میزان مستمری ماهیانه ای که به زنان سرپرست خانوار تعلق می گیرد، در بهترین حالت، به حدود 30 هزار تومان (برای خانواده های بیش از 2 نفره تا پنج نفر) می رسد و ناگفته پیداست که بسیار ناچیز است.
در خانواده های ایرانی، معمولاً مرد(پدر) سرپرست خانواده محسوب می شود. اما تحت شرایطی، چنین مسیولیتی بر عهده زنان(مادر) قرار می گیرد. طبق تعریف، زنان سرپرست خانوار، شامل زنان بیوه، زنان مطلقه(اعم از زنانی که پس از طلاق به تنهایی زندگی می کنند و یا به خانه پدری بازگشته، ولی خود امرار معاش می کنند)، همسران مردان معتاد، همسران مردان زندانی، همسران مردان بیکار، همسران مردان مهاجر، همسران مردانی که در نظام وظیفه مشغول خدمت هستند، زنان خود سرپرست(زنان سالمند تنها)، دختران خود سرپرست(دختران بی سرپرستی که هرگز ازدواج نکرده اند)، همسران مردان از کار افتاده و سالمند، می شوند.
تعداد خانواده های مرد سرپرست در ایران، بیش از 15 میلیون و 711 هزار خانوار و تعداد خانواده های زن سرپرست نیز بیش از یک میلیون و 641 هزار خانوار است. رشد خانواده های مرد سرپرست طی سالهای 75 تا 85، حدود 38% بوده است، که این رشد در مورد خانواده های زن سرپرست، به 58% رسیده است.
به عبارت دیگر، بر اساس سرشماری سال 1385، میزان سهم زنان در سرپرستی خانواده ها، 4/9 درصد بوده است، که این میزان در سال 1375، 4/8 درصد بوده و طی یک دهه از رشد یک درصدی برخوردار بوده است. بنابراین، سالانه 60 هزار زن در کشور بی سرپرست شده اند.
ارقام مربوط به ساختار سنی این گروه از زنان، حاکی از آن است که حدود 26 درصد از آنها در گروه سنی 25 تا 44 سال، 38 درصد بین 45 تا 64 سال و 32 درصد نیز بین سنین 65 ساله و بالاتر قرار دارند. به بیان دیگر، هر چه سن زنان افزایش می یابد، احتمال قرار گرفتن آنها بدین گروه زنان سرپرست خانوار بیشتر می شود.
دلایل عمده این موضوع، بر اثر وقوع دو اتفاق است، نخست فوت همسر که حدود 70% این گروه را به خود اختصاص می دهد و در وهله دوم، عامل طلاق است که 5 درصد زنان در شهرها و 2 درصد در روستاها را در برمی گیرد.
در میان زنان سرپرست خانوار شهری، 6/43 درصد باسوادند و این نسبت در نقاط روستایی، 8/16 درصد است. در جامعه شهری، 4/31 درصد و در جامعه روستایی، 2/44 درصد این زنان به منابع درآمدی مستقل دسترسی دارند و سایر زنان به طور عمده می باید متکی به کمک سایر اعضای خانواده و یا کمک های انفاقی باشند.
سازمان بهزیستی، به عنوان متولی رسیدگی به امور چنین زنانی، در حال حاضر تنها 147 هزار تن از زنان سرپرست خانوار را تحت پوشش خود دارد. میزان مستمری ماهیانه ای که به این زنان تعلق می گیرد، در بهترین حالت، به حدود 30 هزار تومان (برای خانواده های بیش از 2 نفره تا پنج نفر) می رسد وناگفته پیداست که بسیار ناچیز است.
طی سال های اخیر، با اوج گرفتن بحث هایی که لزوم نیل به توسعه پایدار را نیاز ضروری جامعه امروز ایران می دانند ارتقاء سطح رفاه و کیفیت زندگی زنان نیز جزیی لاینفک از این فرآیند تعریف گردید. در این راستا، توسعه اجتماعی، به عنوان یکی از ابعاد اصلی پروسه توسعه، بیانگر کیفیت سیستم اجتماعی در راستای دستیابی به عدالت اجتماعی، افزایش کیفیت زندگی و ارتقاء کیفیت و توانمندی انسان هاست، با اجرای درست توسعه اجتماعی، انتظار بر این است که کلیه افراد جامعه، بویژه زنان، از سطح زندگی و رفاه مناسب تری برخوردار شوند.
با توجه به آنکه در سال های اخیر با روند روبه رشد شمار زنان سرپرست خانوار مواجه بوده ایم (که یکی از مهمترین دلایل آن افزایش آمار طلاق بوده است) دغدغه نگاه ویژه به مسایل و مشکلات آنها امری ضروری و لازم بوده است.
رفاه اجتماعی زنانی که سرپرستی خانوار را برعهده دارند، مقوله ای است که توجه چندانی به آن نشده است. اگر مسایل و مشکلات این زنان را با شاخص های رفاه مقایسه کنیم، شکاف گسترده ای مشاهده خواهیم کرد. برای مثال، شاخص هایی که برای سنجش رفاه اجتماعی بکار گرفته می شود، عبارتند از: بهداشت، آموزش و یادگیری، اشتغال و موقعیت اقتصادی فرد، مشارکت، فرصت های اجتماعی، محیط فیزیکی زیست، محیط و روابط اجتماعی، در مورد این زنان، عامل فقر اقتصادی، بویژه تعیین کننده اصلی وضعیت نابسامان آنهاست.
همواره مشکل فقر در خانوارهای زن سرپرست، بیشتر از خانوارهای با سرپرست مرد بوده است. عامل فقر اقتصادی، تأثیر مستقیم و غیرمستقیم خود را بر وضعیت فرهنگی، اجتماعی و همینطور وضعیت اکولوژیکی خانواده بر جای می گذارد. بسیاری از این زنان، از فقدان یک چتر حمایتی و تأمین مالی و اجتماعی رنج می برند. از میان نزدیک به یک میلیون و هفت صد هزار زن سرپرست خانوار در ایران، تنها 28274 نفر، تحت پوشش طرح بیمه اجتماعی زنان قرار گرفته اند.
علاوه بر این، فقر زمانی، از دیگر مسایل پیش روی این زنان است. به طوری که تحقیقات نشان می دهند، این زنان، زمان بیشتری را صرف کار می کنند چنین امری موجب ایجاد فقر زمانی و بی توجهی به جنبه های فرهنگی، آموزشی و تربیتی خود و فرزندان می شود.
از سوی دیگر، آنچه اغلب در مورد زنان سرپرست خانوار نادیده گرفته شده است، نیازهای روانی و عاطفی آنها بوده است. براساس بررسی های انجام شده، نگرانی، اضطراب و ناامنی، بیشترین دغدغه زنان سرپرست خانوار نسبت به آینده خود و فرزندانشان بوده است.
وضعیت بد اقتصادی موجب شده است که هم زنان سرپرست خانوار و هم فرزندان آنها از آسیب پذیرترین اقشار جامعه در برابر آسیب های اجتماعی باشند و عمدتاً یکی از علایم بیماریهای روانی مانند افسردگی، اضطراب، وسواس و پرخاشگری در آنها دیده می شود. فرزندان این خانواده ها به طور بالقوه در معرض مسایلی مانند کار کودکان در مشاغل سیاه و غیر رسمی، بزهکاری اجتماعی، محرومیت از تحصیل و سوء تغذیه قرار دارند.
برای سرو سامان دادن به وضعیت این زنان، علاوه بر آنکه لازم است تعدد مراکز تصمیم گیری مهار شود و از انجام فعالیت های موازی نهادهایی مانند کمیته امداد امام خمینی(ره) و سازمان بهزیستی خودداری شود، کمک اصلی باید در چارچوب توانمندسازی آنان مورد توجه قرار گیرد. فرآیند توانمندسازی زنان در چارچوب مباحث توسعه اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار است.
این امر، راهی برای ورود زنان به فعالیتهای مشارکت آمیز اجتماعی است زنان سرپرست خانواده در مقایسه با دیگر زنان، از تحصیلات و مهارت های فنی و آموزشی کمتری برخوردارند. بنابراین، احتمال بالاتری وجود دارد که این زنان حتی در صورت انجام فعالیت اقتصادی، در مشاغل پست و با مزد کم مشغول به فعالیت شوند.
یکی از راههای مهم در راستای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، سوق دادن کمکها به آنها از سازمانهای حمایتی به خدمات بیمه ای و اجتماعی است. اجرای طرح بیمه اجتماعی این زنان، علاوه بر کمک به ارتقای امنیت روحی و روانی این زنان در اداره زندگی و کاهش دغدغه ها، می تواند به عنوان پشتوانه محکمی برای حمایت از آنها در شرایط سخت آینده و در دوران کهولت و از کارافتادگی محسوب شود.
هدف هرگونه برنامه ای که زنان سرپرست خانوار در متن آن قرار می گیرند، باید توانمندسازی آنان باشد و نه صرفاٌ کمکهای محدود مالی به آنها. مشکل اصلی در کمکها ی حمایتی مالی (که نمونه آن را در طرح ارایه شده به مجلس برای حمایت از زنان سرپرست خانوار مشاهده کردیم) آن است که بودجه مناسب برای آن در نظر گرفته نشده و پیش بینی برای تأمین اعتبار آن مد نظر قرار نمی گیرد.
در صورتی که با انتقال خدمات حمایتی و پرداخت مستمری به خانواده های تحت پوشش به حمایتهای بیمه ای و تامین اجتماعی، زمینه مناسبی فراهم می گردد که این زنان روی پای خود بایستند. از سوی دیگر، فرایند توانمند سازی زنان می تواند در سه حوزه دنبال شود. برای مثال، در زمینه فرهنگی، با توجه به میزان بالای بی سوادی در میان زنان سرپرست خانوار، اگر امکان فراهم است، بتوان شرایط ادامه تحصیل را برای آنها فراهم کرد.
در زمینه اجتماعی، بتوان شرایط حضور فعال آنان را در اجتماع مهیا ساخت. به عبارت دیگر، حضور آنان در اجتماع مورد باز تعریف قرار گیرد. در نهایت، با توجه به آنکه تعداد زیادی از آنان متکی به کمک های سازمانهای متولی هستند، به نظر می رسد آنچه می تواند در زمینه اقتصادی در سرلوحه اقدامات سازمانهای دولتی و نیز غیر دولتی در راستای توانا سازی آنها قرار گیرد، حرفه آموزی به آنان به عنوان شیوه ای مطمین در راه خوداشتغالی وایجاد منبع درآمدی پایدار است.
امید