عقده مردانگی در زنان-مجله مادر و کودک گوپی
زنان به یک نوع نیستند ولیکن نوعی از زنان که رفتاری مردانه دارند بسیار جالبند و در زندگی روزمره نیز گاهگاهی با آنان روبرو می شویم.
5 نشانه
عقده مردانگی در زنان چیست؟
در این مقاله این است که اندکی درباره زنان مرد صفت که بااصطلاح روانکاوی عقده مردانگی دارند بحث شود. زنان به یک نوع نیستند ولیکن نوعی از زنان که رفتاری مردانه دارند بسیار جالبند و در زندگی روزمره نیز گاهگاهی با آنان روبرو می شویم. تفاوت بین دختر وپسر از کودکی شروع می شود وظیفه پسر این است که از پرخاشگری خود بکاهد وجمله تمایلات پرخاشگرانه خودرا دراختیار من و امر سازگاری خود با واقعیت بگذرد وبالاخره دربحبوبه بی نظمی ها وخلجان ها مربوط به رشد موفق می شود فعالیت طبیعی وسالم خود رادردنیای خارج به منصه ظهور و بروز برساند والبته اطرافیان نیز بااقدامات تربیتی خود او را دراین راه یاری می دهند به طوری که پسر بچه سر انجام وارد دنیای خارج می شود وپرخاشگری خودمتوجه آن می سازد عین همین کوشش به دنیای خارج و فعالیت در آن در مورد دختران نیز صادقیست ولیکن آداب و رسوم و نحوه تربیت اطرافیان به نحوی است که مانع بروز پرخاشگری دختران در خانه و چه در خارج از خانه می شود.
ناگفته پیداست که وضع جسمانی دختران نیز به این امر کمک می کند ولیکن با همه اینها قسمتی از جنبه های پرخاشگرانه زنان همچنان با وجود ممانعت روانی و اجتماعی در آنها باقی می ماند در این جا دو حالت پیش می آید یا آنکه این پرخاشگری با قسمت های زنانه شخصیت زن هماهنگ وهمسان می شود ویااینکه میان این دو قسمت کشمکش در می گیرد در این صورت اخیر است که موضوع عقده مردانگی مطرح خواهد شد واکنون یکایک احوال دوگانه مزبور راتشریح می سازیم .نیاز دایم التزایدی که دختران وپسران برای تسلط بر واقعیت در خود احساس می کنند سبب می شود که انها از مادر ویادتقلید از او بویژه در بازیهای دختران به خوبی نمایان است روابط دختران وبرادران کوچکتر ویا حیوانات وعروسکان وغیره نیز نشان می دهد که آنها خود به جای مادر فعال وپرخاشگر خود می گذراند .
بهر تقدیر این فعالیت وپرخاشگری که به تقلید از
مادران در دختران پدید می آید گاه آنچنان در طبیعت وشخصیت آنان ریشه می دواند که یکی خصایص زنانه آینده شان می شود ودردوران بلوغ بر شدت وحدت آن افزون می گردد واین نشانه آن است که عریزه مادری در انها در حال بیدار شدن است وبهر حال از فعالیت وپرخاشگری مزبور باید در آینده برای تربیت فرزند استفاده کنند. چنین دخترانی در صورتی که در شرایط فرهنگی واجتماعی مساعدی پرورش یابند سرانجام به صورت مادرانی سلطه طلب در خواهند آمد این زنان درست است که خیلی فعال وبه اصطلاح روانی پرخاشگرند ولیکن قصدشان چشم وهم چشمی با مردان ویادخالت در امور فکری نیست وبه این قناعت می کنند که در خانواده خود سبک مادر سالاری حکومت کنند زنان مزبور گاه دارای فرزندان متعدد می شوند ویا اگر خود فرزند نیاورند به تاسیس اندرزگاهها واز این قبیل بپردازند وپابند امور مذهبی شوند وبزیارت بقاع متبرکه که علاقه وافری نشان دهند اینان به کارهای فرهنگی علاقه مند می شوند ودر خانه خود نیز نه اینکه خودشان به همه امور می رسند بلکه به افراد خانواده فرمان می دهند.
باشوفن-در کتابی تحت عنوان حق مادری ومذاهب قدیمی نوشته است وقتی که از نقش زنان در نخستین سال های حیات بشری صحبت می کند منظورش همین نوع زنان است چنین زنانی امروزه در همه کشورها دیده میشوند .جملگی دارای همان خصیصه مادری که حکایت از یک معنای عمیق روانی می کند ،می باشند.
ودرحقیقت وجود آنان دهنده نشان این موضوع است که اگر طی تاریخ بشریت،انواع واقسام شکل زندگی وسازمان های اجتماعی دستخوش دگر گونی شده ومذاهب کمال مطلوب ها وارزش ها تغییر کرده اند پاره ای از ویژکی های روانی فرد علی رغم همه این ها در طی قرون متمتدی همچنان پایدار وثابت مانده اند این بود مختصری درباره روانشناسی زنان فعال وپرخاشگری که خصیصه مادری در انها قوی است وبااصطلاح پرخاشگری ان در خدمت غریزه مادری انان قرار می گیرد زن که طبعا آعفیف تر از مرد است حتی در دوره حکومت واستیلای خود تمایلی از خود نشان می دهد مبنی بر اینکه انگیزه احساس ضعف خود مرد رابه مدد ارزش ها ی اخلاقی ونفوذهای مذهبی زیر سیطره خوددر آورد زنان مسلط طلب بدن انکه از هدف های خود خبری داشته باشند غالباآمایلند که مرد راتضعیف کرده اورابرده خویش سازند این به تصادف نیست که شوهر ان این دسته از زنان هر چند که در جامعه ای که مرد سالاری در ان رایج است زندگی می کنند واز جمله حقوق ووظایف پدری بهرمندند.
می بینند که نقش ریاست خانواده را زنانشان به عهده دارند نه آنها واین نیز تصادفی نیست که پسران چنین زنانی چون مادر فعال وپرخاشگری خودرا محترم می شمارند واو را تحسین می کنند وطرز تفکر عالی او را می پذیرند مفعول صفت وزن ماب وبشدت تحت قیمومیت او در می آیند ظاهراآپرخاشگری یک نفر زن وقتی که از حد گذشت با قوایی توأم می شود که مانع فعالیت وعرض اندام اشخاص دور وراو می گردد ودر نتیجه بویژه برای عناصر مذکور خانواده خطر ناک می شود به طور کلی به نظر می رسد که فعالیت زنان در قالب فعالیت مادرانه زنان صفت وقتی که از حد بگذرد به ترک تجارب شهوی زنان پرخاشگر مادر مآب غالبا زیر تاثیر روش فعالانه آنها تقلیل می یابد .
اما با همه این نکات در این مورد هم باید مثل موارد دیگر از اقدام به تعمیم خودداری کرد حالا می پردازیم به روانشناسی نوع دوم زنان پرخاشگر فعال این دسته از زنان بر خلاف دسته اول با پدر خود یکی می شوند واز او تقلید می کنند در این انطباق زن نقش شهوی زنانه اش را پشت گوش می اندازد وجای /آن را به چیزهای دیگر می دهد وآن وقت از اینکه مرد نیست احساس خواری وکوچکی نمی کند در این مورد هم زینت در معرض خطر قرار می گیرد وگاهی نیز موجب می شود که زن به خود ازاری عادت کند وبه کلی از هرگونه فعالیتی باز بماند یکی شدن یا تقلید از پدر که در دوران بلوغ به ویژه اتفاق می افتد هیچ بعید نیست .
زن را درمعرض اختلالات روانی قرا ردهد مثلا طنازی یک رفتار شهوی در عین حال پرخاشگرانه ایست که خاص زن نیست ولیکن در بعضی از زنان طنازی کاملا جنبه پرخاشگرانه وسلطه طلبی مرضی دارد وهدف از ان ممکن است این باشد که بدان وسیله بخواهند روی امیال زنانه خود را سرکوبی میکنند زیرا انرا مخل شخصیت خود در اجتماع احساس می نمایند بدبختانه چیزی که سرکوبی می شود از جای دیگر سر در می آورد مثلا کارمن شخصیت معرف اپرای بیزه در این موارد مثال خوبی است کارمن مظهر زنی است که دلربایی وطنازی زنانه وخود آگاهانه بی پایانی دارد واز این قدرت به منظور هدفی که بطور سبعانه ای جنبه سادیکی (غیر آزادانه )دارد دل از مردان می رباید .بااین همه از دیدن سبعیت او به خشم نمی آییم زیرا پرخاشگری وسادیسم او بیشتر متوجه خویشتن است (کارمن )در واقع به مدد رنج دادن مردان بخ خود آسیب می رساند (کارمن )مثل کودکی که دوست دارد با مگس بازی کند ودست آخر نیز بال وپرش را بکند با مردان ضعیف بازی می کرد ولیکن در این میانه نقش مگس را قلب او ایفا می کرد چه در وهله اخر این قلب او بود که پس از نابودی معشوق مجروح می گشت بسیاری از زنان ،زنان زن صفت ،از سرنوشت کارمن متاثر می شوند وغالبا در سالن اپرا هق هق کنان اعتراف می کنند که به او شباهت دارند البته این شباهت به مناسبت قدرت قدرت طنلزی کارمن نیست بلکه خودازاری کارمن است که میان اووزنان زن صفت مشترک است .
در محافل مترقی ظاهرا مثل این است که شرم زنان در زمینه جنسی به کلی از مدافتاده است زیرا امروزه دیگر این زنانند که باید معشوقشان را انتخاب کنند وابتکار روابط عاشقانه را در دست داشته باشند چنین رفتار جلو قوانین روانی وزیستی را سد می کند وکسانی که آنرا مظهر یک قسم تکامل مترقی اجتماعی می پندارند سخت در اشتباه اند وبر خلاف آنچه خیال می کنند چنین رفتاری به معنای (آزاد شدن )زنان را قید یک آفت اجتماعی که آنها را بشرم محکوم می کند نمی باشد به مددتحقیقات روانی آشکار شده است که امر معکوس شدن نقش زن ومرد در پاره ای از اجتماعات پیشرو عموما معلول خلجان های مربوط است زنان پرخاشگر از پرخاشگری خود به عنوان دفاعی در برابر ترس از شرم وتسلط مرد استفاده می کنند همان طوری که کار من در برابر وحشتی که از خودآزاری عارض می شود به پرخاشگری وخشونت وسادیسم (غیر آزاری )متوسل می گردد.
ومردان نیز ماهرانه از زیر بار مسیولیت وتکاپویی که برای فعالانه وپرخاشگرانه زنان لازم است شانه خالی می کنند وخلاصه پیشرفت ظاهری مزبو ر در واقع نقابی است که روی اختلالات روانی دوجنس مخالف زن ومرد کشیده می شود .چنانکه در بالا گفتدر بعضی از زنان نیروهای فعالانه وپرخاشگرانه (مردانه )علی رغم دخالت سدها وموانع تربیتی اجتماعی وفرهنگی بازدر بعضی از شرایط خودنمایی می کنند این امر نشانه انست که این پرخاشگری ریشه مردانه وغیر زنانه دارد ناگفته نبایدگذاشت که دو جنس نر و ماده قبل از آنکه کاملا از هم متمایز گردند در یک وضع دو جنسگی قرار داشتند بطوری که آثار مرحله دو جنسگی مزبور بعدها به طور آشکار در هر دو جنس دیده می شود از روانکاوی چنین نتیجه گرفته شده است که در این میان نقش یک ماجرای روانی مسلم است .انجاست که باید موضوع عقده مردانگی را شکافت وتجزیه وتحلیل کرد از لحاظ ما عقده مردانگی در زنان به صورت تمایل شدید به فعالیت وبه پرخاشگری جلوه گر میشود
ودر نتیجه چنین زنانی با اطرافیان خود مثل شوهر ،فرزند ،وغیره اختلاف پیدا می کنند به ویژه میان دو قسمت وجد آنها یعنی میان خصایص زنانه از یک طرف وخصایص مردانه از طرف دیگر کشمکش در می گیرد واین کشمکش در انواع زنان یکسان نیست یکی از اشکال ان این است که چنین زنی بکلی با هر انچه زنانه است مخالف ودشمن می شود وجلو خود نمایی تمایلات زنانه خود را می گیرد مثلا از لحاظ عادت ماهانه ویا حاملگی ووضع حمل وغیره دچار گرفتاریهایی می گردد وگاه نیز ترس از زینت تمایلات مذاکرانه با مردانه را در پاره ای از زنان رشد می دهد وهمین تمایات بر اختلالات روانی آنان دامن می زند این ترس به ویژه متوجه اعمال تولید مثل می شود وعقده مردانگی مخصوصا در زنانی که بنحوی ازدانحا دچار اختلالاتی از لحاظ تولید مثل هستند اوج می گیرد زمانی که بخواهیم چنین زنانی را درمان کنیم باید .
متوجه این نکته بود که عقده مردانگی در این زنان در حقیقت نه تنها مظهر وعلامت اهتراض آنها برضد اعمال زنانه است بلکه نشان دهنده ترسی است که این دسته از زنان از اعمال مزبور نظیر عادت ماهانه ،زاییدن واز این قبیل دارند .جنبه دیگر کشمکش بین حالات مردانه وزنانه در زنان این است که علاقه انها متوجه هدفهایی شده است که برای رسیدن به ان داشتن صفات زنانه به دروغی خورد اینجاست که زن از زن بودن خود احساس خواری وکوچکی می کند وچنین می پندارد که عناصر سازنده شخصیتش مانع رسیدن او به هدفهایش است در این زنان عقده مردانگی دور نیست به صورت یک قسم افسردگی بیمار گونه در بیاید و زن احساس کند که ناتوان است ومحکوم است به اینکه هیچگاه توفیقی بدست نیاورد .گاه نیز ممکن است که میان حالات زنانه ومردانه در زنان مصالحه وسازش پیش آید اما این موضوع گاهی به ضررارزش های زنانه منجر می شود ویا به صورت کشمکش هایی دایم با آن تحقق می یابد ساده تر ین مثال این امر همانا مادری است که بوقت توفیق در فعالیت های ادا ری واجتماعی ویابه هنگام ارضای جاه طلبی های خود عوض آنکه احساس خوشبختی کند دچار احساس گناه در قبال بچه های خویش می شود.
همچنین زنانی را سراغ داریم که لا ینقطع میان دونوع وظیفه در نوسانند که عبارتند از یک طرف وظایف زناشویی ومادر وفرزندواز طرف دیگر وظایف حرفه ای واداری واز این قبیل نتیجه انکه در هیچکدام از آنها به رضایت خاطر وخوشبختی نمی رسند کشمکش موجودمیان این دو وع وظیفه معمولا از فراافکنی یا نسبت دادن یک کشمکش عمق درونانه عالم واقع خارجی سرچشمه می گیرد زن پرخاشگر مردمآب در حقیقت نیروهای روانی را که طبعا می بایستی صرف هدفهای ثانوی وحرفه ایش می کند ودر عوض قادر نخواهدبود همه نیروهای روانیش را در راه رسیدن به هدفهای حرفه ای بکار برد چون با توجه به این موضوع که یک نفر زن است واز لحاظ عواطف انرا در روابط مستقیم تر ونزدیک تری صرف کرده است پرداخت زنان به امور فکری که بیشتر به مردان تعلق دارند عموما بااز دست دادن زیباترین صفات زنانه در آنها همراه است این کار شیره حیاط عاطفی انها را می مکد وآنرا در مجموع ویا از لحاظ صفات خاص زنانه فقیرانه وناچیز می شمارد زیرا هر انچه که به تحقیق وتفکر وکسب معلومات مربوط است وهر نوع جاه طلبی فرهنگی انسانی که مستلزم اعمال روش کاملا عینی باشد جز در موارد بسیار نادر در قلمرو فکری مردوقدرت فکری اوست وزنان به ندرت قادرند در این قلمرو با مردان چشم وهم چشمی کنند جمله مشاهدات بالاخره این موضوع را تایید می کند که متفکر زنی است کخه خصیصه مردانه پیدا کرده است ودر عوض معرفت اشتراکی پرتحرک در شخصیت وروح او جای خودرا به یک قسم تعقل سرد وبیحاصل داده است حالا که بدین جا رسیده ایم بد نیست مقاله خود را با شعر زیر که از (گوته )اقتباس شده است بپایان برسانیم .ازمن بشنوید کسیکه اداای تعلق را در می آورد مثل حیوانی است که روی زمین خشک وبی آب وعلفی سرگردانست وزیر تاثیر یک نیروی شیطانی مرتع سبز وخرمی را در دوقدمیش هست نمی بیند .مرتع سبز درواقع مظهر عواطف زنانه وزمین خشک وبی آب وعلف نشانه تفکر وتعلق جدلیست که پاره ای از زنان زیر فشار عقده مردانگی بدان می پردازند .
http www psychologyfree blogfa com علی بلوچی
مقالات ارسالی به آفتاب