احساس کنید بعد از یک عمر تلاش و کوشش بی شایبه و مطالعه سیلی از کتاب ها در مدت یک سال تحصیلی خود را برای ورود به دانشگاه آماده کرده اید و در این راستا با توجه به علاقه و تصوراتی که داشته اید رشته تازه تاسیس فلسفه و عرفان اسلامی را برگزیده اید.
خودت را به این امیدوار کرده ای که قرن ها است دیگران می کوشند این دو شاخه از علوم اسلامی (فلسفه و عرفان) را آشتی دهند و اینک تو می خواهی این دو برادر ناهمخوان را آشتی دهی که، من حکم به العقل حکم به الشرع و من حکم به الشرع حکم به العقل . وارد دانشگاه می شوی؛ چه آرزوهایی که نداری! می خواهی بعد از قرن ها رکود در عالم فلسفه و حکمت اسلامی خود واضع حکمت جدیدی شوی و قرایت جدیدی از هستی افزون بر قرایت های دیگر که تاکنون توسط فلاسفه ای نظیر ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا به جهان اندیشه ارایه شده را تدوین کنی تا قرن ها دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی، اندوخته های تو را یاد دهند و نام تو بر سر در دانشگاه ها و ... حک شود!
دانشگاه حکیم...!
اما باورود به دانشگاه زلزله ای 8 ریشتری به سان زلزله عظیم چین بر تصوراتت قلم بطلان می کشد و تو بی اختیار می گویی فاتحه مع الصلوات!
یادت می آید که فلسفه پیش دانشگاهی ذیل نام حکیم متعالیه ملاصدرا از اسفار اربعه خوانده بودی؛ از سفر شخص از امیال درونیش به سوی منشا هستی یعنی ذات باریتعالی با خود گفته بودی که من نیز، باید این سفرها را طی کنم طی کردنی! و اینک بر سر کلاس درس صرف و نحو می خوانی و خود را برای کلاس تربیت بدنی (1) حاضر می کنی ومی اندیشی اگر این هفته سر کلاس ادبیات عمومی (1) حضور پیدا نکنی تازه 2 جلسه دیگر هم می توانی حاضر نشوی و با عجله استاد را مخاطب قرار می دهی و با لحن مودبانه ای که شیطنت از آن می بارد می گویی:
استاد! خسته نباشید!
جایی پیدا می کنی و دراز می کشی تا استراحت کنی شاید بتوانی سفرهای یاد شده را حداقل در خواب طی کنی اگر در بیداری نشد و اینک متوجه می شوی که دانشکده الهیات تو را به آن مقصدی که خواسته بودی نخواهد رسانید به خصوص زمانی که ببینی استادی برای تدریس 2 واحد ناقابل عرفان اسلامی با یک استاد دیگر همچون سامورایی ها مشغول نزاع است و می گوید نان بچه های من در گرو تدریس این دو واحد است و آن یکی می گوید به جان ابن عربی اگر بگذارم مگر من مرده ام، عمری است عرفان خوانده ام و محضر اساتید بزرگی چون حکیم ... را درک کرده ام،اصلا خود آن بزرگوار دیشب به خوابم آمدند و فرمودند فلانی این 2 واحد حق تو است و حق شاگردی را به جای نیاورده ای اگر سکوت کنی و تو به عنوان دانشجو سراغ دوستان می روی که امضا جمع کنی که ما دانشجویان رشته فلسفه و عرفان اسلامی با تقدیر از زحمات استاد فلان می خواهیم سرکلاس استاد بهمان حاضر شویم و اینچنین یک استاد عرفان دنبال کلاس دیگری برای امرار معاش خود می گردد و شما به معنای راستین حکمت و عرفان اسلامی پی می برید!
خسته ای! از خود می پرسی که اگر فلسفه و عرفان اسلامی این است مرا با این چه کار و اصلا این بزرگواران در سفر اول سوخت بنزینشان تمام شده و یا دچار پنچری گشته اند چه برسد به اسفار اربعه!
136 واحد درس را در چهار سال به هر جان کندنی که شده می گذرانی و بعد این همه مرارت اگر بپرسند خاطرات خود را تدوین کن یا سلف سرویس دانشگاه سوژه ات خواهد شد و یا گعده های شبانه به همراه دوستان که بساط قلیان و سیگار را فراهم کرده اند تا اندر فواید حکمت نیچه سخن گویند و ربطش را با حکمت خسروانی سهروردی بکاوند و یا کلنجارهایی که بامسیول آموزشی بر سر حذف و اضافه واحدهای درسی داشته ای و ناگاه به خود می آیی که گویا قرار بوده حکمتی را بر حکمت های گذشته بیفزایی چه شد؟!
هر علمی را ماده ای است و روحی، الهیات اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست و سر این که کشورهای جهان سوم باوجود دانشکده های مدرن و آموزش رشته های تخصصی به سبک غرب طرفی بر نمی بندند در این راز نهفته است.
آموزش ماده خام هر علمی برای رسیدن به اهداف آن علم (خواه این علم در زمره علوم ریاضی و تجربی باشد و خواه در زمره انسانیات) کافی نیست، اگر چه لازم است.
دانشجویانی که در دانشکده های الهیات مشغول تحصیل هستند با مجموعه ای از بودها و نبودها و یا به عبارتی دیگر هست ها و نیست های انتزاعی روبرو هستند که قادر نیستند این آموخته ها را در سطح کلان جامعه عینیت بخشند، نکته ای که غرب بر آن به خوبی واقف شد و با ایجاد فلسفه های مضافی چون فلسفه حقوق، فلسفه سیاست، فلسفه اخلاق و... فلسفه را در متن جامعه پیاده کرد.
سخن گفتن صرف از مدینه فاضله و یا اسفار اربعه به تنهایی وافی و کافی برای رسیدن به این جوامع نیست چرا که اساتیدی که خود ماده این علم را در اختیار دانشجویان بخت برگشته قرار می دهند از روح این علوم که همان تقوا و عبودیت الهی است بعضا خالی هستند و این نافی وجود اساتید بزرگواری که نفس وجودشان گرمی بخش مجامع دانشگاهی است نیست ولی اندکی به خود آییم و به این پرسش پاسخ گوییم که آیا این سبک آموزش الهیات در دانشگاه های ما منافق پرور و ریاکار پرور نیست؟
دانشجویان امروز ما تبدیل به اساتیدی خواهند شد که به نسل های بعدی مضامینی را یاد می دهند که خود بدان کمترین اعتقادی ندارند و قرن ها می گذرد و آش همان و کاسه همان و ما هنوز اندر پی ابن سیناها و سهروردی ها و ملاصدراها خواهیم بود و اما دریغ!
سید روح الله امین آبادی دانش آموخته رشته فلسفه و عرفان اسلامی
روزنامه کیهان www kayhannews ir