▪ زمان:ساعت 10 صبح روز دوشنبه
▪ مکان:مجتمع قضایی خانواده
وقتی وارد راهرو اصلی شدم,از دیدن تراکم جمعیت یکه خوردم.
باورم نمی شد جوانان بیش از ازدواج دنبال طلاق باشند.در تمامی گوشه کنار راهروها زوجهای جوان با چشمانی بی فروغ ونگران ایستاده بودند. در واقع تعداد زنان دو برابر مردها بود.
در طبقه سوم جلوی هر اطاق دادگاه مملو از زنانی بود که ناباورانه و شاید به دنبال حق خواهی به اینجا کشیده شده بودند.
زنی بسیار جوان که کودکی را در اغوش داشتو به شدت گریه می کرد به ماموری گفت:یک هفته است به اینجا می ایم ولی هنوز کسی جوابم را نداده.در انتهای راهرو نیمه طویل دادگاه چشمم به زنی
افتاد که تنها ایستاده بود...در چشمان روشنش غم نهفته ای بیداد می کرد,پیشش رفتم نمی دانستم چگونه باید شروع کنم
با غم لبخندی زد و پر سید برای طلاق امدی؟
اول راهی یا مثل من...؟
با دستپاچگی گفتم نه همین طوری امدم .خندید و گفت:خبر نگاری؟گفتم نه.اهی کشید و گفت:دو سالی هست که جلوی این درها بلاتکلیفم...تمام این زنها مثل من هستند...قاضی برای دادن حق انان مدرک محکمه پسند می خواهد.چه مدرکی بهتر از پاشیده شدن یک زندگی!!!
از لای در نیمه باز اتاق, قاضی را دیدم که پشت میز قهوه ای رنگش که مملو از پرونده های سفید بود نشسته بود .به راه
افتادم...صورتکهای زنان به شکلهای مختلف از کنارم رد می شدند...همه نا امید و مستاصل.محیط بزرگ انجا هوای خفه ای داشت .ذره ای از دریای اینجا برای فهمیدن عمق فاجعه کافی بود
پدیده طلاق ,پدیده ای است که متاسفانه امار ان در سراسر جهان خصوصا در کشور ما رو به افزایش است.دختران و زنانی
که با هزار امید و ارزو وارد زندگی می شوند جز سراب چیزی
نصیبشان نمی شود.هنوز هم در لابلای فرهنگ غلط ما حق اول را به مردان می دهند و همین باعث شده است که ما نتوانیم به راحتی حقمان را بگیریم.
چرا همه فکر می کنند تصمیمات زنان از روی احساس است ؟
مگر یک زن با این احساس لطیف راضی به فرو پاشیدن کانون خانواده اش است؟می بینیم که او حتی در زندگی خیلی بیشتر شاهد سختیها و تحمل صدمات روحی و جسمی است.
اما هیچکس انتظار ندارد و نمیخواهد باور کند که او هم ممکن است روزی به بن بست برسد و به دنبال رهایی باشد.
مگر یک زن حق زندگی و انتخاب مسیر اینده اش را ندارد.سالها شنیده:سرنوشتت همینه بسوز و بساز به فکر آبرویت باش
سالها با این حرفها مرد ایرانی را بد تربیت کرده اند و باعث نادیده گرفتن برابری در مسیر زندگی شده اند.
می بینیم افراد تحصیل کرده وبه اصطلاح اگاه جامعه در اکثر موارد
حق و حقوق زنان را نادیده میگیرند و رسیدگی به مشکلات و درخواستهای انان را انقدر طول میدهند که دردهایشان را به صورت زخمی کهنه درمیاورندتا مجبور شوند دنبال راهی باشند که مشکلشان زودتر و راحت تر حل شود.
وبه قول معروف از چاله به چاه بیفتند.
در کنوانسیون رفع تبعیض از زنان حقوق و مسیولیتهای یکسانی را در طی دوران زناشویی و به هنگام جدایی برای زنان در نظر گرفته اند ولی متاسفانه گویا هنوز برای کشور ما جا نیفتاده
است.البته وقتی در جایی تمام حق و حقوقها زیر سوال میرود
زنان نیز برای احقاق حق خود نیازمند کفش اهنین می باشند.
سیاستهای غلط, هوای جامعه را مسموم کرده و به همه یاد داده است که راه میانبر راهی سریعتر و مفید تر است هر چند پر خطر و ناهموار باشد...چاره ای نیست باید به هدف رسید ...انجاست که وقتی در راه به بن بست رسیدی فرقی نمی کند که کدام راه فرعی را انتخاب کنی.در اینجا زنان ما خسته اند و در مانده و گاهی سرابی را دریایی می بینند.
ظهر که خسته از دادگاه خارج می شدم نگاهم به ترازوی عدالت
که بر سر در دادگاه بود افتاداحساس کردم تمام زنانی که به ان چنگ زده اندیکی یکی در حال سقوط و افتادن در گرداب نیستی هستند.
برای لحظه ای احساس کردم من چرا مثل بقیه می خواهم چشمم را ببندم و از این صحنه فرار کنم؟؟؟!!!
ویدا خ
دو هفته نامه الکترونیک شرقیان