برای زنان نسل دهه 60 میلادی به بعد ژاپن (مثل من) بسیاری از موانع سر راه و بی حقوقیهای تاریخا اعمال شده بر زنان، به یمن تلاشهای خستگی ناپذیر زنان مبارز حقوق زنان رفع شده بودند. زنان ژاپن در همان دهه 60 به حق رای دست یافته بودند، حق برخورداری از امکانات آموزش برابر احقاق شده بود و کار و امکان کار در خارج از محیط خانه به امری عمومی وبدیهی تبدیل شده بود. اما آنچه به من، و قطعا شمار بسیاری از زنان، آموخت چگونه این مبارزات و حقوق حالیا احقاق شده را ارج نهاده و در همان حال آگاهانه به ارزشیابی مکان و جایگاه تاریخی این مبارزات و این حقوق بپردازیم نظرگاه فمینیسم بود. همچنین این به یمن آموزشهای تاریخی فمینیستی بود که من و بسیاری دیگر به انبوه وظایف باقی مانده و ابعاد مبارزه فراروی واقف شدیم.
آشنایی با فمیمنیسم برای بسیاری از زنان مشتاق در محیط تحصیلی و دانشگاهها شروع شد. این آشنایی از همان آغاز خود چالش سنگینی بهمراه داشت چرا که آشنایی با فمینیسم و نگریستن به اوضاع و دنیایی زنان از دریچه این نظرگاه، بلافاصله جوینده را به تناقض درونی با بسیاری از باورها، بدیهیات و ارزشهای تثبیت شده تا بحالی دچار می کرد.
باورها و تلقیاتی که در روند زندگی و بلوغ اجتماعی زنان درجامعه ای مردسالارانه، بعنوان حقایق طبیعی زندگی اجتماعی به خود زنان هم القا شده اند. اولین آموزش فمینیسم لذا، این بود که هر آنچه در زندگی روزانه ما اتفاق میافتد به نحوی از انحا به سیاست و سیاست قدرت جاری در جامعه مربوط هستند و نهایتا ریشه در رابطه قدرت موجود در جامعه دارند، اینکه ازداوج بمثابه یک مکانیزم فقط سیستم اقتصادی و ساختار اجتماعی حاکم عمل میکند، اینکه علاقه عمومی و اساسا ناخودآگاه زنان به زیبایی و ظاهر خود بر ارزشهای تحمیل شده جاری در جامعه مردسالارانه مبتنی هستند که زن را به موضوع و وسیله تحسین و اغنا خبی سقوط داده است. فمینیسم بسیاری از تصویرها و فانتزیهای ساده لوحانه تا بحال مرا و بسیاری دیگر را زیر سیوال کشید. اما در عین حال فمینیسم مجاری صلابت روحی و نظری و استواری عزم تازه تری را برویمان گشود. دریچه انتقادیی در بازنگری و بازبینی تلقیات و ارزشهای موجود در مورد زنان باز شد و ما دریافتیم که بایستی به آنچه هستیم و آنچنان که هستیم مغرور باشیم و زن بودن را محمل هیچ حقارت و ناتوانی نیندازیم. این پیامی توانایی بخش و راهگشا بود.
در پرسه آشنایی و تعمیق شخص خود با فمینیسم، بهرحال من نیز بتدریج به این نکته واقف شده ام که فمینیسم بمثابه یک جنبش ضد ستمگری جنسی، محدودیتهای تاریخی خود را دارد. مطالعه و آشنایی با
(1) فمینیسم سیاهان ، این دیدگاه انتقادی نسبت به فمینیسم را بروی من گشود. فمینیسم سیاهان جنبش زنان آفرو- آمریکایی (*انگلیسی) در ایالات متحده است که توسط فعالین زن سیاهپوست شروع شده است. نقطه آغاز این جنبش برجسته کردن این واقعیت بود که جنبش فمینیستی شناخته شده ، جنبش زنان سفید پوست اقشار بالایی طبقات میانی این جامعه جهت کسب حقوق برابر با مردان همین طبقه است.
این جنبش هدفش تلاش درراه تغییر کل سیستم تبعیض آمیز موجود و رهایی همه زنان نیست. این جنبش رفرمیستی است که هدفش کسب برابری برای بخشی از زنان در متن ادامه بالاسری و مردسالاری سفید پوستان در درون نظام سرمایه داری حاکم است.
به همین دلیل، بسیاری از فعالین زن سفید پوست این جنبش، بمحض حصول اصلاحاتی و برآورده شدن خواست و یا خواستهای اجتماعی که مسیر ترقی و ارج شغلی و اجتماعی را برای آنان میگشود این جنبش را ترک کرده و به زندگی و موقعیت ارتقا یافته شخص خود میپرداختند. آنان که کماکان میبایست جور تبعیض حاکم را تقبل کرده و بار ستم جنسی را حمل نمایند زنان کارگرو زنان سیاهپوست بودند که اکنون توسط بخشی از خود زنان و فعالین جنبش به آنان پشت شده بود.
برای زنان سیاه پوست مسجل است که رهایی آنان درگروه تغییر بنیادی و بازسازی نوین کل سیستم حاکم که بر ستم جنسی و نژادی استوار است، میباشد. آنان به این امر واقف هستند که ادامه زندگی آنان همچنان توام خواهد بود با استثمار و ستم کشی هم به مثابه زن و هم سیاه پوست، تا زمانیکه سرمایه داری حاکم است و سکیسم و نژادپرستی بمثابه دو رکن مهم به ادامه و ثبات آن کمک خواهند نمود. این حقیقت تلخ در این واقعیت عینی مشهود است که علیرغم بهبود نسبی در موقعیت بسیاری از زنان سفید پوست اقشار میانی جامعه وضعیت اکثریت زنان سیاه پوست همچنان پر از مصیبت و فقر است.
در حالیکه زنان سفید پوست مبارزه شان در بسیاری موارد به تحقق اصلاحات و خواستهای محدود و معینی در چهارچوب عمومی موجود محدود بوده است. بسیاری از زنان فعال سیاه پوست دیدگاهای رادیکال تر و انقلابی تری را در درون جنبش عمومی فمینیستی توسعه داده اند که بدلیل عدم توجه و علاقه رسانه های عمومی و حاکم کمتر به اذعان توجه فعالین فمینیست دیگر رسیده است.
از زاویه نظرگاههای رادیکال فمینیسم سیاهان، هیچ زنی نمی تواند ازدایره عملکرد وتاثیر فاکتورها و کارکردهای اجتماعی دیگر نظیرطبقه و نژاد رها باشد.
مسیله ستم نژادی طبیعتا بسیار کمتر محل توجه زنان فمینیست سفید پوست بوده است چرا که آنان بنا به تعریف در آنسوی جوی قرار داشته و تبعیض نژادی برای آنان موضوعی خارجی بوده و نه یک واقعیت ملموس و روزمره. بدتر، خود این هنوزگویای این نیست که زنان فمینیست سفید پوست بطور اتوماتیک از تلقیات و نگرشهای نژاد پراستانه بری هستند. در واقع خود این بخش از زنان، با رضایت دادن به اصلاحاتی در حوزه خواستها و اولویتهای طبقاتی خود و تایید ضمنی این اصلاحات بعنوان رفع ستم جنسی، به حفظ سیستم حاکم و ابعاد نژاد پرستانه و ستمگرانه آن یاری میرسانند و از نظر طبقاتی نیز به حفظ نابرابری طبقاتی نسبت به طبقات کارگر و زحمتکش خدمت میکنند.
در درون جنبش فمینیستی معاصر، مفهوم (2) خواهری اغلب جهت نشان دادن و برجسته کردن اهمیت همبستگی در میان زنان در مبارزه علیه ستمگری جنسی و استثمار بکرار گرفته شده است. طبیعتا مسیله ایجاد همبستگی در میان زنان و نیز در میان زنان و مردان، امری حیاتی است. اما، همچنانکه واقعیت اختلافات جدی بنا به صفوف و خواستهای اقشار زنان سفید پوست طبقاتی میانی و بالایی و زنان سیاه پوست نشان میدهد، در تلاش جهت برقراری و گسترش این همبستگی بایستی به این واقعیت توجه کرد که بخشی از خود زنان در استثمار و حفظ فرودستی زنان دیگر دخیل و ذینفع هستند و هر دو تعریفی از همبستگی مبارزاتی بایستی مبارزه علیه آرا و عقاید و نفوذ این اقشار متمایز زنان بمثابه بخشی از ستم و ستمگری حاکم را مد نظر داشته باشد. بعبارت ساده تر، زن بودن بطور خودبخودی و بلاواسطه معادل مبارزه با ستمگری جنسی و بلیط عضویت در صفوف همبستگی مبارزاتی زنان و همبستگی خواهرانه نیست.
از این زاویه و در بازبینی فمینیسم موجود در ژاپن، بایستی به روز فراینده جداییهای اجتماعی و اقتصادی بین فقیر و غنی، بین ژاپنیها ٍ اصیل ٍ! و اقلیتهای قومی ساکن در ژاپن و تبعیض جاری در حق آنان و نیز استثمار فزاینده کارگران مهاجر خارجی در ژاپن بعنوان یک منبع مهم سودآوری سرمایه داری ژاپن توجه جدی مبذول داریم. در این رابطه، گرایش به و شرکت در صفوف جنبش فمینیستی برای بسیاری از زنان ژاپن متضمن این تجربه دردناک و قبول این واقعیت تلخ است که آنان بمثابه ژاپن در ضمن تحمل ستمگری جنسی، خود درصفوفی قرار دارند که چنین تبعیضات و احجافاتی را نسبت به اقشار اجتماعی و قومی دیگر اعمال می کند. وقوف به این واقعیت و همدردی و همبستگی مبارزاتی با این اقشار و اقلیتها بایستی بمثابه بخش مهم از وظایف و مبارزه رهایی زنان تلقی شود.
دیدگاه فمینیسم با بزیر سیوال بردن و آشکار نمودن ستمگیریهای جنسی ناپیدا نصیح گرفت که در عین اینکه بخش دایمی و همیشگی از زندگی و تجربه روزانه زنان بودند، ولی از سوی مردان بعنوان مسایل ویژه
زنان و کم اهمیت تلقی میشدند. جنبش فمینیستی و امر رهایی زنان، در ادامه مسیر خود و در راستای این مبارزه، در جهت حفظ و گسترش دینامیسم خود بعنوان جنبش رهایبخش و انقلابی نیازمند اینست که وسعت نظر خود را بیشتر کرده و به اشکال و ابعاد دیگر ستمگری که بطور مستقیم و غیر مستقیم با ستمگری بر زنان مربوط بوده و به حفظ آن خدمت می کنند توجه نمود، و جهت مبارزه با آنها و در چهارچوب جنبش فمینیستی رهایی نماید.
یوکو کیدو Black feminism 1 این ترجمه در فقدان اصطلاح فارسی منابستری برای انتخاب شده است Sisterhood 2 http tribun e zan blogfa com
مقالات ارسالی به آفتاب