فرهنگ ها و مذاهب مختلف عموماً "مادری" را با صفت "مقدس" به كار می برند. هرچند امور مقدس معمولاً با حداقل فشار و مسؤولیت و بیش ترین حقوق همراه است، اما در این میان مادری تنها امر مقدسی است كه با اجبار و مسؤولیت های فراوان و حقوق ناچیز همراه است. در جامعه ی ما وظیفه ی مادری همواره در هاله ای رازآلود از قداست و معنویت پیچیده می شود. رابطه ی مادر و كودك را پیوندی پالوده و به دور از دنایات مادی و "آلودگی"های اقتصادی تعریف می كنند، تاجایی كه برخی كسان به این باور رسیده اند كه در پهنه ی آلوده ی جوامع امروز، تنها جزیره ای كه پاك و نیالوده و انسانی باقی مانده همین رابطه ی مادری (مادر و كودك) است. با این همه، پرسشی كه بلافاصله به ذهن می آید این است كه چرا نه تنها رابطه ای چنین مقدس و به اصطلاح عادلانه، مبنای تغییر و تحولی در سطح جوامع نشده است، بلكه تجربه ی مادری برای بسیاری از مادران تجربه ای رنج خیز است؟
لوس ایریگاری معتقد است "باید این واقعیت را پذیرفت كه بُعد مادرانه را می توان به طرق متعدد ارضاء كرد؛ نه فقط با مادر بچه ها بودن، بلكه برای مثال با مادری كردن با دوستان، نه فقط با زادن فرزندان بلكه حتی با زادن مخلوقات ذهنی( "راسل، 199 :1375) و یا فرانسیس ویلارد از "مادری عمومی" سخن گفته است. اما چرا به زعم او "مادری عمومی" نتوانسته است وارد سپهر عمومی شود و فضایل مادرانه یعنی رفتار اخلاقی و حمایت گری كل جامعه و بشریت را نجات دهد (مشیرزاده، 48 :1383.)
چرا تجربه ی "مادری" چنان كه آدرین ریچ معتقد است "رابطه ی توانایی های ناشناخته ی هر زنی با قدرت های تولید مثلی خود و با كودكان است" با زندگی واقعی بخشی از مادران ایرانی متضاد است؟ و چگونه است كه ایدیولوژی مادری (كه ریچ به آن اشاره می كند) رابطه ای را كه می تواند واقعاً خلاق و شادی بخش باشد به رابطه ای پر درد و متناقض بدل می سازد و به از خودبیگانگی مادری میان زنان منجر می شود؟ چرا در مواردی حتی مادران جوان ایرانی را به افسردگی، احساس اسارت، بیهودگی، پوچی و بی ارزش شدن سال ها تحصیل شان دچار می سازد؟
●"ایدیولوژی های مادری" در ایران
با پیروزی انقلاب با توجه به حاكم شدن ایدیولوژی مذهبی بر گفتمان رسمی كشور، افزایش نرخ زاد و ولد روندی صعودی پیدا كرد. پیش از انقلاب با كار چندین ساله در حوزه ی "برنامه ی تنظیم خانواده"، نرخ رشد جمعیت كاهش پیدا كرده بود. اما با تغییر حاكمیت و تشویق و تبلیغات رسمی در جهت افزایش هرچه بیش تر تعداد فرزندان برای گسترش نسل مسلمانان، نرخ رشد جمعیت به یكباره افزایش یافت و با وقوع جنگ ایران و عراق این تشویق هم چنان ادامه یافت. در این دوره، اندیشه ی "مرگ ـ زندگی" در آمیزه ای متناقض شكل گرفت: مادران برای فرستادن فرزندان شان به جنگ و به سوی شهادت مورد تشویق قرار می گرفتند و حتی در این رابطه به رقابت با یكدیگر هدایت می شدند، به طوری كه در پاره ای تعابیر، مادر بدون فرزند شهید، مادر "سربلند" به حساب نمی آمد. در عین حال، فرزندآوری یعنی زندگی بخشیدن نیز هرچه بیش تر تبلیغ می شد. در واقع از یك سو زندگی به خدمت مرگ و شهادت فراخوانده می شد و از دیگر سو تشویق زاد و ولد در عین آسان گیری مرگ، تبلیغ می شد. این تناقضی بود كه روابط درونی خانواده را به دولت پیوند زد.
از سوی دیگر، در همین دوران جنگ، اقتصاد كوپنی نیز در تشویق به افزایش تعداد فرزندان مؤثر بود، هرچه تعداد فرزندان بیش تر بود، مواد غذایی بیش تری از طریق كوپن، به خانواده می رسید. بعد از خاتمه ی جنگ، دولت سازندگی، رویه ی دیگری در پیش گرفت. انفجار جمعیت برای دولت مشكل ساز شد و همسویی و ادغام با برنامه های اقتصاد جهانی در دستور كار قرار گرفت. در نتیجه، به ناگزیر برنامه ی تنظیم خانواده با وقفه ای 12 ساله (در پس انقلاب و جنگ) بار دیگر پی گرفته شد و تعداد فرزند كم تر، مورد تشویق قرار گرفت. در پی این تبلیغات، از دهه ی هفتاد نرخ رشد جمعیت رو به كاهش نهاد. در واقع می توان آمریت و تاثیر سیاست دولت ها (پدر ـ دولت) را در قبض و بسط تعداد فرزندآوری زنان ایرانی به وضوح مشاهده كرد و این نشان از آن دارد كه كنترل تعداد فرزندان تا آن جا كه در سطح ملی رخ می نماید از اختیار زنان خارج است و "دولت ـ مردان" آن را در كنترل دارند.
طبق تحقیقی كه با عنوان تحولات باروری در ایران به چاپ رسیده و در چهار استان گیلان، آذربایجان غربی، سیستان و بلوچستان و یزد انجام شده است، نشان می دهد كه با وجود آن كه هم چنان "الگوی مردسالاری در خانواده های ایرانی حاكم بوده و تفاوت درخور توجهی بین میزان استقلال زنان جوان و نسل قبلی وجود ندارد( "عباسی،1383:99) اما با این حال در اواخر دهه ی 1360 سرعت كاهش رشد جمعیت چشمگیر بوده است. این نشان از آن دارد كه نه تصمیم و استقلال خود زنان، بلكه نفوذ گفتمان های رسمی "دولت ـ پدر" در خانواده ها بر شمار فرزندان در خانواده ها به شدت موثر است، چه آن جا كه تشویق به فرزندآوری می كند و چه آن جا كه محدودیت آن را می خواهد. به طوری كه طبق همین تحقیق، می توان مشاهده كرد كه در سیستان و بلوچستان كه به لحاظ قومی و مذهبی جزو اقلیت ها در كشور محسوب می شوند، هنوز بالاترین سطح باروری در خانواده ها مشاهده می شود؛ یعنی در بخش هایی كه گفتمان های رسمیِ ایدیولوژیك حاكمیت، دارای مشروعیت و نفوذ كم تری است.
به هرحال، تعداد فرزندانی كه یك زن ایرانی به دنیا می آورد همواره تحت كنترل "مردان و دولت ـ مردان" است. زیرا عدم كنترل زن بر تن خود از همان ابتدا در قرارداد ازدواج تضمین شده است. وقتی ازدواج، به نوعی "شغل" و "امرار معاش" برای زن تبدیل می شود و قراردادهای ازدواج و قوانین جاری كشور آن را تضمین می كنند، كنترل زنان در مادری كردن را بلاموضوع می كند. بسیاری از موازینی همچون تمكین، سرپرستی مطلق مرد بر خانواده، نفقه، مهریه، تفسیرهای پشتیبان قتل های ناموسی از قانون و جز آن، دال بر شی ء شدگی زنان و تبادل زنان به عنوان كالاهایی است كه در قرارداد ازدواج تثبیت شده است. از سوی دیگر قوانینی همچون اجازه داشتن مرد به ازدواج در صورت عدم باروری زن، همچنین قوانین تعدد زوجات، مالكیت پدر بر فرزند از طریق حضانت، قیمومیت، آزادی كشتن فرزند توسط پدر و نظایر آن، مالكیت تامه ی مرد بر بچه ـ محصول تن زن ـ را تضمین و پشتیبانی می كند و بچه آوردن، صرفاً تضمین كننده ی ادامه ی حیات اقتصادی زن تلقی می شود. در واقع قبل از ازدواج، زیبایی زن سرمایه ی او برای قراردادی بهتر در ازدواج و ارتقای شأن اجتماعی و معیشتی اش محسوب می شود اما بعد از ازدواج، سرمایه ی زن، رَحِم اوست كه اگر این رَحِم، عملكرد درستی نداشته باشد، می تواند به اختلال معیشتی و مشكلات متعددی برای زن بینجامد. در این میان بچه نه تنها جزو اموال زن محسوب نمی شود، بلكه بدن زنان جزو اموال مردان به حساب می آید و پاشنه آشیل تداوم زندگی مشترك برای زن محسوب می شود!
در ایران زنان به ندرت می توانند از اجبار و تمكین به مادر شدن درگذرند؛ زیرا مالكیت زن بر بدن و تولیدات خودش، هنوز به رسمیت شناخته نشده است و حتی زنان بدون فرزند جایگاهی ندارند و زن بودن شان در جامعه به رسمیت شناخته نمی شود. در ایران نه تنها زنان مالك بدن خود نیستند، بلكه مالك آن چه در آن به وجود می آید نیز نیستند؛ از این رو سقط جنین هنوز در دست دولت ها قرار دارد و دولت است كه باید اجازه ی آن را بدهد؛ یعنی تداوم حاملگی زنان را دولت تضمین می كند. در چنین فضایی، تن زن به عنوان یك شیء چندپاره، كاركردهای مختلفی پیدا می كند: قبل از ازدواج كاركرد زیبایی شناسانه اش و بعد از ازدواج كاركرد تولیدمثلی اش اهمیت می یابد و این گسست های تحمیلی تن زنان، ملاكی برای "زن بودن یا نبودن" او قرار می گیرد. در مجموع می توان گفت كه از "خودبیگانگی مادری" كه یكی از وجوهش عدم كنترل زن بر داشتن یا نداشتن بچه و تعداد آن است در ایران به وضوح توسط دولت ـ مردان كنترل می شود.
نوشین احمدی خراسانی منابع ـ عباسی شوازی محمد جلال و دیگران 1383 تحولات باروری در ایران وزارت بهداشت درمان و آموزش پزش 1603 ی ـ مشیرزاده حمیرا 1383 مقدمه ای بر مطالعات زنان دفتر برنامه ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی ـ هام مگی فرهنگ نظریه های فمینیستی 1382 ترجمه ی فیروزه مهاجر نوشین احمدی خراسانی فرخ قره داغی نشر توسعه
ماهنامه نامه 3 2 1