کتاب زندگی پدرم چارلی چاپلین; به همراه نامه چاپلین به دخترش
معرفی کتاب زندگی پدرم چارلی چاپلین:
چارلی چاپلین
یکی از مشهورترین بازیگران و کارگردانان سینما بود.
او همچنین آهنگساز برجسته
و برنده جایزه اسکار است. اکثر فیلمهای او کمدی هستند.
شروع فعالیتهای او در سالن ویکتوریای
انگلستان به عنوان پسربچه ی در فقر آغاز کرد
و تا سن ۸۷ سالگی ادامه یافت.
چاپلین
در زمینه ی سینما
و تئاتر ۷۷ سال تلاش کرد هیتلر با اینکه میدانست که چاپلین
برای مسخرهکردن او سبیل میگذارد
ولی با این وجود از طرفدار فیلمهای او بود
.ثروت چاپلین بعد از مرگش بیش
از پانصد میلیون دلار ارزش داشت
چارلی چاپلین جزء نابغه های هنر هفتم است, زیرا او نخستین کسی است
که سینما مولف را بنیان گذاشت.
یعنی سینمایی که در آن تمام عوامل سازنده عملی و فکری فیلم متعلق به
یک نفر است چارلی
در خانواده تنگدستی به دنیا آمد.
از آنجا که مادرش بازیگر تئاتر بود,
او نیز از دوران دلبستگی شدیدی
نسبت به این هنر پیدا کرد.
اولین تجربه کارگردانی چارلی چاپلین
فیلم دستگیری در کاباره بود.
و فیلم دیکتاتور
بزرگ یکی بزرگترین
شاهکارهای چاپلین است.
او با فیلم خود فریاد اعتراض را علیه جنگیدن و فاشیسم نشان داد.
پسر چارلی با استفاده از خاطرات
خود کتابی نوشت که در آن از خاطرات خود با پدرش سخن می گوید.
در این اثر چارلز با دید خود از زندگی هنری پدرش می
گوید,
احساسات و عواطف او را بیرون از کار هنری اش و در محیط خانواده بررسی می کند.
خلاصه ای از کتاب:
همیشه صدای جیغی می شنیدم,مثل اینکه این جیغ را کسی دیگر می کشید,
صورت کسی را که سر او
جیغ می کشیدند نمی دیدم اما وجود نحس او
را احساس می کردم.
صدای جیغ پشت سرهم
در تاریکی و تنهایی مطلق به گوشم می رسید.
ناگهان روشن شد. داشتند مرا ...
قبل از تولد من روابط
بین پدر و مادرم لطفی نداشت,
اما پس از آن بین آن دو روح سازش و گذشت برقرار شد.نانا به من می گوید
که در آن هفته های خوش, مثل اینکه پدرم به کلی عوض شده بود,
کمتر لج می کرد, آرام تر بود... ... البته کارش در این موقع زیاد بود,
در استودیوی خود روی فیلم جویندگان طلا کار می کرد
اولین بار هنگامی که پدرم هشت ساله بود و در دسته هشت جوان لانکاشایر
در لندن روی صحنه ظاهر شد, توجه تماشاگران به سوی او جلب شد.
یکی از شب ها تالار را با خنده تماشاگران لرزاند زیرا
یک صحنه بدیع حقیقی
را نمایش داد:...
نامه چاپلین به دخترش:
این جا شب است...یک شب نوئل... در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفته اند
نه برادر و خواهر تو و حتی مادرت.به زحمت توانستم بی آن که این پرندگان
خفته را بیدار کنم خودم
را به این اتاق کوچک نیمه روشن به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم.
من از تو بس دورم.
خیلی دور...اما چشمانم کور باد اگر یک لحظه تصویر را از چشم خانه من دور کند...
تو مرا نمی شناسی, ژرالدین در آن شب های دور, بس قصه ها
به تو گفتم اما قصه خود را هرگز نگفتم.
این هم داستانی است شنیدنی , داستان آن دلقک گرسنه ای که در
پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و
صدقه جمع می کرد.این داستان من است. من گرسنگی را چشیده ام.
من درد بی خانمانی را کشیده ام و از اینجا من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد
را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند اما...
چارلی دیگر پیر شده است.
ژرالدین دین دیر یا زود باید به جای این جامه های رقص روزی
هم لباس عزا بپوشی و
بر سر مزار من بیایی حاضر به زحمت تو نیستم تنها گاه گاهی چهره خود را در آینه ای نگاه کن
آن جا مرا نیز خواهی دید. خون من در رگ های تو است و امیدوارم
حتی آن زمان که خون در رگ های من می خشکد چارلی را_پدرت را فراموش نکنی.
من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم آدمی باشم.
تو نیز تلاش کن.
برای خواندن ادامه ی این کتاب و نامه ی زیبای چاپلین حتما همین حالا آن را دانلود کنید....
ما برای شما کتابی رمانتیک به نام
بابا لنگ دراز
آماده کرده ایم
کتاب رو همین امروز مطالعه کنید.