هشت مارس: روزی برای یاد آوری

تقویم را ورق می زنی تا برسی به 18 اسفند که معادل است با هشتم مارس! روز بی مناسبتی باید باشد، که نه به رنگ قرمز است، نه خطی کوتاه خبر از اتفاقی در تاریخ می دهد، نه به اسم عده ای سندش زده اند، نه... فکر می کنی دقیقن چه زمانی بود که هشت مارس برایت تبدیل به روزی مهم شد؟

گروه زنان گوپی 2081

نمی شود اسم این دو مطلب را، پرونده ای برای 8 مارس، روز جهانی زن، گذاشت، که حق بود حداقل در این روز بیش از اینها به مسایل زنان می پرداختیم و نشد! بی شک این مطالب همه ی آنچه در توان داشتیم نبود و آنچه در لید این مطالب می آورم برای توجیه کم کاری مان نیست، که قبولش دارم و بابتش بی اندازه متاسفم، به هر حال امیدواریم همین دو، حداقل، مفید باشد و در این یک روزی از سال که فرصتی است و یا بهتر بگویم بهانه ای برای پرداختن به دغدغه ای مهم و دردی مشترک، چیزی هر چند اندک، برای عرضه داشته باشیم...  
تقویم را ورق می زنی تا برسی به 18 اسفند که معادل است با هشتم مارس! روز بی مناسبتی باید باشد، که نه به رنگ قرمز است، نه خطی کوتاه خبر از اتفاقی در تاریخ می دهد، نه به اسم عده ای سندش زده اند، نه... فکر می کنی دقیقن چه زمانی بود که هشت مارس برایت تبدیل به روزی مهم شد؟ یادت نمی آید!
این چند سال را مرور کنی، تجمع ها که هیچ کدامشان آنطور که برگزارکنندگان طرفدار صلح شان می خواستند، آرام نبودند، سخنرانی ها، صفحات روزنامه ها، سایت ها، وبلاگ ها... و دوباره خیره می شوی به هشت مارس تقویم و می بینی چند سالی هست که دیگر نیازی به یاداوری تقویم نیست، که هشت مارس بی آنکه در تقویم رسمی ما به اسمی و عنوانی ثبت شده باشد، روزی شده مهم و از یاد نرفتنی! و می اندیشی چقدر بامزه است، این حذف تاریخی، این تلاش برای انکار "زن"، این کوشش ناعادلانه ای که حتی تقویم امروز هم گواهی اش می دهد تا نیازی به مدرک آوردن از تاریخ نباشد!
هشت مارس روزی برای شادمانی نیست، نه به خاطر ضربات باتومی که در این روز انگار محکم تر فرود می آیند در تجمعات آرامی که برهم زننده هیچ نظم و امنیتی نیست، نه به خاطر بازداشت ها و بگیر و ببندهایی که در حوالی این روز به اوج خود می رسند و نه به خاطر نگرانی های تازه برای خبرهای بدی که دیگر غیرمنتظره هم نیستند، نه به خاطر هیچ کدام از اینها و همه چیزهایی دیگری که انگار جزیی از این روز شده اند! اما هشت مارس روز تبریک و شادباش و هدیه دادن و گرفتن نیست، نه به این خاطر که در این روز برخلاف روز معادل وطنی اش، انواع و اقسام برنامه ها برای تبریک و تلقین خوشبختی به خاطر جنسیتت، وجود ندارد و حتی پیام های بازرگانی هم به این بهانه، سعی در بالا بردن سودشان از فروش یخچال و جاروبرقی و ماشین لباسشویی و دستکش رز مریم، ندارند و نه به این خاطر که این روز تولد یا وفات هیچ آدم مهم و قابل احترامی نیست!
هشت مارس فشرده دردهای تمام تاریخ مردسالارانه جهان است، هشت مارس روزی (یا شبی) به بلندای یلداست و به قدمت حقوق نداشته و هویت از دست رفته زنانه مان، هشت مارس جبران تمام فراموشی هاست، جبران همه حذف ها و انکارها و انتقام همه جنس دوم انگاشتن ها... هشت مارس روزی برای یادآوری است!
برای از یاد نبردن تبعیض های جنسیتی، حرمت گم شده انسان و جدال خاموش و نابرابر و همیشگی قدرت و حقیقت... هشت مارس یعنی یادمان باشد آمار دلهره آور قتل های ناموسی را، خودسوزی دخترکان همین اطراف را، قاچاق زنان و تجاوز و خشونت و وحشت هر روزه را... هشت مارس یعنی یادمان باشد برابری و عدالت هنوز و همچنان رویایی اند دور از دسترس که گرامی اند و عزیز...
هشت مارس بهانه ای است برای نیم نگاهی به پشت سر، حتی به همین سال کوتاه که گذشت، از هشت مارس گذشته، تا هشت مارس پیش رو: به توقیف مجله ی زنان به جرم سیاه نمایی! به بازداشت و حکم های عجیب و سنگین فعالان زنان به گناه بر هم زدن امنیت ملی! به ارشاد هر روزه و وحشت آور دختران به اخلاق! به ایجاد محدودیت تحصیلی برای دختران! و... به ادامه ی امیدوارانه ی کمپین یک میلیون امضا! به اهدای جایزه اولف پالمه به پروین اردلان! و... و بهانه ای برای دیدن یکدیگر، برای فهمیدن اینکه در این راه تنها نیستیم، که در تعداد بسیاریم و در کنار هم، که ایمان داریم خواسته هامان حق اند و "رعایت انسان" شعار که نه، رویای مان است، هشت مارس روزی برای ذخیره ی امید است برای پیمودن راه سخت پیش رو...
هشت مارس روز ماست و این ما به وسعت تمام انسان هایی است که ممکن بودن جهان دیگری را باور دارند...
□□□
در یادداشت زیر تلاش شده مختصرا به سیر تحولات فعالیت زنان در تاریخ صد سال اخیر ایران اشاره شود. در این بین از ذکر انقلاب اسلامی بازماندم چون بررسی نقش زنان و فعالیت آن ها در این دوره فرصت بیشتری می طلبد. ذکر این نکته هم ضروری است که بر خلاف نظر بسیاری از علمای سنتی دوره ی مشروطه (چون شیخ فضل الله نوری) برابری انسان ها یکی از اصول صریح و اساسی اسلام است... .
مشروطه را می توان آغاز فعالیت های زنان در عرصه ی اجتماع و سیاست دانست که جرقه ی آن با "جنبش تنباکو" زده شد و در پی همین جنبش بود که زنان با حمایت خود از علمای مذهبی نشان دادند که علاقه مند به ترک موضع انفعالی خود در کنج خانه ها هستند و این شروعی بود برای ورود زنان به دنیایی کاملا مردانه.
انقلاب مشروطه ی ایران که یکی از مهم ترین وقایع تاریخ معاصر ایران به شمار می رود از اواخر سلطنت مظفرالدین شاه قاجار آغاز شد و نیروهای آزادیخواه و مشروطه خواه، خواهان مجلس، عدالت و "قانون" شدند. از مشروطه و مشروطه خواهان زیاد خوانده ایم و شنیده ایم. از شیخ فضل الله نوری، سید عبدالله بهبهانی، ستار خان و باقر خان، سید حسن مدرس، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و... انقدر سخن گفته شده که تقریبا کسی نیست که این بزرگان را نشناسد و از نقششان در انقلاب مشروطه چیزی نشنیده باشد.
اما زنان در کجای این انقلاب قرار گرفتند؟ مشروطه را به حق سرآغاز جنبش های برابری خواهانه ی زنان ایران می دانند. چرا که این انقلاب باعث تحولی عظیم در جایگاه زنان ایرانی شد. زنان ایران با شروع انقلاب مشروطه به تدریج به عرصه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی وارد شدند و شروع آن حضور در مطبوعات ایران بود. پیش از آن مدارس دخترانه در ایران وجود نداشت و عده ای خاص از دختران در مدارس غیرایرانی تحصیل می کردند. زنان علی رغم مزاحمت ها و مشکلات بسیاری که بازگشایی مدرسه ی دخترانه برایشان ایجاد کرد به تاسیس مدرسه اقدام کردند. اولین مدرسه به دست "طوبی رشدیه" بازگشایی شد و "پرورش" نام گرفت.
اما بعد از چهار روز بسته شد! بعد از آن "بی بی خانم استرآبادی" مدرسه دخترانه ملی "دوشیزگان" را در تهران بازگشایی کرد که آن هم با مخالفت های زیادی روبه رو شد. در همین زمان، زنان سعی می کردند با انتشار مقالاتی در مطبوعات مختلف ضرورت بازگشایی مدارس دخترانه و تحصیل آنان را به جامعه ی "مرد سالار" ایران یادآوری کنند و مشروطه خواهان را به حمایت از این اقدام وادارند. بعدها مدرسه ای به نام "ناموس" با مساعدت ها "میرزا حسن رشیدیه" پایه گذاری شد و علی رغم مخالفت های شدید سنت گرایان به کار خود ادامه داد و بیشتر بر درس های قرآنی و مذعبی پرداخت.
در همان زمان، روزنامه ها و مجلاتی مخصوص زنان به چاپ رسید. این نشریات علاوه بر افزایش آگاهی زنان به بیان خواسته های آنان و لزوم حضورشان در عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می پرداختند. قدیمی ترین نشریه ی زنان که مدیریت آن را خانم "طحال جدیدالاسلامی" بر عهده داشت "دانش" نام دارد که با وجود همزمانی انتشار این "هفته نامه" با توسعه ی فعالیت زنان برای احقاق حقوقشان، بیشتر به مباحثی چون "علم خانه داری، بچه داری و شوهر داری"! می پرداخت و مباحثی چون تعدد زوجات که آن زمان در بین فعالین حقوق زنان مورد بحث بود در این هفته نامه انعکاس چندانی نمی یافت.
انتشار "دانش" یک سال بیشتر دوام نیافت و تعطیل شد. اما دو سال پس از تعطیلی "دانش" نشریه ای دیگر به نام "شکوفه" به صاحب امتیازی مریم عمید سمنانی که مدیر یک مدرسه ی دخترانه در تهران نیز بود، به چاپ رسید. "شکوفه" در آغاز خط مشی مانند "دانش" داشت اما در کنار آن به مسایلی چون تساوی حقوق مرد و زن بسیار می پرداخت و به مرور زمان مسایل سیاسی و اجتماعی را نیز مورد توجه قرار داد.
نشریه ی "شکوفه" در جریان انتخابات دوره سوم مجلس شورای ملی، 12 کاندیدا معرفی کرد و از مردم خواست به آنها رای دهند اما به خاطر همین مساله توقیف شد! پس از آن نشریاتی چون "زبان زنان"، "نامه بانوان"، "جهان زنان" و... با محوریت زنان منتشر شدند. این مجلات در کنار انجمن های پنهانی ای که به وسیله ی زنان روشنفکر عصر قاجاریه تاسیس شده بود (نظیر "اتحادیه غیبی نسوان") توانستند زنان ایرانی را آگاهانه به سمت حرکت های سیاسی و اجتماعی و احقاق حقوقشان سوق دهند. زنان ایرانی که به تدریج با دنیای سیاست و اجتماع آشنا شده بودند از هیچ تلاشی برای حمایت از مشروطه خواهان و آزادی طلبان فروگذار نکردند.
آن ها بعد از استبداد صغیر(دوره ی یک ساله و یک ماهه ی سلطنت محمدعلی شاه) مبارزات خود را سازماندهی کردند و به حمایت از مشروطه خواهان پرداختند. در این زمینه زنان تبریز پیشگام بودند. با تمام این ها مشروطه خواهان راه یافته به مجلس هیچ تلاشی برای احقاق حقوق زنان انجام ندادند و بعد از تشکیل مجلس دوم شورای ملی زنان بار دیگر حق رای خود را از دست دادند (در این دوره آیت الله مدرس به مخالفت صریح با حق رای زنان پرداخت).
با این حال نمی توان منکر تغییر دیدگاه ها نسبت به زن در این دوره شد .این تغییر دیدگاه ها دچار نوسان بود چنانکه روحانی چون ملا کاظم یزدی همسر خود را ترغیب به تاسیس مدرسه برای دختران می کند و در مقابل روحانی سنتی چون شیخ فضل الله نوری هیچ انعطافی از خود در مقابل زنان نشان نمی دهد. زنان ایران بعد از تشکیل حکومت مشروطه نه حقوق اجتماعی خود را گرفتند و نه مردان مشروطه خواه قدمی برای حل مشکلات آن ها برداشتند.
همین امر موجب ایجاد علامت سوالی بزرگ می شود که چگونه امکان دارد مشروطه خواهانی که هدفشان تحقق "عدالت" بود و "حاکمیت قانون" چاره ای برای مشکلات زنان جامعه ی مردسالار ایران نیاندیشند؟ زنانی که خوشبخت ترینشان آنی بود که در دربار شاهان قاجار و در حرمسراها روزگار می گذارند و "وسیله" و "کالایی مصرفی" برای رفع نیازهای شاهان قاجاربود! می توان تفکر حاکم بر آن روزگار را از ضرب المثل های رایج آن دوران دریافت. مانند "زنان را همین بود یک هنر، نشینند و زایند شیر نر"! متاسفانه مشروطه ی جوانی که با شعارهایی چون آزادی و عدالت و حاکمیت قانون بر سر کار آمده بود، زنان را همچنان از حقوق اجتماعی و سیاسیشان محروم نگه داشت و این پارادوکسی است که مشروطه به آن دچار است (البته نه تمام مشروطه خواهان که کسانی چون میرزا ملکم خان در روزنامه اش به زنان می پرداخت و مرحوم دکتر مصدق نیز در پی رفع مشکلات زنان بود و همچنین دیگرانی چند؛ اما عده ی زیادی از مشروطه خواهان به زنان اهتمامی نداشتند).
البته عده ای این تداوم محرومیت را معطوف فقدان پیشینه ی سیاسی و اجتماعی زنان عصر مشروطه می دانند... . در هر حال نقش زنانی چون ربابه سیف السادات، بلقیس آذر طلعت، زینب پاشا و... را نمی توان در تحقق رویاهای مشروطه (بزرگترین انقلاب فکری ایران) نادیده گرفت.
فعالیت های زنان ادامه داشت تا هنگامیکه رضاخان با کودتایی که با حمایت دولت انگلیس انجام شد در راس حکومت قرار گرفت و اصلاحاتی را در حوزه ی زنان آغاز کرد. اصلاحات رضاشاه با سرکوب زنان و توقیف نشریات آنان همزمان بود. اما رضاشاه گرچه ظاهرا به مسایل حوزه ی زنان اهمیت نشان می داد اما عملا هیچ حمایتی از حق رای زنان نکرد و قوانینی مانند تعدد زوجات در زمان رضا پهلوی به قوت خود باقی بود. بعد از رضا شاه،پسرش محمدرضا شاه به سلطنت رسید. پس از کودتای 28 مرداد و سرکوب احزاب و انجمن های سیاسی زنان مانند سازمان زنان حزب توده، آزادی گردهمایی آنان از بین رفت و به طور زیر زمینی دنبال شد. در چنین شرایطی زنان فعال در احزابی چون حزب توده به فعالیت بر علیه ساختار کلی حکومت روی آوردند و به کارهای سیاسی پرداختند و بر این عقیده بودند که در صورت تغییر اساسی و کلی حکومت، مسایل زنان هم به خودی خود رفع خواهد شد. پس با وارد شدن زنان به عرصه ی فعالیت های صرف سیاسی، آن ها از مطالبات خود که مهم ترین آن تساوی حقوق زن و مرد بود باز ماندند و آن را دنبال نکردند. " چیزی که در این دوره ی تاریخی در فعالیت های زنان مشاهده می شود قربانی شدن مطالبات و خواسته ها در برابر ایدیولوژی است."
در سال های اخیر فعالیت زنان شکلی منسجم و سازمان یافته به خود گرفته و شاید این انسجام در "کمپین یک میلیون امضا برای رفع قوانین تبعیض آمیز" تبلور یافته است. کمپین، مطالبات زنان را به طور روشن بیان می کند و در جهت رفع قوانین تبعیض آمیز می کوشد؛ در شرایطی سخت. حالا در آستانه ی 8 مارس سال 2008 قرار داریم. سالی که گذشت برای فعالان حقوق زنان سال خوبی نبود (به جز دریافت جایزه اولف پالمه به دست پروین اردلان) سالی که تریبون معتدل زنان (ماهنامه "زنان") لغو امتیاز شد و سالی که لایحه حمایت(!) از خانواده راهی مجلس شد، سالی که کنکور سهمیه بندی جنسیتی شد... . با تمام این ها زنان حقوق خود را فریاد می زنند و امیدوارند به رفع قوانین تبعیض آمیز و از بین رفتن نگاه مردسالارانه ای که زن را وسیله ای می داند که باید در جهت رفع نیازهای مرد حرکت کند. چه تفاوتی دارد که این نگاه را مانند شیخ فضل الله نوری و مرحوم مدرس در دوره ی مشروطه علنا اعلام کنند و یا در پس مغلطه ها و سفسطه هایی چون "زن مدیر خانه است"،"پشت سر هر مرد موفقی یک زن بی نظیر قرار دارد"،"زن حساس است"!،"زن ناتوان است"! و... . زنان ایران کماکان امیدوار به رسیدن روزی هستند که نگاه های پست جنسیتی از بین برود و انسان ها صرفا به جهت انسان بودنشان ارزشمند باشند. روزی که شایسته سالاری نه فقط یک شعار تبلیغاتی برای انتخابات که تبدیل به یک اصل شود و آن روزهمه از "حقوق بشر" حرف بزنیم...

محیا استوار ثمین مهاجرانی منابع تاریخ انقلاب مشروطه احمد کسروی تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران محیط طباطبایی هدف ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی محمدحسین خسروپناه ایدیولوژی نهضت مشروطه ایران فریدون آدمیت سناتور پروین اردلان نوشین احمدی خراسانی
مجله اینترنتی نگاهانه