● افسردگی پس از فروپاشی رابطه زناشویی
عشق گمشده. فکر کردن در مورد شاهکارهای ادبی بدون در نظر گرفتن این موضوع پایانی قدری بدون جذابیت می شود. به عنوان مثال آیا عشق "امیلی برونته" به "کتی" می توانست توجه ما را به خود جلب کند اگر برای ما بقی زندگی خود در ارتفاعات وترینگ با خوبی و خوشی زندگی می کردند؟ و آیا امکان داشت که اگر رمیو و ژولیت در آرامش ازدواج می کردند اینقدر خاطره هایشان در ذهن ما جاویدان باقی می ماند؟
متاسفانه چیزهایی که می توانند یک داستان را جالب و خواندنی کرده و از آن یک شاهکار درست کنند در زندگی عادی و روزمره کاربرد ندارند. همانطور که بهبود آسیب های جسمانی نیاز به گذر زمان دارد، بهبود یک قلب شکسته نیز نیازمند مرور زمان و مراقبت و پرستاری می باشد. اگر گذر زمان، غم و غصه شما را تسکین ندهد و حزن و اندوه به مسایل کاری شما راه پیدا کرده، توانایی هایتان را در برقراری ارتباط با دوستان و اقوام کاهش دهد، بدون شک نیازمند کمک گرفتن از یک متخصص هستید: چراکه ممکن است دچار افسردگی شدید شده باشید.
● چه حالاتی پس از فروپاشی یک رابطه نرمال هستند؟
از هم گسیختگی رابطه میان دو نفر می تواند بحران های شدید را در زندگی هر دوی آنها ایجاد کند. غم و غصه، و تا حدی خشونت، کاملاً عادی است و به عنوان واکنشی طبیعی به این عارضه قلمداد می شود. زمانیکه یک رابطه بر هم می خورد، شما نه تنها کسی را که دوستش می داشتید از دست می دهید، بلکه سهم خود از زوج بودن را نیز از دست می دهید. برای بیشتر افراد این امر به آن معناست که عزیزی را از دست داده و عنان زندگی را به کلی گم کرده اند. این امر می تواند سبب شود که فرد جایگاه مسایلی نظیر عشق، صمیمیت، فعالیت های اجتماعی مورد علاقه، دوستی مشترک، و امنیت خود را در خطر احساس کند. به همین دلیل پایان یک رابطه می تواند برای برخی از افراد به عنوان پایان زندگی به حساب آید.
البته درد و رنجی که با از دست دادن کسی که دوستش می داریم به وجود می آید، فقط به افرادی که با هم ازدواج کرده اند محدود کرد. برخی از مطالعات حاکی از این امر هستند که هر 1 نفر از 5 نفر نوجوان در حال حاضر به دلیل مسایل عاشقانه دچار افسردگی هستند. بر اساس نتایج پژوهشی که در ژورنال تخصصی ناهنجار شناسی در سال 1999 به چاپ رسید، نوجوانانی که دچار فروپاشی ارتباط هستند، بیش از سایرین در معرض خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند چرا که هنوز در حال سپری کردن دوران بلوغ می باشند. اگر عبارت "عشق اعتیاد می آورد" درست باشد، پس قطع شدن ناگهانی آن نیز می تواند همان عوارض اعتیاد را با خود به همراه داشته باشد: درد حقیقی جسمانی، بی خوابی، اضطراب، افسردگی، فقدان انگیزه، و حتی افکاری پیرامون خودکشی. اگر افکار خودکشی مکرراً به ذهن شما خطور می کنند، بهتر است که با یک پزشک صحبت کنید و یا با خطوط مشاوره تلفنی تماس بگیرید.
دونا بلنکارد هنوز پس از گذشت 16 سال از ماجرای برهم خوردن رابطه عاشقانه اش در سن 24 سالگی، شبی را که تا صبح نتوانست پلک بر روی هم بگذارد را به درستی به یاد می آورد. تقریباً نزدیک تعطیلات عید بود که رابطه به روزهای انتهایی خود نزدیک می شد و به جای اینکه سال نو را در کنار دوستانشان جشن بگیرند و خوشحال باشند، دونا تمام روزها را به تنهایی در خانه نشسته بود و اشک می ریخت. دوستانش هم به جای اینکه به خاطر فروپاشی ارتباطی که او 3 سال از عمرش را صرف آن کرده بود، دلداری اش بدهند، انتظار داشتند که او همه چیز را یک شبه فراموش کند و با آنها به شادی و تفریح بپردازد.
خودش می گوید: "من کل تعطیلات نشستم و گریه کردم، می خواستم دست به خودکشی بزنم، انگار یکی از اعضای بدنم را از دست داده بودم، دوستانم درک نمی کردند که ارتباط من تا چه حد عمیق بود، اصلاً انگار برایشان هیچ اهمیتی نداشت؛ خیلی راحت به من می گفتند اشکالی ندارد، همه چیز درست می شودو من نمیتوانستم قبول کنم".
ما با سایر افراد دیگری که مصاحبه می کردیم نیز احساسات مشابهی را انتقال می دادند. خانمی می گفت: " من کاملاً فروپاشی صمیمی ترین ارتباطم را به خاطر می آورم، ما 5 سال عاشقانه همدیگر را دوست داشتیم و ناگهان ارتباطمان به هم خورد، آنقدر ناراحت بودم که هر لحظه احساس میکردم بهتر است خودم را بکشم. هیچ کس مرا جدی نمی گرفت. همان هفته اول دوستانم به طور مرتب مرا به مهمانی دعوت می کردند تا افراد جدید را ملاقت کنم و بتوانم ارتباط های جدید را شروع کنم. داشتم دیوانه می شدم. احساس می کردم که اگر من و عشقم با هم ازدواج کرده بودیم، آنوقت مردم احساسات مرا جدی تر از این حرفها می گرفتند."
افرادی که دچار افسردگی می شوند نه تنها غمگین می شوند، بلکه با احساس دایمی ناامیدی، سنگینی و رخوت نیز مواجه شده و به تعبیری دچار مرگ کاذب میشوند. توانایی تمرکز و تصمیم گیری از بین می رود و میل به خوردن و بیرون رفتن با دوستان نیز تا حد بسیار زیادی کاهش پیدا می کند.
زمانیکه جک اندرسون از اوهایو عازم کالیفرنیا شد تا با خانمی که از زمان دانشگاه او را می شناخت، ازدواج کند احساس می کرد که برای همیشه با او خواهد ماند؛ اما زمانیکه خانم به او گفت که با کس دیگر آشنا شده، یکمرتبه همه دنیا روی سرش خراب شد. انگار که کل بدنش از کار افتاده بود. او نمی توانست به درستی بخوابد و آنقدر بی انگیزه و سست شده بود که شام و نهار فقط کنسرو لوبیا می خورد؛ خودش می گوید: "با انرژی که داشتم فقط می توانستم در کنسرو را باز کنم"
● چگونه می توانم از افسردگی رها شوم؟
اگر پس از گذشت دو ماه از فروپاشی رابطه، هنوز هم همان احساس هفته اول را داشتید و حالات روانیتان بر روی مسایل کاری تاثیر منفی می گذاشت، همه و همه جزء علایمی هستند که می توان ادعا کرد شما دچار افسردگی بالینی شده اید. در این شرایط می بایست با روانشناس، مشاور خانواده یا روانپزشک مراجعه کنید. یک متخصص می تواند تشخیص دهد که شما برای بهبودی نیاز به جلسات مشاوره دارید یا قرص های ضد افسردگی.
صحبت کردن با پزشک یا مشاور فرآیند بهبودی را تسریع می بخشد. افسردگی بیماری شایعی است که با انواع و اقسام داروهای مختلف قابل درمان می باشد اما بهتر است مصرف دارو را با جلسلات مشاوره گروهی و یا خصوصی تلفیق کنید تا از نظر روانی هم تخلیه شوید.
مشاوره هایی که وابسته به رفتار شناسی هستند و مشاوره های میان فردی دو راه متداول درمانی هستند که به اکثر بیماران کمک می کنند تا از بیماری بهبود پیدا کنند. برای برخی از بیماران نیز روان درمانی از بهترین شیوه ها قلمداد می شود. به طور اخص می توان گفت که رفتار شناسی سبب می شود که دامنه افکار فرد از نقطه منفی به نقطه مثبت تغییر جهت پیدا کند. در زمینه افسردگی پس از برهم خوردن یک رابطه عاشقانه، رفتار شناسی به فرد کمک می کند تا افکار وسواسی نسبت به شخصی که او را دوست می داشته از ذهن خود دور کند و شخص مکرراً اشتباهاتی را که در رابطه رخ داده مانند یک نوار ضبط شده در ذهن خود مرور نکند. برخی از معالجین نیز تکنیک های ریلکسیشن را به بیمارن خود پیشنهاد می کنند.
برخی از پزشکان موافق استفاده از دارو هستند و برخی دیگر تنها به انواع داروهای گیاهی در این زمینه بسنده می کنند. باید توجه داشت که تاثیر داروهای گیاهی هنوز به طور کامل اثبات نشده و بر سر کارآمدی آنها بحث هایی وجود دارد. با توجه به 1996 بررسی بر روی 23 تحقیق گسترده ای که در کشور آلمان انجام شده محققان به این نتیجه رسیدند که تاثیر معجزه بخش داروی گیاهی به نام مخمر سنت جونز می تواند سلامت روانی مصرف کنندگان را تضمین کند و می تواند تا حد وسیعی از پیشرفت افسردگی در بیماران جلوگیری بعمل آورد، اما در جای دیگر طبق نتایج پژوهش هایی که در سال 2002 توسط مرکز ملی تحقیقات تکمیلی دارویی و مؤسسه ملی سلامت روانی انجام شد، این نتیجه اعلام شد که این داروی گیاهی هیچ گونه تاثیری نداشته و داروی بی اثر و مریض راضی کنی است.
به هر حال پیش از اینکه بخواهید از هرگونه داروی گیاهی استفاده کنید، باید با پزشک خود مشورت نمایید چراکه ممکن است تاثیر یک داروی گیاهی برضد سایر داروهایی باشد که در حال استفاده از آنها هستید. (توجه: هیچ گاه از داروهای ضد افسردگی شیمیای و گیاهی به طور همزمان استفاده نکنید، این امر می تواند به طور جدی برای شما خطر آفرین باشد. در صورت استفاده از داروی های HIV و Organ Transplant نباید از داروهای گیاهی به ویژه سنت جونز استفاده نمایید.)
شاید به طور دایم تمایل داشته باشید که در فکر فرو روید ولی نباید به خودتان اجازه بدهید که در گرداب بی حسی، بی علاقگی، بی حالی و سستی غرق شوید. این امر سبب می شود اعتماد به نفستان کاهش پیدا کرده و وضعیت ذهنی شما را نیز آشفته تر کند. سعی کنید در برنامه خود ورزش کردن و دیدار دوستان را نیز بگنجانید تا قلبتان از عارضه وارده رهایی پیدا کند.
زمانی که وارد مرحله بهبودی می شوید شاید بد نباشد که استراتژی های زیر را نیز در نظر بگیرید. این کار اعتماد به نفس و قوت قلب شما را فزایش می دهد و آماده شروع مجددتان کند.
ورزش کنید. مطالعات مختلف گویای این امر هستند که 30 دقیقه ورزش، حداقل 3 روز در هفته می تواند به اندازه قرص های ضد افسردگی حالت روانی شما را بهبود بخشد. تحرک جسمانی میزان سروتین بدن را افزایش می دهد. این ماده یک ماده شیمیایی درون مغز است که احساس خوبی به شما می دهد. برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید به بخش نرمش و افسردگی مراجعه کنید. به یک گروه کوهنوردی یا تنیس بپیوندید، این کار به شما کمک می کند تا کمتر در خانه بمانید و افکار آشفته کمتری به ذهنتان راه پیدا کنند.
بیرون بروید. تنهایی افسردگی را تشدید میکند. ارتباط برقرار کنید: حال چه با خانواده چه یک تیم پشتیبانی از افرادی که مانند شما جدایی را تجربه کرده اند، و دوستانی که همدردی می کنند، به هر حال برقراری ارتباط با سایرین به شما کمک می کند که بتوانید زندگی را راحت تر دنبال کنید. با دوستان خود برنامه صرف نهار و چای و قهوه بریزید. برای پیدا کردن دوستان جدید هم می توانید به باشگاه ورزشی بروید و یا در کتابخانه این کار را انجام دهید.
مراقب تغذیه خود باشید. اگر جزء آن دسته از افرادی هستید که در زمان افسردگی اشتهای خود را از دست می دهید و شراب خواری می کنید و یا به شدت می خورید و به عنوان مثال باید آنقدر برای شام خود شکلات بخورید تا سیر شوید، باید جلوی این کار را متوقف کنید. بدنتان نیز مانند ذهنتان نیاز به مراقبت دارد. سعی کنید بیشتر از موادی استفاده کنید که حاوی ویتامین و مکمل های طبیعی هستند. غذاهایی بخورید که به شما انرژی می دهند، مانند میوه ها و سبزیجات.
برخی مواد طبیعی می توانند میزان سروتین مغز را افزایش داده و حال روحی روانی شما را بهبود بخشند. در این میان می توان به اسید چرب امگا 3 اشاره کرد. بر اساس داروشناسی روانی دانشگاه هاروارد، اسیدهای چرب امگا 3 که به طور طبیعی در ماهی ها نظیر قزل آلا یافت می شوند، نقش مهمی را در حفظ سلامت مغز بازی میکنند و می توانند در جلوگیری و تسکین افسردگی و اختلال دوقطبی موثر ظاهر شوند. شما همچنین می توانید امگا 3 را از انواع و اقسام غذاهای دریایی دریافت کنید؛ به این منظور لازم است تا حداقل 3 مرتبه در هفته در برنامه غذایی خود از ماهی استفاده کنید تا بالاترین میزان فایده را ببرید. استفاده از روغن ماهی و روغن کتان نیز می تواند گزینه مناسبی به شمار رود.
شاید برخی از افراد تصور کنند که با استفاده از الکل می توانند درد و رنج از دست دادن عزیزی را از بین ببرند، اما در عین حال باید به تاثیر منفی آن بر روی میزان انرژی بدن، وضعیت ذهنی، و داروهای ضد افسردگی نیز توجه کنند. از آنجایی که الکل خود به عنوان عاملی در جهت کاهش فعالیت بدنی به شمار می رود استفاده افراطی از آن چه بسا موجبات افسردگی بیشتر را برای شما فراهم خواهد کرد و به خاطر داشته باشید که مصرف آنرا با برخی از داروها به هیچ وجه نباید متقارن سازید. زمانیکه در این مورد شک دارید از پزشک خود سؤال کنید.
اگر آنقدر حالتان خوب شده بود که احساس می کردید می توانید پایتان را فراتر از روزمرگی ها بگذارید می توانید در یک کلاس ثبت نام کنید و یا خلاقیتتان را پرورش دهید. یک تغییر شگرف در زندگی می تواند موقعیتی برای ارزیابی مجدد زندگی به شما بدهد. اگر همیشه دوست داشتید که چیزی را یاد می گرفتید، این بهترین موقع است که آموزش آنرا شروع کنید. دانشگاه، کلاس های رقص، و انجمن های گروهی مکان ها مناسبی را برای شما فراهم می آورند که به واسطه آن می توانید چیزهایی در مورد ادبیات، نقاشی، زبان، ورزش، نویسندگی، و موسیقی یاد بگیرید.
با انجام فعالیت های خلاقانه می توانیم خودمان را از احساساتی که نمی دانیم چگونه باید آنها را بروز دهیم، تخلیه کنیم. برخی از محققان معتقدند که وضعیت مغز و میزان سروتین موجود در بدن زمان گوش دادن به موسیقی و یا هنگامیکه به کارهای دیگری هنری مشغول هستید، تغییر می کند. نوشتن خاطرات نیز نه تنها می تواند به عنوان یک سرگرمی حساب شود بلکه می تواند به شما کمک کند تا احساساتی نظیر خشم و جراحت را نیز تخلیه کنید. نگه داشتن این احساسات در درونتان فقط می تواند اوضاع و شرایط را بد تر کند و به افسردگی شما دامن زند.
کارهای داوطلبانه. بیشتر افراد زمانیکه در یک رابطه دو نفره قرار می گیرند فراموش می کنند که می توانند عضوی از یک جامعه بزرگتر نیز باشند. کارهای بسیار زیادی مراکز متعددی وجود دارند که می توانند حس انسانیت را در شما زنده نگه دارند. این کار همچنین سبب می شود که شما به واسطه آن دوستان جدیدی هم پیدا کنید.
منظره را عوض کنید. هیچ گاه قدرت یک مسافرت ماجراجویانه را دست کم نگیرید. سفر چه به شهری در نزدیک حومه و یا به یک منطقه دیگر می تواند توجه شما را به موقعیت فعلی جلب کرده و کاری کند که کمتر به موقعیت گذشته خود فکر کنید.
اما از آنجایی که ننها سفر کردن می تواند حس تنهایی را بیشتر برانگیزاند، به ویژه اگر به کشوری باشد که به زبان آنجا نیز آشنایی نداشته باشید می توانید با یک گروه مسافرت کنید تا با دیگران نیز ارتباط داشته باشید. به هر حال بهتر است تغییرات اساسی را در این برهه از زمان در زندگی خود ترتیب اثر ندهید. الان وقت مناسبی نیست که یکدفعه شغلتان را عوض کنید. کمی به خودتان وقت بدهید تا با شرایط فعلی سازگاری پیدا کنید. به عبارت دیگر به خوبی از خودتان مراقبت کنید.
اندرسن پس گذشت یکسال از فروپاشی ارتباطش یک شغل جدید پیدا کرد و به اوهایو بازگشت. هر چند پس از بازگشت باز هم تلفنی با نامزدش صحبت می کرد اما میتوانست به خوبی بر روی کار جدیدش تمرکز کند و به مرور تکلیف احساساتش را با خودش حل کند. او می گفت: "باز هم غم شدیدی در درون من وجود داشت. من باز هم از خودم سوال می کردم که چه دلیلی باعث برهم خوردن ارتباط ما شد ولی به هر حال خود به هم خوردن را زیر سؤال نمی بردم."
برای بلانکارد سالها طول کشید تا درد و رنج از میان برود. او سعی کرد با روی آوردن به نوسیندگی همه چیز را فراموش کند و نهایتاً نیز با شخص دیگری ازدواج کرد. هر چند هرزگاهی به نامزد قبلی اش فکر می کند، اما معتقد است که رابطه آنها هیچ وقت به نتیجه نمی رسید. او می گوید: "هنوز هم دوستش دارم، فراموش کردنش کار دشواری بود و فقط نیازمند زمان بود."
مهران آرزومند
مقالات ارسالی به آفتاب