برای مردان زنها همچون گالری های شخصی هستند . آنها جواهر گرانقیمتی را برای دیگران بنمایش می گذارند. در تملک داشتن یک زن زیبا برای مردان همواره ( خارج از سایر لذتهای این همراهی ) دو حس پنهان و انکار نشدنی در پستوی شخصیت مرد دارد:
یک) مردان فکر می کنند با زیبایی بیشتر یک زن لذت جنسی بیشتری می برند! صورت و اندام زیبای یک زن تصویر در آغوش گرفتن و بوییدن و بوسیدن اندام وی را تداعی می کند . حسرت یک تشنگی که آنها را بسادگی اسیر علاقه شدید قلبی می کند! تحسین اندام و زیبایی وی در باطن مرد که بسادگی تداعی کننده لحظات خواندن اشعار تمجید کننده برای تحویل و تسلیم دختران باکره به کاهن معبد در دیار سینوهه است!
دو ) آنها برای سایر مردها در جنگ برخوردها سلاح کارامد تری دارند. به اعتقاد من اگر مردی این دو اصل را قبول ندارد یا دروغ می گوید و یا دروغ می گوید! هیچ مردی وجود ندارد که با خود تصور نکند اگر فلان زن زیبا مال من شود دوستان چه غبطه ای به من و دارایی من خواهند خورد! در تعبیر مردان مخالف این سخن هستند اما در عمل زن چیزی بجز یک گالری نیست . این نقش حتی برای زنان نیز پذیرفته شده است و دوست داشتنی! زنها می خواهند که در کانون نگاه باشند! آنها دوست دارند که الماس زیر نورافکن باشند! حتی به قیمت اینکه الماس تنها سنگ ساده ای باشد و ارزشش را مردان برای آن بر شمارند! موجودیت زن برای مرد چیز جدیدی نیست. همانند کتابی چند صد صفحه ای که بارها و بارها آن را خوانده باشید. رفتارهای همه زنها بتناوب در سطوح و نقاط مختلف در یک سطح به هم برخورد می کند. تمام برنامه آنها در واقع با یک زبان نوشته شده است. مرد هرگز زیبایی و یا فرهنگ زن را برای خود زن دوست ندارد بلکه تمام آن را برای خود وارتش خود می خواهد .
زن همیشه در مرداب تاریک تنهایی برای بیرون آمدنش تلاش می کند. او چشم انتظار چیز جدیدی است که بتواند زودتر از سایرین آن را در اختیار بگیرد و ارزش خود را بالاتر ببرد! و صد البته ارزش برای جذب مردانی در رده بالاتر! او همانند گلادیاتوریست که در انتظار سلاحی است که بدرون میدان نبرد پرتاب شود و او زودتر از رقیب آن را از زمین بر دارد و بتواند با کشتن دیگری هم خود زنده بماند و هم موجبات شادی شاه را فراهم سازد! زن نقش جدیدی ندارد. مردها در رسانه ها و نوولها و کتابها و افسانه ها زن را ساخته اند و به وی نقش داده اند. زیبایی و خواستنی بودن و تمام این تعابیر چیزهایست که مردان آن را ساخته اند و برای آن ارزش گذاری کرده اند. برای زنان جنگواره ای ساخته اند برای زیباتر شدن . همانند درختان جنگل که برای نمردن و استفاده از نور خورشید باید قد بکشند وبرگهایشان بالاتر از سایر درختان باشد! در بی ارزشترین مثال اجتماعی می توان از یکسان نبودن دید به لباسهای زیر زنانه در مقایسه با یک پیراهن زنانه یاد کرد. تفاوت آن یکسان نیست چراکه آنها وابسته به دیدگاه و پس زمینه های ذهنی از لذت هستند که مردان آن را بنمایش گذاشته اند .
● مرد هیولایست که زن را بلعیده.
زنان زیادی قصد فرار از این کابوس را دارند.ولی همانطور که گفتم آنها مثل مترسکهایی هستند که گریه کنان پا به زمین می کوبند و فریاد می کشند که من با دیگران فرق دارم! زن برای فرار از این تابلوی بی رحم باید رفتاری خارج از معمول فرا گیرد. او باید موجودی باشد که دیگر زنان نیستند! چه بسیارند دختران و زنانی که خود را به گروه مردان پناهنده می کنند تا شخصیت نحیفشان از ضربت شلاق در امان باشد. آنها حتی گاهی دیگر زنان را نیز بخاطر رفتار زنانه مسخره می کنند! در اطراف خود اگر بنگرید می بینید چه بسیارند زنانی که رفتار و گفتار و طرز فکر به اصطلاح پسرانه دارند! حرکات و شوخی ها و سرگرمیهای عموماٌ پسرانه را بر می گزینند! آنها شاید برای گروهی از جوانان سبک سر که ...... هنوز کف نکرده موجودات چشمگیری باشند اما همواره برای نسل معرف مردان انان همچون اسباب بازیهای بامزه ای هستند که در اوقات فراغت سرگرم بودن با آنها خارج از لطف نیست! چقدر دست یابی و تصاحب و شکستن و در اختیار گرفتن این زنان به اصطلاح لیدر و پیشرو برای مردان لذت بخش است! برای مردان پایین کشیدن و تصاحب این زنان به ظاهر دست نیافتنی صعود و فتحی دیگر بر قله مردانگی است. این زنانند که حس مردانگی را به مرد پیش کش می کنند. این زنان یا باید برای فرار ار ارایه این لذت به مردان در خود بپوسند یا در انتها حاضر شوند این لذت را به یک نفر تقدیم کنند! عشق برای مردان کوچک بازی تمرینی و برای مردان بزرگ بخشی از زندگی جمعی آنان و خارج از زندگی فردی آنان است! مردان به لذت عشق و مردانگی نیاز دارند و برای هر دو همانند قطاری از روی لاشه زن رد می گردند.
زن راهی برای فرار از این باتلاق ندارد. او زن است ولی زن هیچ نیست! موجودیست که بهتر است او را یک آدمک نامید! او تماماٌ در اختیار مرد است چون اگر نباشد ماهیتی دیگر ندارد . او هیچ نیست و همین تهی را هم از او بگیرید تا نابودش کنید. زن موجودیست که در آیینه تصویری را جستجو می کند که مرد آن را برایش کشیده جذابیت و زیبایی وی طرحیست که مرد با استانداردهای خود آن را ترسیم کرده. وجودش در اختیار مردی است که هویتش را گارانتی کرده. آیا مرد واقعاٌ نژاد برتر است؟ خارج از بحثهای کلیشه ای و دلیل های بی فایده و تسلسل آور و خواب آور ضلع بی رحم معما چه می گوید؟
حال می خواهم که شما برایم تصویر جدیدی بکشید. .. از زن ... از زنانگی ... تصویری که مثل زن امروز نباشد ... مثل مرد نباشد ... برای از زنی بنویسید که زوایایش توسط مردان تعریف نشده باشد ... مختصر و مفید ... از احساسات جدیدش ... و نه احساساتی که یا تعریف مردان است و یا مال مردان و زنان دوست دارند آنها را مال خود کنند تا دیگر زن نباشند! ... از زن جدیدی که نه در مقابل مرد است و نه موازی با وی ... مثل تصویر فعلی که نمی توانید مرزی را مشخص کنید یا جهتی را بنامید . . آیا می توانید تصویری را ارایه دهید که نه از زنانگی فعلی در آن خبری باشد و نه از زوایای خشک مردانگی؟ برایم در این بخش نظربنویسید ... دوست دارم بدانم آیا چیز جدیدی رسم می کنید؟
http wayoflife blogfa com
مقالات ارسالی به آفتاب