تحلیلی بر جنبشهای زنان - مجله گوپی

علیرغم سابقه طولانی جنبشهای زنان, حق رای و مالکیت و... از جمله مسایلی است که زنان تا همین اوایل قرن بیستم از آن محروم بودند و با وجود اینکه جوامع سکولار شده بودند و مذهب دیگر در آن نقشی نداشت یعنی با وجود اینکه دولتهاشان انتخاب شده از طرف مردم بودند, با وجود این زنان از بسیاری از حقوق محروم بودند...

گروه زنان گوپی 2116

علیرغم سابقه طولانی جنبشهای زنان, حق رای و مالکیت و... از جمله مسایلی است که زنان تا همین اوایل قرن بیستم از آن محروم بودند و با وجود اینکه جوامع سکولا رشده بودند و مذهب دیگر در آن نقشی نداشت یعنی با وجود اینکه دولتهاشان انتخاب شده از طرف مردم بودند, با وجود این زنان از بسیاری از حقوق محروم بودند .  
در همین امریکا تا اواسط قرن بیستم زنان حق رأی نداشتند, چه رسد به حق انتخاب شدن و این یعنی زنان در این کشورها هنوز شهروند صاحب حق و اختیار به حساب نمیآمدند, اما کسانی که بدون انتخاب زنان بر کرسیهای قدرت تکیه میزدند, حق داشتند که برای این زنان (که در انتخاب آنها شرکت نکردهبودند) قانون وضع کنند .
و اما فمنیسم, در واقع این واژه از 1970 به بعد وارد ادبیات شد, از دهه هفتاد به این طرف کل تلاشهای جنبشهای زنان فمنیسم نامیده شد. اما قبل از آن مثلا در قرن چهاردهم در فرانسه فیلسوف زنی به نام کریستین دو پسران نخستین بار مفهوم حقوق زنان را مطرح میکند .
اما موجی که به موج دوم فمینیسم معروف است , به مسأله آزادی زن و اسارتش در قید اقتدار مرد پرداخته, معروفترین نمایندههای این موج جدید, سیمون دوبوار, کیت میله, هریت تیلور یا ماری وستون کرافت هستند. فمینیسمها در آغاز با دموکراسی نسبت برقرار می کند, اما در موج دوم زن را با مفاهیم مارکسیستی, لیبرالیستی مطرح میکنند. اما از دهه 90 به این طرف است که هویت فمینیسی به صورت کاملا مستقل از دیگر مکاتب مطرح میکنند.
در فمینیسم کلاسیک جنبش زنان در داخل گفتمان لیبرالیسم شکل گرفت, یعنی اینکه تقاضایی که در این مرحله به خصوص از قرن نوزدهم از طرف زنان پا گرفت این است که به نابرابریهای اجتماعی و نابرابریهای سیاسی اعتراض دارند و خواستار مشارکت بیشتر در زمینه سیاسی میشوند, غافل از اینکه مشارکت سیاسی به معنای لیبرالی خودش یک پدیده مردانه است, این جنبش اولیه کمابیش توفیق پیدا کرد و از نظر حقوقی فرصتهایی برای مشارکتهای سیاسی و اجتماعی زنان فراهم شد و آن تصویر اولیه که از زن در تجدد غربی به عنوان موجودی احساسی که بایستی در خانه و دوزه خصوصی بنشیند, زدوده شد ولی از دیدگاه فمینیسمهای جدید فرآیند جنبش اولیه فقط نوعی تشبه با مرد بود, یعنی اینکه زنان هم میخواستند از جهات مختلف شبیه مردان بشوند بنابراین موج دوم فمینیسم که لاکان در تکوین آن ـ نه در جهت تأیید آن ـ مؤثر بود, اصولا از این گفتمان اولیه خارج میشود و در واقع استدلال فمینیسمهای امروز این است که سلطه مردانه ریشه در ساختارهای ایدیولوژیک بسیار عمیقی دارد به عبارت دیگر سلطه مردانه ریشه در زبان و گفتمان و فلسفه و اندیشه دارد. به این ترتیب هدف نمیتواند این باشد که در درون گفتمان مشارکت سیاسی مردانه لیبرالی زنان هم بخواهند شباهتی با مردان پیدا کنند.
بلکه آماج انقلاب فمینیسمی ساختارهای ایدیولوژیک سلطه مردانه است , زبان فلسفه و اندیشه, شیوه تفکر حاکم, شیوه تفکر مردانه است پس نهایتا اینها در جستجوی تکوین یک گفتمان زنانه هستند یک فلسفه فمینیسمی یا اصالت زن که آنوقت زن هم سخن بگوید, تا به امروز بر اساس این نظریات زن ساکت است به عبارتی که خود لاکان به کار برده زن وجود ندارد زنان هستند ولی زن وجود ندارد در سطح گفتمانی, آن گفتمانها و پارادایمهای فکری مسلط که زنان هم از آنها پیروی میکنند, گفتمانهای مردانه است یا باز به گفته لاکان زن هیچوقت طلوع نکرده است همیشه در پس غبارها و ابرهای مردانه پنهان بوده است. با توجه به اینکه فمینیسم موج دوم تحت تأثیر اندیشههای لاکان میباشد, ضرورت دارد که در این قسمت به نظریات لاکان در این موضوع اشارهای داشته باشیم.
نهضت آزادی زنان و ایدیولوژی آن محدود به دهه 1960 نیست, در واقع این مسیله تاریخی طولانی دارد.
با این حال, این تاریخچه تا همین اواخر نیمه پنهان مانده بود و فریاد زنان پوشانده یا نشنیده گرفته میشد.
مری ولستون کرافت, توماس پین را برای نگارش حقوق انسان1 و نادیده گرفتن حقوق زنان سرزنش میکند و در کتاب اثباتی بر حقوق زن2 (1792) به دفاع از حقوق زنان برمیخیزد.
سدهی نوزدهم مشاهده ستیزه جوییهای روز افزون زنان بود. مبارزان حق زن برای زنان3 در انگلستان و امریکا خواستار حق رأی برای زنان شدند, در حالی که گروهی در پی نفوذ بر نمایندگان مجلس و گذاردن قوانین تنظیم خانواده بودند. بسیاری از اعضای نهضت زنان امریکا در اوایل سدهی نوزدهم ـ سارا گریمکه, مارگارت فولر, لوسی استون, ساجرنرثروت, الیزابت کیدی استنتون و دیگران در نهضت مبارزه با بردهداری هم فعال بودند.
در انگلستان ویلیام تامسون کتاب استفاثه نیمی از نژاد انسان4 (1825) را منتشر کرد و جان استوارت میل از انتقاد زنان (1869) انتقاد کرد.
چنبش آغازین زنان عموما نمایندهی دیدگاه اول یا فمینیسم لیبرال است. انگیزشهای این نهضت همانند گونهی حقوق مدنی در نهضت آزادی سیاهان به طور عمده آزادی غلبه بر صورتهای آشکار تبعیض ـ در ازدواج فرصتهای آموزشی, حقوق قانونی و بالاتر از همه حق رأی بود.
دومین مرحله, مرحلهی فمینیسم تندرو واریکال در اواخر 1960 ظهور کرد, سرو کار اینان نه تنها با تبعیض آشکار جنسی بلکه همچنین با برملاسازی و فایق آمدن بر اشکال زیرکانهتر این تبعیض با عنوان جنسیت باوری5 بوده است .
جنسیت باوری مجموعه باورها و نگرشهای دربارهی حقارت فطری و نقصهای گوناگون فرضی ـ عقلی, جسمی, عاطفی, روحی و غیره در زن است
در دهه 1960 برنامههای درسی زنان در دانشکدهها و دانشگاهها آغاز شد تا زنان بتوانند تاریخ زنان (یا سرگذشت زن ) و دیگر موضوعات را از منظری زن باورانه مطالعه کنند.
هواداران آزادی زنان با چنین روشهایی با نگرشها و باورها و قالبهای ذهنی جنسیتگر یانهای که مرد و زن به یکسان به آن دچارند روی در رو شده و در برابرشان مقاومت کردهاند .
فمینیسمهای رادیکال به تأکید بر تفاوتها گرایش دارند. مرد و زن نه تنها ساختار زیستی متفاوتی دارند بلکه ارزشها, بینشها و نگرشهای متفاوتی هم دارند بنابر استدلال اینان زن باید برای متفاوت بودن آزاد باشد و این تفاوتها را باید محترم شمرد و محافظت کرد.
زنان باید تشخیص دهند که غل و زنجیرهایشان قیدهای ذهن ساختهی خودشان است و تا زمانی که زنان این را قبول نکنند, نمیتوان امید داشت که آنها را بگسلند.
اینها معتقدند که زنان نه تنها باید جنسیت باوری مردان را مخاطب قرار دهند و کوشش کنند برآن فایق آیند بلکه باید بر جنسیت باوری خود هم غلبه کنند.
لازم است, زنان باورها و نگرشهای جنسیت نگرانه دربارهی مسیولیتها و محدودیتهای درونی شده و قرض جنس خود را باز شناسد و بر آنها فایق آیند.
دیگر مانند فمینیسمهای لیبرال در پی این نیستند که بر برابری اساسی و یکسان بودن دولت جنس تأکید کنند6.
در بحث در روابط با جنسیت نمی توان بدون اشاره به نظریات فوکو بحث را به سرانجام رساند, فوکو به عنوان تبارشناس, مسیله جنسیت را به معنای دقیقا تاریخی مطرح میکند جنسیت نه پدیدهی تجربی زیست شناسانهی بنیادین بلکه محصولی تاریخی است . وی تصور مقبول و رایج غریزهی جنسی به عنوان ماهیتی بنیادین و انگیزهای قدیمی را مورد تردید قرار میدهد و استدلال میکند که این مفهوم نیز در درون گفتمان تاریخی خاصی دربارهی جنسیت پیدا شدهاست .
وی واژگان منتخب خود و تحلیل معنای آنها را به دقت باروند تحول سیاستهای مربوط به بدن و امیال آن ربط میدهد: ما از قرن هجدهم جنسیت و از قرن نوزدهم هم غریزهی جنسی داشتهایم آنچه پیش از آن داشتیم بیشک شهوت بود (اعتراف, صفحه 211)
در طی سدههای هجدهم و به ویژه نوزدهم, جنسیت, موضوع پژوهش علمی کنترل اداری و توجه اجتماعی قرار گرفت و از نظر پزشکان, اصلاح طلبان و علمای اجتماعی رمز سلامت, بیماری و هویت فردی را به دست میداد.
به سخن خود فوکو, جنسیت به عنوان عنصری اساسی در استراتژی قدرتی پیدا شد که فرد و جمعیت هر دو را به نحو توفیق آمیزی به دامان قدرت مشرف بر حیات پیوند میزند.
استدلال اصلی فوکو این است که جنسیت به عنوان ابزار گسترش قدرت مشرف بر حیات وضع شد.
با اعمال نظارت و مراقبت گفتمانی پدید آمد, که در این گفتمان غریزه جنسی به عنوان انگیزهای چنان نیرومند و غیر عقلانی شد که کنترل آن مستلزم پیدایش اشکال عمدهای از نظارت فرد بر خود و نظارت جمعی بود7.
از این رو, اندیشه روشنگری با ایمان و عقیده به خرد, عناصر نابخردانه ذهن انسان و اراده معطوف به قدرتش, برای کنترل, در انحصار گرفتن و نابود کردن به نام خرد را دست کم گرفته بود. به این خرد شکل ویژگی مردانه مینگرد.
از دیدگاه ایگارای, فرهنگ غربی جنسی است وضعیت زنان نسبت به مردان از نظر اجتماعی و قانونی, پایینتر, فرو دستتر یا ناقص است .
ایگاری بر این امر پافشاری میکند, که در این فرهنگ بیطرفی یا فراگیر بودن وجود ندارد. برای مثال علم و فلسفه در حقیقت جنسی شده است : آن در {واقع} گفتمان سربژه مذکر است .
ایگاری ادعا میکند که زنان به زبان خاص خودشان نیاز دارند. سخن گفتن یا نوشتن همانند یک مرد در واقع تأکید برتری, تسلط داشتن در کنترل معنا, ادعای حقیقت, عینیت و دانش, در صورتی که سخن گفتن همانند یک زن به مغهوم تسلط نداشتن, به معنای اجازه درهم و برهم یا در حال تغییر بودن, قابل کنترل نبودن, یا حقیقت نداشتن یا نبود دانش است .
به عبارت دیگر قاطع بودن, مدعی بودن, جزمی بودن که به معنی داشتن یک نظریه و پک موفقیت سیاسی به مفهوم حالت مردانه گرفتن است .
در جهان عرب کارهای نوال سعدوای فاطمه مرینسی یا لیلا احمر نشان میدهد که پرداختن به مسایل زنان صرفا امری مختص جهان غرب نیستدر کنار اینکه در هر جامعه ای تلاش برای حقوق زنان ریشههای تاریخی دارد.
از دیدگاههای اوریانتالیستی که وارد سعید و دیگران نقدش میکنند , زن حالت شرقی و احساساتی دارد, منشاء آنوی است منشاء شهوت است , منشاء فاسد و فتنه است . در حالی که در مقابل زن, مرد منشاء خرد است, منشاء نظم و هماهنگی است یک نوع خرد آپولونی را نمایندگی میکند. فمینیسمهای غربی با درک این مباحث نقدهای اویانتالیستی را شروع کردند.
در واقع در فمینیسم موج دوم اساسا مسیله آزادی زنان و جنبش زنان مطرح میشود. موج دوم به وجود آمد و نوعی نقد فرهنگی باب شد, گفتند آزادیهای که کسب کردیم کافی نبوده و اتفاقا زن غربی روز به روز تنهاتر شده و در به دست آوردن هویت تازه بیشتر شکست میخورد, در عشق, در زندگی, زناشویی شکست خورده ! برای بسیاری از فمینیسمهای اولیه مثل ژوژساند کسب هویت زنانه موجب تنهایی, موجب طرد شدگی از اجتماع بوده و غیر قابل انکار است.
موفقیتها یا شکستهای فمینیسم را باید در زیر مجموعه ساختارهای هر جامعه جستجو کرد, مطمینا بدون تغییر ساختارها, تغییراتی که فمنیستها به دنبال ْن هستند امکان ندارد زیرا پدید آمدن هویت مستقل در ساختارهای یک جامعه شکل میگیرد.
در کنواسیون حذف کلیه اشکال تبعیض علیه زنان, مصوبه 18 دسامبر 1979 (27 آذر 1358) قطعنامه شماره 180/34 مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ماده دوم تبعیض علیه زنان در کلیه اشکال را محکوم میکند و دولتها را موظف میکند که باید اصل برابری مردان و زنان در قوانین اساسیشان یا دیگر قانونگذاریهای متناسب در این مورد بگنجانند.
در ماده سوم آمده است: دولتهای عضو کلیه اقدامات لازم و مناسب را در تمام زمینهها به ویژه سیاسی, اجتماعی, اقتصادی و فرهنگی از جمله قانونگذاری اعمال خواهند کرد تا بدینوسیله از توسعه و پیشرفت کامل {وضعیت} زنان اطمینان حاصل نمایید.
در ماده هفتم دولتهای عضو اقدامات مقتضی برای حذف تبعیض علیه زنان در حیات سیاسی و اجتماعی کشور به عمل بیاورند و به ویژه اطمینان حاصل نمایند که (در شرایط) مساوی با مردان, حقوق زیر برای آنها تأمین گردد:
الف) حق رأی در همه انتخابات و همه پرسیهای عمومی و صلاحیت انتخاب شدن در تمام ارگانهای انتخابی عمومی.
ب) (حق) شرکت در تعیین سیاستهای حکومت (دولت) و اجرای آنها و به عهدهداشتن پستهای دولتی و انجام وظایف عمومی در تمامی سطوح حکومتی (دولتی) .
ج) (حق) شرکت در سازمانها و انجمنهای غیر حکومتی (دولتی) که مربوط به حیات سیاسی و اجتماعی کشور است.
در ماده پانزدهم چنین آمده است که: دولتهای عضو تساوی (حقوق) زنان با مردان را برابر قانون خواهند پذیرفت.
آنها به زنان حقوق مساوی با مردان را در انتقاد قراردادها و اداره اموال در تمام مراحل دادرسی در دادگاهها و محاکم به طور یکسان برای زنان خواهند پذیرفت.
در این کنوانسیون به مسایل مختلفی پرداخته شده است مانند مسایل و مشکلات زنان روستایی, مسایل قیمومت و تابعیت و حق سرپرستی کودکان, حقوق مربوط به اشتغال زنان و حتی انتخاب نام خانوادگی8.
در نهایت تشکیل کمیتهای را برای پیگیری از حصول اطمینان از اجرای مواد کنوانسیون در دولتهای عضو را پیشنهاد میکند.
هنوز کشورهایی به این کنوانسیون نپیوستهاند و نیز در کشورهایی که عضو آن هستند, اجرای مفاد آن عملی و امکان پذیر نیست. کنوانسیون در پی حمایت از زنان, اما این حمایت از یک دیدگاه لیبرالی اعمال میشود. نهایت رشد زنان رسیدن به حد و اندازه یک مرد در جامعه دموکرات است. اما آیا آنچه زنان به دنبال آن هستند, چنین خواستهای است؟

نویسنده طیبه محمدی کیا کارشناسی ارشد علوم سیاسی فهرست منابع و مآخذ 1 ـ بشیریه حسین اندیشه های سیاسی در قرن بیستم جلد 2 تهران نشر نی چاپ دوم 1379 2 ـ بشیریه حسین میشل فوکو فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک تهران نشر نی چاپ سوم 1382 3 ـ بال ترنس دگر ریچارد ایدیولوژی های سیاسی و آرمان دموکراتیک ترجمه احمد صبوری تهران انتشارات امور خارجه چاپ اول 1381 4 ـ بیتهام دیوید بویل کوین دموکراسی چیست آشنایی با دموکراسی ترجمه شهرام نقش تبریزی چاپ اول تهران ققنوس 1376 5 ـ بوبینو نوربرتو لیبرالیسم و دموکراسی ترجمه بابک گلستان تهران نشر چشمه 1376 6 ـ کوهن کارل دموکراسی ترجمه فریبرز مجیدی چاپ اول تهران چاپخانه دیبا 1373 7 ـ هلد دیوید فلسفه سیاسی معاصر ترجمه موسی اکرمی تهذان انتشارات وزارت امور خارجه چاپ اول 1381 8 ـ کنوانسیون حذف کلیه اشکال تبعیض علیه زنان مصوبه 18 دسامبر 1979 ـ قطعنامه شماره 34 180 مجمع عمومی سازمان ملل متحد 9 ـ اعلامیه جهانی حقوق بشر آدرسهای اینترنتی WWW Plato stanford edu WWW oxford schoularship edu WWW ZananIran com ـ سایت دانشجویان ایرانی رشته حقوق در فرانسه WWW Nilgoon com WWW fariborzbaghai com WWW fallosafah com
سایت جامعه شناسی ایران www sociologyofiran com