▪ قبل از هر چیز دوست داریم که کمی از خودتان و کارهای قبلی خودتان که در رابطه با زنان در ژاپن انجام داده اید صحبت کنید.
ـ مقدمتا، میخواهم از علاقه شما به مسایل زنان در ژاپن و فرصتی که برای من فراهم کرده اید تا از تجربیات و نقطه نظرات خود را در این مورد با زنان ایرانی در میان بگذارم تشکر کنم. متاسفانه هم خود من و هم جنبش زنان در ژاپن، عموما، فاقد آشنای لازم با مسایل و مشکلات مبارزات زنان در ایران و نتیجتا رابطه ای عملی و از نزدیک است. امیدواری من اینست که این فرصتی باشد برای کمک به آغاز یک تبادل فکری و عملی هر چند محدود و آغازین بین این دو بخش جنبش زنان در آینده.
آغاز آشنای من با مبارزات زنان و فمینیسم به سالهای اول من در دانشگاه زنان اوزاکا برمیگردد و واحد درسی اجباری ً مطالعات زنانً این دانشگاه برای همه دانشجویان. از آن زمان به بعد آشنای ، مطالعه و درگیری عملی من با ستمکشی جنسی در جامعه ژاپن و مبارزات زنان علیه آن بتدریج به ارجحییت هر چه عمده تری در کل فعالیتهای فردی و اجتماعی من تبدیل شده است. اما تجربه شخصی، عملی و عینیتر واقعییت تلخ تبعیض و نابرابری جنسی و امکان تلفیق آن با دانسته های نظری تا آنزمان من هنگامی دست داد که من شروع به کار در یک شرکت خصوصی کردم. پابپای قدم گذاشتن به بازار کار و در لحظات گوناگون این پروسه من مداوماً با سوالات تازه تر و ناهنجارتری روبرو میشدم. چرا دانشجویان مذکر به اطلاعات بیشتری در زمینه کار و کاریابی دسترسی دارند؟ چرا همکاران مرد از امکان دوره تمرین و آموزش طولانیتری برخوردارند؟ چرا فقط کارمندان زن بایستی یونیفرم بپوشند؟ چرا کارمندان زن بایستی در محل کار چای سرو کنند؟ چرا چنان رقم بالایی از زنان بعد از زایمان کارشان را رها میکنند؟ چرا تعداد کثیری از کارگران زن مداوما در معرض مزاحمتها و آزارهای جنسی قرار دارند؟
.... متاسفانه سطح درک من از این مسایل و توان برداشتهای عملی از این تجربییات در آنزمان در حدی نبود تا بتوانم آن را به دستمایه اقدام و حرکتی عملی تبدیل کنم و همین امر برای مدتها سرچشمه احساس ناتوانی و سرخوردگی مضاعفی برای من بود. همین امر انگیزه ای شد برای من تا دنبال مطالعات بیشتر و جویایی پاسخ ابهامات خود شوم. در سال 1997 یک دوره یکساله مطالعات زنان و فمینیسم را در انگلستان، جای که این مطالعات و مباحثات پیرامونی نسبتاً توسعه یافته است، شروع کردم. بعد از پایان این دوره به ژاپن برگشته و متعاقباً در یک مرکز جدیدالتاسیس زنان، توسط دولت محلی و با هدف ترویج و اشاعه برابری جنسی، به کار پرداختم. در این مرکز، من مسول برنامه ریزی و سازمان دادن سمینارهای آموزشی، برگذاری جلسات آموزشی برای معلمان مدارس در مورد حقوق زنان ( بسیاری مواقع در مورد آزارهای جنسی)، نوشتن مقالات در مورد مسایل ًناخوشایندً مربوط به مسایل زنان و حمایت و پشتیبانی از کار و فعالییت گروههای فعال زنان در منطقه. از آنجا که این مرکز توسط و با بودجه دولت محلی دایر شده بود ما مداوماً با مشکل کنترول مقامات و تلاش آنها جهت محدود کردن دایره و عمق فعالییتها و مسایل موضوع کار این مرکز روبرو بودیم. با وصف این، من همچنان ازاینکه با کار در این مرکز و در جوار تعدادی دیگر از زنان صمیمی و متعهد به حقوق زنان قادر بودم بدرجه ای در رفع این نابرابریها و کمک به ارتقا سطح دانش عمومی نسبت به آن موثر باشم احساس خوشحالی میکردم.
▪ کمی در مورد اشکال مبارزات زنان در ژاپن و خواسته های آنان برایمان توضیح بدهید
ـ یوکو کیدو. هرچند قانون اساسی ژاپن صریحاً به برابری زنان و مردان اشاره میکند اما در عمل نابرابری و تبعیض جنسی در همه سطوح جامعه و زندگی اجتماعی جاری است: در خانه، در مدرسه، در محل کار، در مراجع تصمیم گیری در سطوح مختلف و علیهذا. ژاپن، در حالیکه در مقایسه بر اساس شاخص توسعه انسانی Human Development Index و در میان 173 کشور مورد مقایسه در رتبه نهم قرار دارد در زمینه برابری حقوق زنان و طبق معیار ً سنجش توانمندسازی زنان Gender Empowerment Measurement ً سازمان ملل ( که بیانگر درجه برابری جنسی در محدوده های سیاست و اقتصاد است) در مقایسه با 66 کشور انتخابی در مقام 44 قرار دارد. این سنجشها در عین اینکه بیانگر درجه نسبتاً بالای سطح معیشت و رفاه عمومی اجتماعی در ژاپن هستند بیانگر ناکامی فاحش ژاپن است در توزیع و تامین امکان دسترسی برابر زنان به این رفاه عمومی و آزادی عمل برابر زنان در توسعه و باروری خلاقییتهای خود. علیرغم وضع قوانین جدید و اعمال مقررات گوناگون جهت بهبود این شرایط تلاش در راستای ایجاد تغییری اساسی در این وضعییت نتایج چنان چشمگیری نداشته است.
این بدرجه مهمی به این امر مربوط است که کل ساختار اجتماعی و اقتصادی ژاپن بدرجه زیادی در وجود و بقای تقسیم و تبعیض جنسی کار ذینفع است. گفته میشود که نزدیک به %53 از زنان در ژاپن ( بیش از 20 میلیون نفر) کار میکنند و تعداد زنان شاغل در این کشور نسبت به دهه 1970 تقریباً دوبرابر شده است. با وصف این الگوها و ارزشهای جنسی دخیل در اشتغال و تقسیم متعاقب کار و وظایف در بازار کار بر اساس جنسیت تغییر چندانی نکرده است و زنان کماکان سهم اصلی کار خانگی و بزرگ کردن کودکان رابتنهای بر عهده دارند. بدینمعنا اکثریت زنان شاغل از فشار مضاعف کار در خانه و در محل کار رنج میبرند. یکبار زنی دردل میکرد که برای او ً رفتن به خانه از سر کار بمعنای رفتن به یر کار دیگری استً. بر اساس آمار، متوسط زمانی که زنان روزانه صرف کار خانگی میکنند بیش از 4 ساعت است در حالیکه مدت زمان اشتغال به کارهای خانگی برای مردان فقط در حدود 25 دقیقه وقت میبرد. در حالیکه تعداد زنان شاغل رو به افزایش است سیستم و امکانات مراقبت از کودکان هنوز بسیار محدود است. سطح نازل پرداختی برای مرخصی بعد از زایمان ( %40 حقوق رسمی)، کمبود مهد کودک و مراکز مراقبت از کودکان، سطح نازل همکاری و حمایت همسران و کارفرما بسیاری از زنان را وادار به ترک اشتغال و انتخاب بازگشت به خانه و مراقبت از کودکان میکند.
بدلیل خصلت بسیار رقابتی و نامنعطف سیستم استخدام و اشتغال در ژاپن، امکان اشتغال مجدد در همان نوع کار قبلی برای زنانیکه یکبار کارشان را ترک کرده اند بسیار مشکل است مگر برای معدود کسانی که تخصص ویژه ای دارند.بهمین دلیل، تعداد زنان میانسالی که بعد از شروع مدرسه کودکانشان به کار نیمه وقت روی میآورند رو به افزایش است. اینجا لازم به تاکید است که در ژاپن کار نیمه وقت فقط کاری با مدت زمان کوتاهتر نیست بلکه کاری است نامطمن، با حقوق کمتر و بدون مزایا و بیمه های اجتماعی. در عین حال، بسیاری از این کارها بر اساس قراردادهای یکساله استوار هستند و بیکاری مجدد هر ساله در آستانه در در کمین است. از بسیاری لحاظ کارگران نیمه وقت طبقه ای برای خودشان هستند.
▪ آیا زنان در ازای کار مساوی از حقوق مساوی برخوردار هستند؟
ـ طبق قانون موازین کار ژاپن حقوق نابرابر در ازای کار برابر بر اساس تبعیض جنسی ممنوع است. با وصف این متوسط حقوق زنان %65 حقوق مردان است. این بخشاً بدلیل اشتغال بیشتر زنان به کار نیمه وقت و تضییقات ناشی از این نوع اشتغال است. یک عارضه دیگر این امر شانس کمتر زنان جهت ارتقا در اشتغال و در محل کار میباشد. دربسیاری موارد زنان وظایفی را بر دوش داشته و انجام میدهند که با موقعییت شغلیی بالاتر از موقعییت وافعی آنان در محل کارشان تناسب دارد بدون اینکه از مزایای چنان موقعییت شغلیی برخوردار باشند. با احتساب زنان شاغل نیمه وقت که اکثرییت عظیم چنین شاغلانی را تشکیل میدهند پرداختی واقعی زنان در حدود %50 مردان میباشد. این شکاف عمیق، دوباره، با استمساک به نقش زنان و ً جای زنان خانه است ً ، ً شوهرانشان بخش اصلی نیازها را تامین میکنند و همین سطح پرداختی برای زنان بعنوان درامد مکمل کافی است ً و ً نقش مادری زنان قابل جایگزینی با امکانات خدمات اجتماعی نیست و لذا زنان میبایستی در خانه بمانند ً توجیه میشود. لذا، در عمل زنان بعنوان اعضای خانه دار خانواده که توسط همسر سرپرستی میشود محسوب شده و خود سیستم کار هم بر مبنای این تبیین از خانواده بعنوان واحد اجتماعی تعریف میشود.
این وضعییت شامل سیستم بیمه های اجتماعی هم میشود. برای مثال، درآمد یک سرپرست خانواده ( اکثراً مرد) میتواند بخشاً از مالیات بر درآمد معاف شود اگر عضو دیگر کارگر در خانواده ( زن) درآمدی کمتر از یک میلیون ین در سال داشته باشد، چیزی که بمعنای اینست که زنان در عمل تشویق میشوند تا درآمد سالانه و لذا ساعات کار خود را با و بر اساس کار و درآمد شوهرانشان تنظیم و تعدیل کنند. علیرغم بعضی تلاشها جهت بهبود امنییت اجتماعی زنان، حتی ً قانون پایه برای جامعه ای با برابری جنسی Basic Law for a Gender-Equal Society ً که در سال 1999 جاری شد نیز در بازبینی و بازتعریف مشکل ساز تعریف سیستم بیمه های اجتماعی بر مبنای واحد خانواده ناکام مانده است.
▪ کدام خواستهای مشخص در میان خواست و شرایط مبارزاتی زنان در ژاپن برجستگی بیشتری دارند؟
ـ علیرغم وجود نابرابری وسیع جنسی در ژاپن، صدای اعتراض و درخواستهای زنان برای تغییر این وضعییت کمتر در قالب و محتوایی رادیکال و اعتراضی ریشه ای بیان شده است. چندین عامل در وجود چنین وضعییتی دخیلند: اولاً؛ بسیاری از زنان تقسیم جنسی کار و نقش اجتماعی موجود و تبلیغ مداوم آن بعنوان امری ً طبیعی ً ً داده شده ً را در سطوحی جوراجور بعنوان ارزشها و واقعیتهای خودشان قبول و لذا سیستم موجود را مورد سوال قرار نمیدهند.
دوماً؛ زنان خود بر اساس موازین و مبانی گوناگون و مهمترینشان شرایط و موقعییت کاری به گروهها و اقشار مختلفی تقسیم میشوند ( کارگران تمام وقت / نیمه وقت، موقت و خانه دار) و این خود مانعی بر سر همبستگی بیشتر معنوی و مبارزاتی آنها است. برای مثال؛ اختلاف بین درآمد کارگران تمام وقت و نیمه وقت حدود دوبرابر است که این خود اکثراً عاملی جهت تنشها و ناهمسازگاریهای درونی بین این دو گروه است. در عین حال در میان خود زنان بعضی صداهای اعتراض وجود دارند که زنان خانه دار را بعنوان استفاده کنندگان رایگان بیمه های اجتماعی خطاب کرده و این عامل نوع و درجه دیگری از تنش درونی بین صفوف زنان میباشد.
سوماً؛ آگاهی عمومی مردم ژاپن در مورد حقوقشان و حقوق و آزادیهای فردی بطور کلی بسیار پایین است و یک دلیل عمده این مسًله پیشینه تاریخی و فرهنگیی است که در آن اهمییت وفاداری، تبعییت و هارمونی در جامعه تاکید میشود. مردم از هر حرکتی که ممکن است به ایجاد و یا تشدید اختلاف و تشنج بیانجامد برحذر داشته میشوند. این امر با شدت بیشتری شامل زنان میشود که از آنان انتظار میرود در تطابق باً ارزشهای ً زن بودن صبور و مطیع باشند. اما، درجه ای از اعتراض و مبارزه محلی و در میان اقشار بسیار محروم که کم و بیش این سنتها و ً ارزشها ً را مورد سوال قرار داده اند همیشه در جریان بوده است. حق راًی برابر برای زنان، فرصتهای برابر تحصیلی، لغو قانون بازنشستگی زودرس برای زنان، حق مرخصی با حقوق بعد از زایمان، و قانون ممنوعییت مزاحمتهای جنسی نمونه دستآوردهای تاریخی هستند که زنان به آنها دست یافته اند.
یکی از برجسته ترین جنبشهای زنان در ژاپن در دهه 1970 و در اعتراض به همان شرایط تاریخی و عمومی تبعیضات جنسی و بخصوص تقسیم کار و بازار کار مبتنی بر چنین تبعیضی شروع شد. این مبارزات، برای مثال، علیه شرایط نابرابر کار، نرمهای اجتماعی تبعیض آمیز که عملاً زنان را در موقعییت تبعه های درجه دوم قرار میداد، ارزشهای فرهنگی موجود که زنان را به موضوع و هدفهای جنسی تنزل میداد، و ایدولوژی مردسالارانه ای که حق زنان را در تصمیم گیری در مورد خودداری از و یا بارداری زنان را انکار میکرد. فعالین این جنبش به مطالعه فمینیسم پرداخته و به تعریف و ترویج مفهوم ً خواهری ً جهت بنیاد و تقویت همبستگی بین زنان پرداختند.
آنها فضایی برای زنان باز کردند تا در آن بتوانند آزادانه تجربییات خود را باز گویند و در مورد خود، بدن خود و نیازها و آمال جنسی خود صحبت کنند. در پروسه این مبارزات، زنان شروع به تعمق در مورد و زیر سوال بردن خود مفهوم ً زن ً بعنوان یک کاتگوری اجتماعا و تاریخاً معین و نه طبیعی و ازلی-ابدی که زنان خود باید آنرا از نو تعریف کنند نمودند. امر مهم مشهود و معرفی کردن مسایل مدیون فعالین این جنبش بود که در ادامه خود به چهره های مهم جنبش فمینیستی ژاپن تبدیل شدند. همزمانی این جنبش با جنبش بین المللی زنان، که به تدوین و تثبیت ً کنوانسیون لغو همه اشکال تبعیض علیه زنان ً توسط سازمان ملل منجر شد، تاثیر بسیار مثبت و تقویت کننده ای بر فعالین این مبارزات در ژاپن داشت. دولت ژاپن، تحت فشار کشورهای دیگر به این کنوانسیون پیوست. با وجود این، جنبش زنان در ژاپن توسط رسانه های عمومی حاکم بعنوان عکسالعمل هیستریک و احساساتی زنان ناخوشحال معرفی و تحقیر شد. جنبش زنان در ژاپن، علیرغم خدمت تاریخی آن به امر رهای زنان و نقش آن در ممکن سازی بسیاری از دستاوردهای بعدی زنان، هرگز به یک جنبش توده ای زنان که قادر به بسیج توده های وسیعی از زنان زاپن باشد تبدیل نشد و خود نیز در روند تحولات بعدی و مقارن دهه 1980 استحاله رفت. از 1980 تا 1990، جنبش زنان دچار انشعابات و جداییهای متعددی شد که در راستای خواستها و مطالبات مشخض گروهی این دسته بندیها قرار داشت.
برای مثال، بهبود سیستم مراقبت از کودکان به یک خواست عمده مادران کارگر تبدیل شد. اولیا و معلمانی که مخالف تقسیم کار موجود بودند بطور همبسته به مبارزه برای تدوین و تدریس ً اقتصاد خانگی ً بعنوان یک موضوع درسی شدند. زنانی که مورد اذیت و آزارهای جنسی محل کار قرار داشتند جهت به دادگاه کشاندن کارفرمایان و شرکتهای مطبوعه به دادگاه به جرم لاقیدی به و بیتفاوتی نسبت به این آزارها به فعالییت پرداختند. زنان زیادی که بیش از 20 سال برای یک شرکت کار کرده اند اخیراً به شکایت علیه کارفرمایان خود به جرم حقوق نابرابر در ازا کار برابر با مردان پرداخته و در موارد زیادی موفق شده اند. در طول 1980، بدلیل رونق اقتصادی بالای ژاپن زنان زیادی تشویق به و جلب بازار کار شدند. متعاقباً و هنگامی که اقتصاد ژاپن در دهه بعدی، 1990، به ورطه بحران عمیقی افتاد بسیاری از شرکتها سیستم استخدامی خود را بسمت ازدیاد اشتغال نیمه وقت با قراردادهای کوتاه مدت چرخش داده و در این چرخش زنان آن گروهی بودند که بیشتر از همه گرفتار شدند و قانون ً امکان اشتغال برابر ً نیز منجمله بدلیل نواقص خود نتوانسته جلو این روند را بگیرد.
از 1990 ببعد، و از زمانیکه موضوع آزار خانگی علیه زنان بعنوان موضوعی عمده در کنفرانس بین المللی زنان مطرح شد، زنان ژاپنی توجه فزاینده ای به این امر داده و دولت را وادار به قانون گذاری جهت مبارزه با و امحا خشونتهای خانگی کرده اند.
▪ آیا تشکلات زنانی در ژاپن وجود دارد؟ اگر وجود دارند فعالیتهای آنها در چه زمینه های متمرکز است؟
ـ در ژاپن تعداد زیادی تشکلهای غیر دولتی زنان با مجموعه متنوعی از اهداف و خواستهای مبارزاتی وجود دارند. بسته به نوع خواستها و هویت سیاسی این تشکلها میشود آنها را به دستجات مختلفی تقسیم کرد. برای مثال، گروههای سنتی زنان که ضمن قبول تفاوتهای جنسی موجود هدفشان بازتعریف نقش زنان در جامعه مدرن امروزی است. در بسیاری مواقع این گروهها با قبول ادعای ظرفیتهای متفاوت زنان و مردان پیشنهاد میکنند که زنان میبایست بشیوه ویژه خود به پیشرفت امور اجتماعی کمک کنند. بدلیل موضع محافظه کارانه خود این گروهها در بسیاری مواقع با بخش برابری جنسی دولتهای محلی خود ارتباط نزدیکی دارند.
اعضای این گروهها اکثراً زنان سالمند هستند که بطور طبیعی و بدلیل پیری اعضایشان از دامنه و وسعت آنها کاسته میشود. در عین حال گروههای زنان زیادی وجود دارند که مبنای تشکل آنها الزاماً اعتقادات فمینیستی نبوده بلکه بیشتر بدلیل اشتراک مساعی در راه کسب مطالبات معینی بهم پیوسته اند، مثلاً گروههای مادرانی که جهت مقابله با مشکل انزوای ناشی از بچه داری به وجود نوعی همبستگی و مراوده متقابل نیاز دارند و یا گروههای زنانی که میخواهند تجربیات خود را در مورد سرمایه گذاری و فعالیتهای اقتصادی با زنان دیگر در میان بگذارند. نقش عمده این گروهها در چتر حمایت و پشتیبانی روحی است که برای زنان دیگر فراهم میکنند و نیز راه حلهای مشترکی که برای رفع مشکلات روزمره و بهبود شرایط کار و زندگی به آن میرسند.
ولی فعالیت اعضای این گروهها در خیلی مواقع معطوف مسایل و منافع فردی است تا گروهی و یا مربوط به اقشار وسیعتر زنان. گروههای دیگری وجود دارند که میشود آنها را بمثابه گروههای فمینیست علاقمند به موضوعات اجتماعی شناخت. خیلی از این گروهها تجربه و علایق گروههای پیشرو جنبش زنان دهه 1970 را به ارث برده وتجربیات خود از شرکت در شرکت در کنفرانس بین المللی زنان در پکن در سال 1995 را به آن افزوده اند. در همان حال نقطه نظرات و جهتگیریهای این گروها در خیلی موارد بسیار از همدیگر متفاوت است. نکته مهمی در این رابطه اینست که بسیاری از این گروهها توسط زنان خانه دار تحصیلکرده ای راه انداخته و هدایت میشوند که خود در مقطعی متوجه شده اند که تجربیات شخصی خود آنها چیزی غیر از مسایلی سیاسی نیستند. نمونه مسایل عمده مورد توجه این گروها عبارتند از:
- خشونت علیه زنان ( خشونت خانگی و آزارهای جنسی)
- سیستم حمایتی جهت پرورش کودک
- شرکت و نمایندگی زنان در سیاست
- شرایط کار زنان و کارگر نیمه وقت
- خشونت علیه کودکان
- آموزش بهداشت رابطه جنسی برای کودکان
- حقوق و بهداشت زایمان برای زنان
- آموزش در مورد برابری جنسی
- اعتراض به چاپ و پخش پورنوگرافی و تحقیرهای جنس-گرایانه در رسانه های عمومی
- حمایت از زنان قربانی ( زنان کشورهای دیگر آسیا) قاچاق و تجارت سکس در ژاپن
- علیه پایگاههای نظامی آمریکا در جزیره اوکیناوا
- علیه جنگ و جهت حفظ بند 9 قانون اساسی ژاپن که شرکت ژاپن را در هر جنگی ممنوع میکند.
نکته حایز اهمیت دیگر اینست که گروه ها و انجمنهای آکادمیک زیادی تشکیل شدهاند که از طریق جمع آوری، بازنگری و تیوریک تجربه مبارزات زنان و جنبشهای آنها به غنای نظری فعالین زنان افزوده و به بهبود و پیشرفت مبارزات آنها کمک میرسانند.
▪ آیا گرایشات اجتماعی و سیاسی متفاوتی در درون جنبش زنان ژاپن وجود دارد؟ در این صورت کدام گرایش قادر به بسیج اقشار وسیعتری از زنان شده است؟
ـ خواستهای زنان و مبارزات آنها برای تحقق آنها مثل هر حرکت تاریخی دیگر مشمول تغییر و تحول بوده است. ملی چیزی که بروشنی میشود بر آن تاکید نمود شرایط کاملاً سختی است که این جنبش در حال حاضر با آن روبرو است و ریشه این شرایط در سیاستهای قرار دارد که دولت در دهه 1990 شروع کرد. گفته میشود که ژاپن با کاهش سریع زادوولد روبرو بوده و دلیل این امر به تردید و یا عدم تمایل بسیاری از جوانان کشور به ازدواخ و بچه دار شدن ربط داده میشود. دلیل این عدم تمایل در مورد زنان بخشاً به استقلال مالی و اقتصادی روزافزون بسیاری از آنان در این دوره و بی نیازی آنان از تن دردادن به ازدواجهای زودرس/ناخواسته بخاطر دلایل معیشتی برمیگردد. تجربه بسیاری از آنان از زندگی و تاهل مادرانشان و تقسیم کا ناشی از این ازدواجها در تحت آن شرایط از سوی دیگر تمایل به تکرار تجربه آنها را در میان آنها هر چه کمتر کرده است. بقای این سیستم سنتی تقسیم کار و دیگر مابه ازا های آن همراه با کمبود امکانات بچه داری و پرورش کودکان از عوامل دیگر تقویت کننده این بی تمایلی هستند. این وضعیت و عواقب ناشی از آن بعنوان مشکلی بسیار اساسی و تعیین کننده از سوی دولت تلقی میشود که میتواند کل اینده اقتصادی ژاپن را دچار مخاطره کند.
در جهت مقابله با این وضعییت، دولت ًقانون پایه برای برابری جنسی در جامعه ً را در سال 1999 وضع کرد که همه دولتهای محلی را به تلاش در این جهت ملزم میکند. در عین حال و همزمان مراکز بسیاری بنام ً مرکز زنان ً در سراسر ژاپن توسط دولتهای محلی لیجاد شدند که وظیفه اولیه آنها تامین امکانات لازمه برای زنان جهت مطالعه و آشنای با جامعه محل زیست خود و کارکرد آن بود. بدنبال تصویب قانون پایه این مراکز زنان به پلاتفرمهای مهمی برای زنان تبدیل شده اند که در آنها زنان گرد آمده و در مورد نابرابری جنسی و مبارزه علیه آن مطالعه و گفتگو میکنند و در جوار آن امکان کسب آموزشها و تخصصهای با ارزشی را در همان راستای سازمانیابی و سازماندهی فعالیتهایشان یافته اند. در همان حال و پابپای تبدیل این امور زنان به یک اولویت دولتی، حساسیت سیاستمداران محافظه کار و گروههای راست نیز تشدید شده و آنان نیز بنوبه خود کمپین اعتراضی را علیه این پروژه آغاز کرده و از جمله به بسیج مخالفان برابری جنسی و قشریهای موافق نابرابری حاکم پرداخته اند. دامنه مبارزه فعلی بین زنان مبارز و گروها حامی برابری جنسی در جامعه و مخالفان محافظه کار و قشری این خواستها حول مجموعه وسیعی از مسایل و موضوعات متمرکز شده است.
چنین مخالفت شدیدی از سوی حامیان اوضاع جاری در حالی است که نفس موضوعات و تغییرات مورد مجادله و ماهییت آنها اساساً در محدوده ای رفرمیستی قرار داشته و از خصلت خواست و مبارزه برای مطالباتی اساسی و تغییراتی رادیکال هنوز بسیار دوراند. در حالیکه مخالفان برابری زنان از امکانات بسیار وسیعتر و سنتها، رسوم و ً ارزشهای ً قدیمی و جا افتاده ای در سد کردن مطالبات زنان و پس نشاندن مبارزات آنها برخوردارند جنبش زنان و فعالین ان هنوز از کمبودها و کاستیهای بسیاری رنج میبرند که این خود آتیه مبارزه فعلی و سمت و سوی جنبش زنان بطور کلی را در هاله ای از ابهام قرار میدهد.
در خاتمه دوست دارم خاطرنشان کنم که فمینیسم به زنان زیادی درجه بالای از اعتماد بنفس و خود-حرکتی بخشیده که اینها خود ملزوماتی حیاتی برای پیشبرد هر مبارزه ای هستند. در عین حال فعالین جنبش زنان تا بحال عمدتاً از صفوف زنان خانه دار و زنان تحصیلکرده بر خواسته اند. هر دوی این گروها چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ زمانی از آن فراغتی برخوردارند تا به پیشبرد امورات و خواستهای مربوط به زنان همگروه خود بپردازند در حالیکه در کار برای مسایل عمومی تر و بسیج اقشار دیگر زنان که بدلیل درگیری روزانه با کار و تامین معاش از چنین امکاناتی محرومند امکان ناکام مانده اند.
آنچه که کمبودش در این میان محسوس است وجود یک یک حرکت و گرایش اعتراضی در میان زنان است که قادر به تفوق بر شکافهای موجود در بین زنان بوده و بتواند یک پلاتفرم مبارزاتی که روی مسایل و خواستهای مشترک اقشار وسیعی از زنان معطوف شده و به یک بسیج وسیعتر نیروی زنان بپردازد. این وظیفه بسیار دشواری برای هر فعال و جمعی از فعالین خواهد بود و خود لازمه اش گسترده کردن افق فکری و مبارزاتی موجود از یک جنبش معطوف به خواستهای گروهی به جنبشی که از نابرابری و تبعیض علیه زنان شروع کرده و تلاش میکند که این جنبش و خواستهایش را در ارتباط با مسایل مهم اجتماعی دیگر و جلب حمایت نیروهای اجتماعی و سیاسی مترقی دیگر به پیش ببرد.
http tribun e zan blogfa com
مقالات ارسالی به آفتاب