فشار مضاعف زندگی روی زنان شاغل-مجله مادر و کودک گوپی

اگرچه مساله وظایف دوگانه برای زنان - شغل و کار خانوادگی - چیزی بیشتر از مساله ساعت هاست، هاچس چایلد دریافت که زنان همچنین به گونه ای عاطفی تر بین نیازهای کاری و نیازهای خانوادگی دچار ازهم گسیختگی بودند. به علاوه کار نوبت دوم کشمکش هایی را در بسیاری از ازدواج ها پدید می آورد.

گروه زنان گوپی 2474

6 مورد از  فشار مضاعف زندگی روی زنان شاغل چیست؟ 
بیشتر زنان شاغل که به کار تمام وقت روزانه مشغول هستند، هنگام برگشت به خانه کار نوبت دوم خود را - یعنی کارهای خانه و خانواده - به عهده می گیرند. مطالعات نشان می دهد اگر اشتغال تعریف شود به طوری که شامل کاری به ازای مزد در خارج از خانه به اضافه کار انجام شده در خانه باشد، پس زنان به طور متوسط 15 ساعت در هفته بیشتر از مردان کار می کنند. زنان طی یک سال با احتساب روزهای 24 ساعتی یک ماه بیشتر کار می کنند.
 
اگرچه مساله وظایف دوگانه برای زنان - شغل و کار خانوادگی - چیزی بیشتر از مساله ساعت هاست، هاچس چایلد دریافت که زنان همچنین به گونه ای عاطفی تر بین نیازهای کاری و نیازهای خانوادگی دچار ازهم گسیختگی بودند. به علاوه کار نوبت دوم کشمکش هایی را در بسیاری از ازدواج ها پدید می آورد. زن در بسیاری موارد برای متقاعد ساختن همسر خود که مشارکت مساوی در کارهای خانه داشته باشد، به کشمکش می پردازد یا به گونه ای دیگر تقریباً همه کارها را انجام می دهد و نسبت به کاری که انجام می دهد، احساس انزجار می کند و حتی وقتی شوهر مشارکت کم یا مشارکتی برابر در کارهای خانه دارد، زنان هنوز برای انجام دادن تمام کارهای خانه مسوولیت دارند. هاچس چایلد نتیجه گیری کرد در عصری هستیم که حین گذار از انقلاب اجتماعی است که در آن نقش های جنسیتی تغییر کرده اند و زنان در جهان کار با دستمزد قرار گرفته اند. در این دوره انتقالی هنوز به ساختارهای اجتماعی تثبیت شده نرسیده ایم. به یک معنی انقلاب متوقف شده است.
 
دیگر با یک خانواده طبقه متوسط، سفیدپوست، اساطیری، باثبات و در عین حال پدرسالارانه با زنی که خانه دار است و هیچ قدرت اقتصادی ندارد روبه رو نیستیم. از سوی دیگر هنوز به نظامی نرسیده ایم که در آن زنان روابط مساوی با مردان در محیط کار و خانه داشته باشند. بحث های چایلد توسط برخی پژوهشگران با چالش روبه رو شده است مثلاً گیلبرت و پلاک دو بحث اساسی را مطرح می کنند:
 
هاچس چایلد ممکن است تغییراتی که طی 20 سال اخیر رخ داده به حد کافی در نظر نگرفته است. شواهد نشان می دهد که برای مثال، سهم و مشارکت مردان در انجام دادن وظایف خانوادگی از سال 1970 تاکنون افزایش یافته است، اگرچه این افزایش تدریجی بوده و هنوز به تساوی نرسیده است. هاچس چایلد تنوع تدارک و برنامه هایی را که زوج ها برای مشارکت در وظایف خانه داری اعمال می کنند به حد کافی تشخیص نداده است برای مثال پژوهش لوسیا گیلبرت در رابطه با زوج هایی که دو نوع کار بیرون و کار در خانه داشتند، نشان داد آنها به سه دسته تقسیم می شوند؛ سنتی / قراردادی، مدرن / مشارکت کننده و مساوات طلب / مشارکت کننده در نقش ها. در خانواده های قراردادی که دو نان آور دارد، هر دو زوج در کارهای حرفه ای درگیر هستند اما زن تمام مسوولیت کارهای خانه و مراقبت از کودک را عهده دار است. معمولاً هر دو عضو خانواده در این امر توافق دارند که کار در خانه کار زنان است و مردان باید از این تعهدات آزاد باشند تا کارهای حرفه ای خود را دنبال کنند اگرچه آنها ممکن است اگر وقت اجازه دهد کمی کمک کنند. مردان معمولاً درآمد و حقوق بیشتری در مقایسه با زنان به دست می آورند.
این گروه شبیه کسانی هستند که در مطالعه هاچس چایلد شرکت داشتند. در نوع روابط مدرن / مشارکت کننده، والدین بودن بین زن و شوهر تقسیم می شود اما وظایف خانه همچنان در مسوولیت زن قرار دارد. تسلط مرد کمتر است و تقسیم کار به لحاظ جنسیتی کمتر مشاهده می شود. بیشتر این مردان برای نقش پدری کاملاً فعال انگیزه بالایی دارند و روابط نزدیکی با فرزندان خود برقرار می کنند اما کمتر به جنبه های دیگر کارهای خانواده علاقه مند هستند. زوج های مساوات طلب / مشارکت کننده در نقش به طور مساوی در انجام دادن کارهای حرفه ای، وظایف والدینی و کارهای خانه مشارکت می کنند. این بالاترین الگوی برابرطلبی و مساوات طلبی است که بسیاری از زوج ها خواهان آن هستند. به هر حال تقریباً یک سوم زوج هایی که هر دو مشی حرفه ای دارند در این گروه قرار می گیرند. یک سوم در گروه مدرن/ مشارکت کننده و یک سوم در گروه سنتی/ قراردادی جای می گیرند. پس در نتیجه تصویر ارایه شده کاملاً به تیرگی تصویری که هاچس چایلد ارایه داد، نیست. برخی مردان بیشتر در خانه و وظایف خانوادگی نقش دارند.
 
اگرچه بیشتر نسبت به وظایف خانوادگی و نه وظایف خانه کشیده می شوند و تصویری که چایلد ارایه می دهد هنوز برای تعداد زیادی از زوج هایی که هر دو مشی حرفه ای دارند اما نه همه آنها، می تواند صحت داشته باشد. برای آینده چه جهت گیری هایی را باید داشته باشیم؟ به عقیده من، به ترکیبی از تغییر خصوصی و تغییر عمومی نیاز داریم. در حیطه خصوصی، نقش های جنسیتی باید تغییر یابد به طوری که مردان به طور مساوی در مورد وظایف خانه و وظایف مراقبت از کودکان نقش و احساس مسوولیت مساوی داشته باشند. در حیطه عمومی، ما به سیاست های نوین اجتماعی نیاز داریم که توسط دولت طرح ریزی شود و حمایت واقعی را برای خانواده هایی فراهم کند که دو نان آور دارند؛ سیاست هایی که کاملاً حامی و طرفدار خانواده باشد. اگر جامعه بخواهد فرزندانی داشته باشد که در خانواده هسته ای پرورش می یابند، باید حمایت هایی از این خانواده به عمل آورد. دولت بی درنگ باید پرستاری از کودکان را با کیفیتی عالی و قابل دستیابی بهبود بخشد. دولت لازم است شرکت ها را تشویق کند تا مرخصی والدین با گرفتن حقوق را برای مادران و پدران جدید فراهم سازد و فرصت هایی برای کار نیمه وقت با انعطاف پذیری زمانی و امکان مشارکت در کار را ایجاد کند. باید سیاست واحدی در مورد پرداخت دستمزد یکسان داشته باشیم به طوری که زنان برای کاری که انجام می دهند عادلانه دستمزد دریافت کنند. بسیاری از زنان، به عنوان مثال با میل و رغبت در 75 درصد مواقع کار خواهند کرد اگر حقوق تمام وقت آنها معقول باشد که از طریق آن برخی از تنش های کاری و خانوادگی تسهیل شود. تنها از طریق ترکیب تغییر خصوصی و تغییر عمومی است که می توانیم به نوع جدیدی از ثبات اجتماعی برسیم.

منبع The experience The psychology of Women جانت شیبلی هاید
روزنامه سرمایه