تشدید نابرابری های جنسیتی

کلیات لایحه حمایت از خانواده که به پیشنهاد قوه قضاییه و با دستکاری ها و تغییرات دولت در مجلس هشتم مورد تصویب قرار گرفت؛; نشان دهنده نگرش و رفتار متناقض دولت و مجلس اصولگرا است که شعارهای عدالتخواهانه سر می دهند اما در عمل نا برابری ها را دامن می زنند.

گروه زنان گوپی 3838

کلیات لایحه حمایت از خانواده که به پیشنهاد قوه قضاییه و با دستکاری ها و تغییرات دولت در مجلس هشتم مورد تصویب قرار گرفت؛ نشان دهنده نگرش و رفتار متناقض دولت و مجلس اصولگرا است که شعارهای عدالتخواهانه سر می دهند اما در عمل نا برابری ها را دامن می زنند.  
موضع گیری دولت و مجلس در خصوص لایحه حمایت از خانواده به خصوص در موارد 23 و 25 موید این نظریه فوکو است که می گوید: کارکرد قدرت در سطوح خرد سیاسی؛ کنترل اجتماعی از طریق بدن و جنسیت است . دولت با تمرکز بیش از حد بر تفاوت های جنسی در جامعه و با مداخلات قدرت مدارانه خویش در زندگی و روابط زن و مرد در جامعه نابرابری های جنسیتی را دامن می زند. به نظر می رسد به رغم تمایل جمعی و عطش جامعه ایران به برقراری رابطه عادلانه در تمام سطوح و به خصوص در رابطه بین زن و مرد دولت اصرار دارد با عمده کردن غرایز جنسی مردان زن دار رابطه عاشقانه و متعادل زن و مرد در مقام زن و شوهر را از حالت تعادل خارج کرده و به نفع اعمال زور و سلطه جنس مرد بر زن آن را تثبیت و تاکید کند!؟ وقتی دولت تفاوت های جنسی را زمینه ساز مشروعیت بخشی به نابرابری های جنسیتی می کند در واقع به دست خویش اعتبار را زیر سوال می برد و بدتر از آن اینکه هر جا کم می آورد از ایمه و پیامبر برای توجیه رفتار خویش بهره می جوید.
یکی از اصلی ترین نقاط وفاق و همدستی که بین زنان ایرانی اعم از مذهبی و سکولار و لاییک؛ مدرن و سنتی، حوزوی و دانشگاهی و طبقات و لایه های مختلف شهری و روستایی به صورت ناگفته و نانوشته وجود دارد؛ عناد و سرکشی دسته جمعی زنان در برابر قوانین و لوایحی مانند لایحه اخیر دولت است که چند همسری را تبلیغ و تشویق می کند. چنین لوایحی شخصیت زن و مرد در مقام همسر و شریک زندگی خانوادگی را در حد ابزار جنسی و اقتصادی تقلیل می دهد.
بعید می دانم حتی متشرع ترین زنان مستقر در حوزه های علمیه حاضر باشند با توجیه شرعی قوانین و لوایح ضد زن توازن و تعادل شکل گرفته بر اساس عشق و عاطفه و مشارکت در زندگی زناشویی زن و مرد مسلمان را در پای غرایز جنسی و مادی مردانه و زنانه ذبح شرعی کنند. در حالی که زنان حاشیه نشین در حوزه قدرت سیاسی به راحتی این کار را انجام می دهند و خود را فاقد رای و اراده آزاد و مختار در نقد این لوایح می بینند و اعتبار سیاسی خود را در حد مامور و معذور فرو می کاهند و اجازه می دهند قدرت معطوف به سلطه و سرکوب از زن برای سرکوب زن استفاده کند و خود را بیطرف نشان دهد. قدرت های سیاسی- اقتصادی توانایی این را دارند که انسان را مقهور هم جنس و هم نوع خویش گردانند و این سلطه جویی را با توجیهات شرعی مشروعیت بخشند.
مثلا خانم طبیب زاده نوری مشاور رییس جمهور در امور زنان و رییس مرکز امور خانواده ریاست جمهوری دو گام فراتر از سنتی ترین نگرش مردانه حاکم نهاده و تعدد زوجات را جزء اصول اسلامی تلقی و آن را توجیه شرعی کرده و برای اعتبار بخشی به اظهاراتش خدا، پیامبر و ایمه را هم به شهادت گرفته است. در حالی که تعدد زوجاتی که به صورت عرف و سنت از هزاران سال پیش در جوامع پدر سالار و نظامات قبایلی رایج بود نه تنها جزء اصول اسلامی نیست که از جمله قوانین تاریخ مصرف گذشته ای است که امروزه توسط فقهای بزرگ مذاهب اسلامی تحریم شده است.
با توجه به این نکته که این قانون از سوی پیامبر اسلام و ایمه بدون اما و اگر و قید و شرط پذیرفته نشده و مشروط و محدود به اصل اساسی و همیشه معتبر اسلام یعنی عدالت گردیده است، پس اصل اسلامی عدالت است نه قانون ! اگر قانونی اصول اساسی را منکر شود یا زیر پا بگذارد باید قانون را کنار گذاشت نه اینکه عدالت را در پای قانون سلطه قربانی نمود. متاسفانه آنهایی که خود را اصولگرا می خوانند در عمل اساسی ترین و محوری ترین اصل اسلامی یعنی عدالت را نادیده می گیرند. نکته قابل توجه دیگری که باید بدان توجه کرد، این است که در مثلث نیاز، حق و قانون، قانون کارکردی و کاربردی مقطعی دارد در حالی که نیاز و حق، اموری دایمی اند.
قانون معمولا زمانی کاربرد دارد که توافقات و تفاهمات فیمابین یک رابطه از بین رفته باشد و خلأ عاطفی و بی اعتمادی جای آن نشسته باشد. در خلأ هیچ وزن و جاذبه و چارچوبی وجود ندارد که بتوان با اتکا به آنها رابطه ای را تعریف کرد و شکل داد. اینجاست که قانون وارد می شود و سعی در برقراری تفاهم یا تعادل و توازن در رابطه تخریب شده نابرابر می کند. در رابطه زناشویی و روابط عاطفی و عاشقانه هم چنین وضعیتی وجود دارد.
زن و مرد تا وقتی عاشق اند و به یکدیگر اعتماد دارند، نیازی به قانون نمی بینند، ازمال و جان خویش در راه یکدیگر به آسانی می گذرند، سختی ها را به جان می خرند تا خم به ابروی معشوق نیفتد. خویشتنداری می کنند تا به معشوق برسند. به همه گونه فداکاری دست می زنند تا کلیت توجه به عشق و معشوق را برای خودشان محفوظ دارند. اما همین که دوره عاشقی به هر دلیل می گذرد یا اطمینان خاطر ناشی از وصال حاصل می شود، گذشت ها کم می شود. برای مرد و زن به عنوان زن و شوهر لحظاتی موقت پیش می آید که از یکدیگر خسته می شوند، حتی نسبت به خودشان و دیگری احساس ملال و بیزاری می کنند. اینها اوقات و لحظات خطرناکی هستند که وزن و اعتبار رابطه زناشویی را به مخاطره می اندازند.

مرضیه مرتاضی لنگرودی
روزنامه کارگزاران