1403/5/4

سندباد کودک ماجراجو و پردل و جرأتی است که با پدر و مادر خود در بغداد زندگی می‌کند. سندباد عمویی دریانورد (عمو علی) دارد که برای دیدن او و خانواده‌اش به بغداد می‌آید. او یک مرغ مینای سخنگو را به سندباد هدیه می‌دهد که سندباد نام او را شیلا می‌گذارد. سندباد که علاقه‌مند به جهانگردی است سوار کشتی عموی خود می‌شود و همراه او به مسافرت دریایی می‌رود. سندباد در این سفر دریایی عمویش را گم می‌کند و سوار بر یک نهنگ همراه با شیلا به جزیره‌ای می‌رسد. در این جزیره با یک سیمرغ غول‌پیکر، مارهایی که در دره‌ای از