در تعلیم و ترتیب دینی عوامل متعدد و گوناگون دست به دست هم داده و بستری را مهیا می کنند که در آن کودک رشد می یابد. این عوامل را باید از زمینه های وراثتی، محیط خانه و از پدر و مادر تا خویشان، دوستان، محله زندگی، همکلاسان، مدرسه، معلمان، کتاب، مواد آموزشی گوناگون و غیره جست وجو کرد. اما به یقین پس از پدر و مادر باید مهمترین عامل را در مدرسه و در شخصیت معلم بجوییم. به ویژه در محدوده سنی دوره ابتدایی که الگو پذیری دانش آموز از یکسو و نقش الگویی معلم از سوی دیگر این عامل را قوت می بخشند. علی رغم اینکه امروزه آموزش دینی صورت کتاب محوری در کشور ما به خود گرفته است ولی همچنان نقش اول را باید متعلق به معلم بدانیم که ویژگی های متناسب با این نقش مهم را طلب می کند. کتاب تنها ماده اولیه کار معلم است. اوست که محتوای این کتاب را با تدبیر خود، تدریس می نماید، همچون خیاطی که پارچه ای را متناسب با قامت دانش آموز به هیات لباسی مناسب در می آورد و بر قامت شاگرد خود می پوشاند. در این فصل به برخی از این ویژگی ها و نکات مهم در این خصوص اشاره خواهد شد.
● چگونه علم را به ایمان تبدیل کنیم؟
می دانیم که هدف از آموزش دینی تنها افزایش معلومات دینی دانش آموزان نیست بلکه هدف اصلی، پرورش ایمان و نیل به تربیت دینی و الهی است. به عبارت دیگر، هدف اصلی دین آموزی نیست بلکه تدین است. گاهی دیده می شود دانش آموزانی مطالب کتاب درسی را به خوبی فرا می گیرند و از عهده امتحانات مربوط نیز بر می آیند اما عملا با آن هدف مقدس و نهایی که همانا شکوفایی ایمان در ضمیر است، فاصله زیادی دارند. اینجاست که این سوال پیش میآید که چگونه می توان آموزش دینی را به پرورش دینی تبدیل کرد؟ یا چگونه می توان این علم را به ایمان مبدل ساخت و دینآموزی را منتهی به تدین کرد؟
برخی کلید حل مساله را تنها در انتخاب محتوای کتب درسی می دانند و معتقدند که مثلا به جای پرداختن به مسایل نظری باید به موضوعات اخلاقی و عملی پرداخت یا به جای پرداختن به مباحث دیگر، دانش آموزان را مستقیما با آیات و روایات آشنا و مانوس کرد و... اما عملا دیده می شود که تدریس مباحث اخلاقی و تربیتی نیز تا زمانی که منتهی به ایمان و باور قلبی نشده اند، محفوظات و معلوماتی بیش نیستند. همان مطلب را نیز می توان آموخت ودر امتحان نیز نمره قبولی گرفت بی آنکه قلبا و روحا از آنها متاثر شد. همین طور است در مورد آیات و روایات.
● فرق علم و ایمان
می دانیم که فرق میان علم و ایمان در این است که اولی دانسته هایی است در ذهن و دومی گرایشی است در دل . موطن اولی ذهن و جایگاه دومی دل است.
ایمان، علم توام با التزام و تعهد به آن علم است. به عبارت دیگر، شناختی است آمیخته با گرایش قلبی آن یعنی هم عنصر ذهنی و شناختی دارد و هم عنصر روحی و روانی. کسی که خداشناس است تنها علم به وجود خدا دارد اما کسی که خداپرست است علاوه بر اینکه خدا را می شناسد، او را پرستش نیز می کند (گرایش خاضعانه به سوی خدا). بنابراین، ممکن است کسی خداشناس باشد بی آنکه خدا را بپرستد (مانند شیطان). مشکل تعلیم و تربیت دینی از دو جهت است: هم از لحاظ اقناع عقلی (که آموزش عهده دار آن است) و هم از جهت ارضای روحی (بعد روانی ایمان) اما در این میان آنکه از دشواری و پیچیدگی بیشتری برخوردار است بعد روانی آن است تا بعد عقلی آن.
موفقیت بعد روانی - یعنی ایجاد کشش و گرایش به حقایق دینی - از امور سهل و ممتنع است. سهل است زیرا در برخی موارد به آسانی قرین موفقیت است. ممتنع است زیرا در برخی موارد دیگر دشواری های زیادی بر سر راه خود دارد و چه بسا که به نتیجه نیز نمی رسد.
می دانیم که اصولا مسایل روانی از غموض و پیچیدگی خاصی برخوردارند زیرا روح انسانی بسان آیینه ای است که از هر چیزی متاثر می شود و احاطه بر کلیه عوامل موثر در زمینه روانی انسانی، کما و کیفا ممکن نیست. برآیند این تاثیرات سبب می شود که کسی روحا در بعضی جهات آمادگی کامل یا نسبی پیدا کند و کسی دیگر در همان جهات به تنها هیچ آمادگی نداشته باشد بلکه مقاومت منفی نیز پیدا کند. تربیت خانوادگی، تاثیرات محیط، سوابق ذهنی، عقده های روانی، خصلت های موروثی و اکتسابی، غرایز و عواطف همه در حصول آن آمادگی یا این مقاومت تاثیر دارند و کسی که هم اکنون در کلاس درس دینی نشسته است عالمی در درون خود دارد که هر یک از این عوامل در پیدایش آن سهمی داشته اند. برخی دلی مستعد و آماده برای تربیت دینی و الهی دارند و نیازمند جرقه ای از سوی معلمی شایسته و برخی به طور آگاه و ناآگاه مقاومت هایی در درون خود دارند که کار مربی دینی را با دشواری رو به رو می سازد.
اگر معلم دینی بخواهد علاوه بر دادن آموزش های دینی، به پرورش دینی دانش آموزان نیز بپردازد یعنی علم را به ایمان تبدیل کند و دین آموزی را قرین تدین سازد، باید علاوه بر اینکه عقل ها را اقناع می کند بتواند دل ها را نیز ارضا کند یعنی به موازات حضور در ذهنیت دانش آموزان، در دل های آنان نیز جای پایی برای خود باز کند و این، مهم ترین و ظریف ترین کاری است که یک مربی باید انجام دهد و شاید بتوان مهم ترین فارق بین معلم و مربی (به معنای اصطلاحی آنها) را در همین جا یافت که مربی واقعی کسی است که توانسته است راهی به سوی دل ها بگشاید و علم را به ایمان و عقل را به دل و شناخت را به کشش پیوند زند.
● راز جذب دانش آموزان
تجارب آموزشی نشان می دهد معلمانی که توانسته اند رابطه روحی و عاطفی سالمی بین خود و فراگیران ایجاد کنند، در تربیت فراگیران و حتی ایجاد تحول روحی در آنها به موفقیت های شایانی دست یافته اند. این یک اصل ثابت شده است که علاقه و ارادت به معلم و استاد نقش بسیار قوی در زندگی شاگرد دارد. هر یک از ما در دوران تحصیل خود از معلمانی که مورد علاقه و توجه ما بوده اند به شدت متاثر شده ایم، لذا راز موفقیت معلمان دینی در رشد و شکوفایی ایمان در فراگیران را باید در درجه اول در جذب دانش آموزان دانست یعنی اینکه معلم بتواند اعتقاد و علاقه قلبی آنان را برانگیزد و قادر به برقراری رابطه روحی و معنوی با آنها شود به طوری که حرکت دانش آموزان به سوی او از روی علاقه و همراه با نوعی اعتماد و اعتقاد باشد و البته این مهم در دوره ابتدایی با زمینه های مساعدی همراه است و کودکان در این سنین وابستگی و علاقه شدیدی به معلم خود دارند.
تردیدی نیست که انسان زمانی مجذوب کسی می شود که در وی احساس برتری و تفوق کند و عقلا و قلبا به این برتری گواهی دهد به طوری که در دل آرزوی شبیه ساختن خود با وی را داشته باشد. ممکن است فراگیر در تشخیص این برتری به اشتباه افتد یعنی برتری وهمی و غیرواقعی را به جای برتری واقعی بپذیرد، اما در هر حال باید چنان امتیازاتی را برای وی قایل باشد تا مجذوب وی شود. پس از آن است که به سرعت به طرف وی حرکت می کند و حتی به راحتی تن به پیروی و اطاعت از او می دهد. از این رو راز جذب دانش آموزان را باید در شخصیت معلم و نفوذ معنوی او جست وجو کرد.
نویسنده زهره عموزاده
روزنامه مردم سالاری