با گسترش سطح تأثیرگذاری علم و تکنولوژی در زندگی بشر امروز، اهمیت آموزش و تربیت نیروی انسانی به صورت روزافزون خود را نشان می دهد. در دنیای امروز، هر کشوری بخواهد بسترهای رفاه و توسعه را فراهم کند، باید نقش آموزش را جدی بگیرد. از همین رو است که از آموزش به عنوان زیربنای توسعه یاد می شود. چرا که در مسیر ایجاد توسعه پایدار و رشد متوازن و تقویت پایه های هویت ملی و بنیه های علمی فرهنگ و باورهای اصیل، آموزش و توسعه مراکز علمی و آموزشی از جایگاه اساسی برخوردارند. بحثی که بعد از انقلاب به درستی در کشور مدنظر قرار گرفته است.
باتوجه به امر و اهمیت تحصیلات عالیه در گستره ذهنی- هویتی حیات بشری، هر نوع راهبردی در این حوزه باید با تیزبینی و دقت، به دنبال گسترش فضای معرفت انسانی در عین حفظ سرشت کاربردی علوم باشد تا ترویج زندگی علمی مانع تحقق اهداف عادلانه و توام با آرامش و رفاه نباشد. زمینه سازی برای توسعه علمی نباید به ایجاد تنش ها و اضطراب های اجتناب پذیر منجر شود که خود نافی زندگی آرمان شهری در نظر همه تیوریسین های زندگی در عصر علم است. بر این اساس در مسیر گسترش علوم و فنون در کشور نکاتی چند باید مدنظر باشد:
1) شیوه ها و اصول آموزش باید بگونه ای تدوین گردد که در برون داد مراکز آموزشی تمایز نخبگان و استعدادهای برتر با دیگران به عینه مشاهده گردد و این امکان پذیر نیست مگر با افزایش کیفی آموزش و آزمون این مراکز. تا زمانی که مراکز علمی به جای آموزش و تربیت به تولید مدرک مشغول اند، در خروجی آنها تفاوت ها و تمایزها مشخص نخواهد شد و آنچه که در مراکز دانشگاهی کشور به صورت امر بدیهی درآمده این است که ورود در این مراکز دشوار و خروج و اخذ مدرک سهل است و این یعنی هیچ گونه ریزشی در استعدادها نداریم، مسیله ای که به لحاظ علمی و تجربی امکان پذیر نیست.
2) باتوجه به جذب دانشجو در مراکز مختلف علمی مانند دانشگاه های دولتی (روزانه، شبانه و پیام نور) و دانشگاه آزاد و مراکز علمی کاربردی و غیرانتفاعی، نباید فارغ التحصیلان این دوره ها از لحاظ علمی از یک زاویه نگریسته شوند؛ چرا که به جهت پتانسیل علمی، اساتید و جذب استعداد این مراکز به هیچ وجه یکسان نیست. این مسیله برای تأمین نیاز مراکز مختلف از اهمیت ویژه برخوردار است. آنچه که در مراکز تولیدی و اداری و خدماتی و مدیریتی موجبات نوآوری خلاقیت و بهره وری است بیش از هر چیز نیروی انسانی است. نیروی انسانی که در مراکز معتبرتر با گزینش پیچیده، دقیق و علمی و اساتید مجرب تربیت شده اند، در ایجاد بسترهای توسعه مؤثرترند تا نیرویی که در مراکز به اصطلاح علمی به دنبال مدرک است. این در حالی است که در کشور هیچ گونه تفاوتی بین فارغ التحصیلان مراکز مختلف نیست. نگرش شایسته به این پدیده امکان پذیر نیست، مگر اینکه مثل همه دنیا دانشگاه ها و مراکز آموزشی در کشور رتبه بندی علمی شوند. در دنیای توسعه یافته نوع دانشگاه افراد بیانگر میزان توان علمی آنها است و این مسیله در به کارگیری نیروهای متخصص در مراکز مهم و پایه ای نقش بنیادی ایفا می کند و عدم توجه به این موضوع در کشور، خود را در پایین بودن کارایی نیروی کار نشان می دهد. ضمن اینکه شکل گیری رتبه بندی علمی در سطح دانشگاهها زمینه رقابت علمی بین این مراکز را هم فراهم می آورد.
این نکته که رتبه بندی بحث عدالت علمی را زیر سؤال می برد یا باعث نوعی طبقه بندی اجتماعی است نیز چندان درست به نظر نمی آید. اگر بنا است در امر آموزش عدالت رعایت شود، باید در تنظیم و اختصاص امکانات و اساتید و نوع گزینش ها این اتفاق بیفتد و تا زمانی که در این حوزه ها تناسب رعایت نشود و فقط در نگاه به خروجی ها این مسیله را ببینیم این عین بی عدالتی است. از طرف دیگر تفاوت علایق و سطح هوش و استعداد افراد و انتخابی بودن نوع دانشگاه توسط افراد بیانگر این است که این رتبه بندی علمی امری بدیهی و بدون شایبه است. تفاوت اجتماعی ناشی از آن نیز منبعث از تفاوت های واقعی است نه صوری. (به عنوان مثال فردی که هفت سال بود پشت سد کنکور متوقف بود، با افزایش میزان پذیرش پیام نور با رتبه بالای 70000 در یکی از دانشگاه های پیام نور پذیرفته شد، آیا این فرد با یک فردی که با رتبه سه رقمی در سال اول شرکت در کنکور پذیرفته می شود باید به یک دید دیده شوند؟)
3) مبحث دیگر گسترش مراکز دانشگاهی بدون توجه به محتوا و کیفیت علمی است. اینکه آموزش زیربنای توسعه است و اینکه اگر تعداد کثیری از تحصیلات عالیه برخوردار شوند، زیرساختهای توسعه علمی تقویت می گردد بحث درستی است، اما گسترش بی رویه مراکز مذکور و ایجاد این توقع که همه جوانان با هر سطح از استعداد و توان باید وارد دانشگاه شوند مضرات بی شماری را متوجه ما می کند. چرا که بسیاری از افراد اگر قبل از ورود به دانشگاه وارد بازار کار شوند موفق تر خواهند بود، اما با ورود به دانشگاهها ضمن اینکه بخش مهمی از سرمایه ملی و عمر خود را تلف می کنند، پس از ورود به بازار کار نیز با داشتن مدارک عالی نه تنها از کارایی لازم برخوردار نیستند و چه بسا مسندی را که شایستگی آن را ندارند اشغال می کنند و فرد توان مندی را از رسیدن به آن جایگاه باز می دارند، این مسیله منجر به اشباع کاذب بازارکار از نیروی متخصص می شود. از سوی دیگر گسترش بی برنامه مراکز آموزشی، رقابت علمی در بین جوانان برای ورود به دانشگاهها را کاهش می دهد، به طوری که متقاضی مطمین است با حداقلی از امتیاز می تواند وارد دانشگاه شود، این مسیله هم از عوامل افت فعالیت های علمی و پژوهشی در بین نسل جوان است.
این یک اصل پذیرفته شده است که هر کشوری هزینه های سنگین تربیت نیروی متخصص را صرف افراد نخبه و مستعد خود نماید و برای دیگران هم در حوزه اشتغال و خدمات و... که هزینه های کمتری دارد، کارآفرینی و سرمایه گذاری نماید. در حالی که در کشور ما بیشترین سرمایه گذاری برای جوانان در جهت گسترش آموزش عالی است، آموزشی که کیفیت در آن فدای کمیت شده و افراد با سطوح متفاوت استعداد و توان، به یک اندازه از تسهیلات آموزشی بهره می گیرند؛ امری که سبب اتلاف وسیع سرمایه ملی می شود.
غیرقابل انکار است که بسیاری از جوانان صرفاً به دلیل نبود شرایط کاری وارد دانشگاهها می شوند، نه به سبب انگیزه و دغدغه تولید علم و گسترش معرفت. در این شرایط دانشگاه ها با مراکز آموزش پیش از کار اشتباه گرفته می شوند، به طوری که فرد بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی انتظار دارد حکومت برای او از محل بیت المال کار هم فراهم کند. شایان ذکر است که اندک اقداماتی هم که در قالب مراکز فنی و حرفه ای و علمی کاربردی برای وارد کردن جوانان به بازار کار صورت گرفته تاکنون نتایج قابل توجهی نداشته تا جایی که مراکز علمی و کاربردی اکنون به عنوان یک مرکز تیوریک دانشگاهی فقط وسیله ارتقای رتبه و جایگاه کارمندان مراکز اداری شده است و این نشان از اهمیت مدرک و پز تحصیلات عالیه دادن در کشور دارد.
به گسترش بی رویه مراکز آموزش عالی باید عدم تناسب رشته های تحصیلی را هم افزود. برخی از رشته های تحصیلی دچار رشد قارچ گونه ای شده اند که جز افزایش سطح توقع فارغ التحصیلان برای اشتغال و درآمد و امکانات زندگی نفعی برای حوزه علم و فرهنگ ندارند. این نکته بخصوص در حوزه علوم انسانی نمود بیشتری دارد. به دلیل عدم نیاز این طیف از علوم به ابزارها و امکانات به اصطلاح تکنولوژیک به سرعت و با تأمین تعدادی مدرس نسبت به دایر کردن این رشته ها اقدام می شود؛ در حالی که این حوزه از علوم با دانش و معرفت عمیق بشری سر و کار دارند و باید حساسیت ویژه ای نسبت به سطح علمی اساتید و جذب دانشجو در آنها به خرج داده شوند. در حال حاضر نگاهی سطحی به علوم انسانی و اجتماعی آسیب های متعددی را متوجه کشور نموده است.
با مرور این مباحث به دنبال اثبات این امر هستیم که به مانند همه حوزه های تصمیم گیری که نیازمند برنامه ریزی سریع و با شتاب در عین حال متعادل و حساب شده هستیم، در دانش و فن آوری و تحصیلات عالیه اگر به دنبال ایجاد بسترهای توسعه و جبران عقب افتادگی ها باشیم، باید شتاب و سرعت و رعایت توان و استعداد و نیازمندی ها با هم دیده شوند؛ امری که خود از اصول اساسی فرایند توسعه محسوب می شود و عدم رعایت این تناسب ها می تواند تغییر و دگرگونی های شتاب زا و تنش های اجتماعی، فرهنگی بی شماری را به دنبال داشته باشد، مسایلی که خود سبب دوری هرچه بیشتر از توسعه و دوربرگردان به سمت عقب ماندگی و ضعف است.
راضیه امیری رز کارشناس ارشد علوم سیاسی
روزنامه کیهان www kayhannews ir