند خود گواهی بر این مدعاست؛ زنان شاغل، زنان غیرشاغل، زنان مجرد، زنان بی سرپرست، زنان سرپرست خانوار، زنان... و... جالب است که این نامگذاری ها هر از گاهی تغییر نیز می کنند ولی آیا واقعاً اوضاع به نفع زنان تغییر می کند؟
کشورهای پیشرفته بر این خیالند که گام بیشتری برای زنان برداشته اند. آنها ساعات کاری مناسب تری را برای زنان در نظر گرفته و قول تاسیس مهدکودک های شبانه روزی را داده اند.
چه نامی می توان بر این دلسوزی ها گذاشت؟ عهد و پیمان های مشفقانه؟ سراب های لفظی؟ وعده های ناب انتخاباتی؟ در این میان اوضاع به نفع گردانندگان سیاسی این کشورهاست که هر از گاهی در زمان انتخابات، مزورانه ندای حمایت از حقوق زنان را سر می دهند. همواره دولت ها در حال بررسی و تبادل نظر در مورد احقاق حقوق زنان هستند، اما آیا روزی می رسد که به وحدت نظر و توافقی دست پیدا کنند؟
و زنان امروز در انتظار چنین لحظه باشکوهی با شدت هرچه تمام تر زندگی شان را اداره می کنند.
هنوز بسیاری از زنان شاغل به طرز وحشتناکی احساس گناه می کنند هنگامی که مجبور می شوند به سر کار برگردند و فرزند کوچکشان را که تنها 3 یا 6 یا حتی فقط یک ماه دارد به مهدکودک یا پرستار دیگری بسپارند. مادر پرستاری می گفت؛ من هنوز حسرت لحظات کلیدی و حساس زندگی فرزندم را دارم که نتوانستم درک کنم و اجازه دادم او زیر دست شخص دیگری پرورش یابد که مطمین نبودم آیا واقعاً ارزش هایی را که من به آنها بها می دهم رعایت می کند یا نه؟ حتی امروز که فرزندم بزرگ شده هنگامی که بیمار است و باید به مدرسه برود احساس می کنم نتوانسته ام نقش مادری ام را به خوبی ایفا کنم. در این چرخه باز هم همه چیز به نحوه آموزش و تربیت مادران بستگی دارد. مادران ما همواره در طول کودکی و در زمان بزرگسالی مان تکرار می کردند؛ دخترم، تو باید دختر کاملی باشی و وظایف ما را در قبال برادران و شوهران آینده مان به ما گوشزد می کردند، اما آیا متقابلاً این رفتار را با پسران خود داشتند؟ مادر خانه دار یا به قول امروزی ها زن غیرشاغلی (ولی به تعبیر من مدیر خانه ای ) می گفت؛ من دو نوجوان دارم، یک دختر و یک پسر، اما نه برای پسر و نه برای دخترم نقش ثابت و مشخصی را در نظر نگرفته ام. برای مثال نمی گویم شستن ظروف وظیفه دختر و بردن زباله ها وظیفه پسر است. در مورد پسرم فکر می کنم و امیدوارم نسبت به شرکت در کارهای خانه حساس تر و مسوولیت پذیرتر باشد چرا که پی برده ام مردان فقط روی زنان حساب باز می کنند و کارها را به ما واگذار می کنند...
مادری که رییس اداره است و یک پسر 12ساله دارد، می گوید؛ من دو برادر دارم و تنها دختر خانواده هستم. مادرم همیشه رختخواب برادرهایم را مرتب می کرد اما یک روز به این نتیجه رسید که نباید خودش همه کارها را به عهده بگیرد و سپس مرا مسوول این کار کرد چرا که به خیال خود می خواست مرا مسوولیت پذیر کند. من صریحاً نپذیرفتم در نتیجه برادرانم چاره ای نداشتند جز این که خودشان گلیمشان را از آب بیرون بکشند،
● ما متهم نیستیم
همیشه از ما خواسته اند و می خواهند بهترین باشیم. ما دختران، همسران و مادران خانواده، محصور احساس گناهی شده ایم که رهایی از آن غیرممکن به نظر می رسد.
با این که تقریباً همه نهایت سعی مان را می کنیم هنوز نمی توانیم از نظر آنها کامل باشیم. همه اینها نتیجه تلقینات آگاهانه یا ناآگاهانه اطرافیان نسبت به وظایف زنان است. لوییز واندلاک استاد جامعه شناسی دانشگاه کانادا در کتاب خود می گوید همه از این احساس گناه سوءاستفاده می کنند. جامعه، شرکت ها، کارخانجات، ادارات و دولت ها همه به این وسیله به زنان فشار وارد می کنند.
الیسن پیرسن روانشناس و محقق در کتاب خود می گوید؛ برابری زن و مرد ایده قشنگی بود. باشکوه، عادلانه، منصفانه. اما چه شد؟ پس از حدود یک قرن که از سردادن این شعار می گذرد چگونه باید به آن تحقق بخشید؟ شما برای زنان مشاغل خوبی در نظر می گیرید و به زنان مرخصی می دهید، اما تا زمانی که برنامه ریزی مناسبی نداشته باشید تا مردانی تربیت کنید که بتوانید سکان کشتی زندگی را به دست آنان بسپارید موفق نخواهید شد.
شما توانسته اید از زنان سوپرزن بسازید اما آیا موفق به ساختن سوپرمرد های واقعی شده اید؟
بله صبر ما لبریز شده است. بله ما متهمیم. بله ما به برابری حقوق زن و مرد می خندیم... با همه اینها می توانیم راه حلی پیدا کنیم و نظام خانواده، کار و بچه ها را هماهنگ سازیم.
اما در برابر تهدیدها و ارعاب های شما یعنی همان احساس مقصر بودن، مقاومت می کنیم و فریاد می زنیم؛ ما گناهکار نیستیم...

محبوب اربابی
روزنامه شرق