دیدگاههای موجود در مورد حق حضور زن در مسایل اجتماعی، بنا به آبشخور فکری آن، متفاوت و در جوامع مختلف فاصلهای به اندازهی افراط تا تفریط را طی کرده است.
در تفکر فمنیستی، زن بدون هیچ گونه قید و شرطی حق حضور در عرصههای مختلف اجتماعی را دارد و در مقابل در بعضی جوامع این حق محدود و حتی در شرایطی کاملاً سلب می گردد.
تحول و دگرگونی در ساختار اجتماعی، عاملی اساسی برای تغییر این نگرش و توسعهی حضور زنان در مسایل اجتماعی است. اکنون عدهای این سوال را مطرح میکنند که آیا با تحولات پیچیدهی جهان امروز هنوز هم میتوان براین عقیده بود که، زن برای خروج ازمنزل ضرورتا نیازبه اجازهی شوهردارد؟
این سوال، یکی ازموضوعاتی است که آیت الله محمد ابراهیم جناتی چندیپیش در سخنرانی خود در همایش نقش و جایگاه زن در اندیشه و حکومت امام علی علیهالسلام ـ که با همکاریدانشگاه علامه طباطبایی و مرکز امور مشارکت زنان برگزار گردید ـ به آن پرداخت. درج این سخنان به منزلهی درخواست از اهل نظر برای پاسخگویی به سوال مزبور بوده و در همین فرصت از اندیشمندان برای پردازش و ژرف اندیشی در این مسأله دعوت به عمل می آید. این سخنان را از نظر می گذرانید.
در طول تاریخ، دربارهی موقعیت زنان و مشارکت آنان در ابعاد گوناگون، در مذاهب و ادیان مختلف بحث شده است که در میان آنها اندیشههای افراطی و تفریطییی به چشم می خورد که اغلب در مدار تعادل قرار ندارد. برخی از صاحب نظران بر این اعتقادند که زنان، می توانند در جمیع ابعاد زندگی و مسایل اجتماعی، بدون قید و شرط شرکت داشته باشند؛ چه آنها که مطابق با ارزشها باشند و چه آنها که به هیچ ارزشی پایبند نباشند. صاحبان این نظریه، معیار خود را جهان هستی و زندگی مادی قرار میدهند. بعضی دیگر بر این عقیده اند که زنان نمی توانند در مسایل اجتماعی شرکت کنند و باید پیش از ازدواج در خانهی پدر و پس از ازدواج در خانهی شوهر بمانند و کارهای زندگی روزمره را انجام دهند. این عده نیز، این دیدگاه را بدون آگاهی از مبانی شریعت و رعایت موازین دینی و تنها براساس خوی و سلیقهی خویش،با عنوان شرع، در جوامع مطرح کرده اند.
در طول سدههای مختلف، موقعیت اجتماعی زنان در کوران این دو نظریهی باطل و نادرست قرار گرفته است و هریک از این دو نظریه نیز در جوامع طرفدارانی داشته و دارد. این دیدگاههایافراطی و تفریطی دربارهی موقعیت زنان، برای جامعهی بشری به طور اعم و جامعهی اسلامی به طور اخص مخرب و ویرانگر می باشد و همواره پیامدهای ناپسندی برای آنها به همراه داشته است؛ به ویژه دیدگاه اول که افراطی و مخصوص فمنیستهای فرانسه است و پیروان زیادی در ادیان غیراسلامی دارد. این نظریهی افراطی، استحکام خانواده را متزلزل و بیگانگی از خانواده را میان پیروان خود به وجود میآورد. به همین دلیل ارباب دانش و خرد و افراد آگاه از همهی ادیان و مذاهب احساس مسیولیت کرده و تمام همت خویش را به کار بردهاند تا اندیشهها و دیدگاهها را هماهنگ کرده و در نقطهی تعادل و تکامل قرار دهند و به صاحب نظران بیاگاهانند که زنان، هم در زندگیخانوادگی و هم در مسایل اجتماعی، موقعیتی همانند مردان موقعیت دارند، اگرچه دیدگاههای آنان در تحقق بخشیدن و چگونگی آن از حیث شرایط و موازین تفاوت داشته است؛ ولی در اصل لزوم ایجاد هماهنگی، بین آنان اختلاف و تفاوتی وجود ندارد. به هر حال، در اسلام از طریق برنامههایی که در کتاب خدا و سنت رسول او ارایه شده، می توان اعتدال در خصوص مسایل کار و اشتغال را حل کرد و زنان را از تصدی وظایف اجتماعی و مزایای آن که در طول تاریخ به اسم مذهب و ادیان از آن محروم بوده اند، بهره مند گردانید و چهرهی آنان را از غبار تیره کننده پاک ساخت. البته ترسیم و برقراری نظریهی اعتدال در این مسأله براساس مبانی شرعی و پایههایاصلی استنباط، کار هر کسی نیست؛ کسی می تواند از عهدهی این کار برآید که از آگاهی کامل برخوردار باشد.
نکته مهم آن است که داشتن آگاهی کامل، از عناصر و پایههای شناخت می باشد. ملکهی اجتهاد که خداوند آن را مانند چشمهی جوشان در دل پایههای اصلی شناخت قرار داده است، برای همگام کردن این مسایل با روایتها و مظاهر جدید زندگی در نظر گرفته شده است. همچنین شخص مجتهد، با آشنایی کامل از موازین اجتهاد و توانایی علمی خود، باید تفاوت میان شرایط زمانی حال و گذشته را درک کند و قانون تحول اجتهاد را بر اساس مبانی تحول زمان و مکان، عرف و احوال آدمیان که در تحول ویژگیهای موضوعات احکام و ملاکهای نهایی آنها در غیر مسایل عبادی نقش موثری دارند، مورد پذیرش قرار دهد. پیامبر اکرم این تحول زمان و مکان را در فرامین و اعمالش رعایت می کرد؛ نمونههای بسیاری وجود دارد که بیانگر آن است که مجتهد، در مقابل واقعیتهای زمان خود، طبق اصول عمل کرده و در برابر عوامل نفسی، ذهنی، محیطی و اجتماعی، آسیب ناپذیر و در برابر تلقینهای افراد ناآگاه و وسوسهها و اعتراضهای جاهلهای عالم نما نفوذ ناپذیر باقی مانده است. به هرحال، هرگاه مجتهدی این ویژگیها را دارا باشد و مبانی معتبر اجتهادی را مورد بررسی و کاوش قرار دهد، در خواهد یافت که زنان در ابعاد مختلف جامعه، جایگاه و موقعیت والایی دارند و تفاوتی بین آنها و مردان در مسایل اجتماعی از هر نوع و قسمی که باشد، وجود ندارد، آنان میتوانند با حفظ موازین اسلامی، وظایف اجتماعی خود را به انجام برسانند؛ زیرا در مبانی اسلام، جنسیت خاصی در مسیولیتهای اجتماعی، در نظر گرفته نشده است و در این بستر تنها توانایی فکری، داشتن مهارت، تحمل و بردباری و بینش و آگاهی از موارد مهم مطرح شده است. امام علی علیهالسلام در کلام خود به همهی این ویژگیها اشاره کرده است، از جمله اینکه میفرماید: ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بأمر اللّه فیه و لا یحمل هذا الامر الی اهل الصبر و العلم، بمواقع امره در کلام حضرت، واژهی الناس برای تصدی امور به کار برده شده است که اختصاص به جنس خاصیاز انسان ندارد و شامل زن و مرد می شود. البته بیان امام علیهالسلام ناظر به امر خاصی است، اما ملاک در تصدی امور، علم و آگاهی و تدبیر است و جنسیت خاصی در این مورد مطرح نیست. در قرآن کریم، آیهی 104 و 195 از سورهی آل عمران و آیهی 32 و 124 از سورهی نساء نه تنها جنسیت خاصی از انسان برای تصدی امور در عرصهی زندگی مطرح نشده است، بلکه به گونه ای صریح و واضح اعتبار آن نفی شده است. همانگونه که تاریخ می گوید: حضرت خدیجه علیهاالسلام ، فعالیتهای اقتصادی وسیعی داشت و صدها نفر در فعالیتهای اقتصادی عامل وی بودند و حتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نیز در دوران جوانی یکی از عوامل او بود. اگر کار اقتصادی و تجارت برای زن اشکال داشت، پیامبر خدا با خدیجه علیهاالسلام همکاری نکرده و او را به همسری برنمیگزید.
در مبانی شناخت، به هر دو نوع انسان به یک گونه نظر شده و در تمام عرصههای زندگی به صورت مشترک مورد خطاب قرار گرفته و هر دوی آنها مسیول شناخته شدهاند. این مسأله، به دلیل آن است که زن و مرد، رکن جامعه محسوب میشوند و هر یک در زندگی مکمل دیگری قرار داده شدهاند و در کنار هم میتوانند در تحقق بخشیدن جامعهی سالم، آرام، صمیمی، مفید و سازنده، نقش موثری داشته باشند. بنابراین، برای زنان در مسایل اجتماعی، هیچ محدودیتی وجود ندارد، مگر مواردی جزیی که برخی مسایل مخصوص مردان وجود دارد. البته باید تأکید کرد که این محدودیتهای جزیی برای زنان و مردان، از باب تبعیض در جنسیت نیست؛ بلکه از باب مصالح و ملاکهای تشریع است.
در زندگی مشترک که میان زن و مرد برقرار شده است، هم زن آزاد است و هم مرد. در زندگی مشترک حقی برای مرد به زن و حقی برای زن نسبت به مرد قرار داده شده است. خداوند، در قرآن کریم در آیهی شریفه 228 از سورهی بقره، میفرماید: لهن مثل الذی علیهن نیز حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله می فرماید: ان لکم علینساء کم حقا و لهن علیکم حقا توجه کنید که هم مرد و هم زن، هر دو آزادند. در زندگی مشترک نه مرد بندهی زن است و نه زن کنیز و خدمتکاری برای مرد میباشد. این حق زندگی مشترک موجب شده است که زن و مرد نسبت به یکدیگر حقی پیدا کردند؛ نه حقی بلکه حقوقی پیدا کردند، زن باید این حق را رعایت کند و مانع استیفای حق مرد نشود، مثلاً اگر قصد جایی کند که مانع حق او (مرد) می شود، باید کسب اجازه کند. از دیدگاه اینجانب اینکه می گویند: زن بدون اذن شوهر حق خروج از منزل را ندارد، حرفی بیاساس است. علما در بحثهای اجتهادی خود به مقتضای جمع بین ادله ـ مطابق موازینی که فقه اجتهادی دارد ـ اذن شوهر را برای زن و تصدی امور یادشده شرط قرار نداده اند؛ مگر در مواردی که کار زن در خارج از منزل موجب تضییع حق شوهر در زندگی مشترک آنان شود. نه مردسالاری وجود دارد نه زنسالاری، بلکه اصل بر شایسته سالاری است. حضرت امیر علیهالسلام فرمود: ان آدم لم یلد عبدا و لا امه و الناس کلهم احرار . مرد آزاد است و زن نیز با ازدواج با او زندانی نمیشود و در زندان نمی افتد، چنان چه عدهای از مخالفان نیز همین را می گویند که اسلام زن را زندانیکرد و از کارهای خارج از منزل محروم کرده است؛ این حرف کاملا بی اساس است. امام علی علیهالسلام در این باره می فرماید: لا تعقل نفسک عبدا و قد جعلک الله حرا ، همچنین امام صادق علیهالسلام میفرماید: ان الانسان حر فی جمیع احواله انسان در همه حال آزاد است چه زن و چه مرد وقتی وارد زندگی مشترک میشوند هرکدام حقی دارند، زن در انجام تعلیم و تربیت و کلیهی کارهای اداری البته با حفظ موازین اسلامی آزاد است و؛ إذن شوهر شرط نیست. اذن شوهر فقط در مواردی شرط است که زن بخواهد مدتی به مسافرت برود و طی آن حق شوهر تضییع شود.
جملهای از کلام امام علی علیهالسلام در نهج البلاغه موجود است که مورد توجه قرار میدهیم، چه بسا که ممکن است این کلام بهانهای برای تضعیف موقعیت اجتماعی زنان قرار بگیرد؛ آن کلام هن نواقص العقول میباشد؛ ولی چنین برداشتی ناتمام است؛
▪ اولا: امر ناظر به قضیهی خارجی است، زیرا وقتی این قضیه، عنوان حقیقیه پیدا می کرد که کلام امام با عنوان کل امرأة شروع شده باشد نه با ضمیر، ولی در اینجا کلام حضرت با ضمیر هن شروع شده است و این به افراد خارج اشاره دارد. بنابراین، قضیهی خارجیه به شمار می آید نه حقیقیه و از این رو تنها شامل زنانی می شود که در جنگ جمل شرکت داشتند؛ زیرا آنان مرجع ضمیر هن می باشند و همهی زنان را به عنوان یک قاعدهی کلی بیان نمی کند.
▪ ثانیا: میتوان گفت، کلام حضرت ناظر به عقل تجربی درامور اجتماعی است نه عقل نظری در همهی مسایل. توضیح آن که، عقل کامل در بعد عملی و تجربی فقط از راه تصدی کارها، داد و ستد، مسایل اجتماعی و تاریخ برای انسان فراهم میشود. ساختارهای اجتماعی در بستر زمان، به گونه ای بود که کمتر امور به دست زنان سپرده میشد، از این رو زنان تجارب کمتری دارند. چون عقل تجربی و عملی از داد و ستدها و از تصدی مسایل اجتماعی به وجود میآید. حتی در این زمان نیز این وضعیت تا اندازهای حاکم است، گرچه بعد از استقرار نظام اسلامی، این زمینه برای تصدی امور و شرکت زنان در عرصههای مختلف اجتماعی فراهم گردید و در بینش مردم تحولی به وجود آمد و همه معتقد شدند که زنان نیز همانند مردان می توانند در پیشبرد اهداف جامعه دارای نقش باشند؛ اما هنوز به ایشان که نیمی از پیکرهی جامعه را تشکیل می دهند، آن اموری که توانایی و شایستگی آن را دارند، واگذار نشده است. حال میتوان برای تایید این نظریه (که کلام حضرت در هن نواقص العقول ناظر به عقل تجربیو عملی است)، به کلام دیگری از امام علیهالسلام تمسک جست، آن حضرت فرمود: با زنان مشورت نکنید، مگر هنگامی که عقل آنها را در بعد تجربی آزموده باشید ، امروزه می بینید که عقل تجربی برای عدهی معدودی از زنان که در عرصههای اجتماعی و صحنههای سیاسی، اداری، آموزشی، تربیتی، پژوهشی و تحقیقی اشتغال دارند، کمتر از مردان نیست؛ اگر نگوییم بیشتر از مردان است. در بسیاری موارد مشاهده شده است که زنانی که وارد صحنههای اجتماعی شدند، خیلی بهتر از مردان لیاقت و شایستگی خود را نشان دادند. امید است با ارایهی تواناییها و تدبیرها به شایستگیهایی که در مسایل اجتماعی دارند و شایستهی آنان نیز هست، دست یابند.
بنده بر این باورم که رسیدن زنان لایق و شایستهی دارای تجربه به سطوح بالا، به میزان مطلوب، برای جامعه ای که در آن نظام اسلامی برقرار است، از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ زیرا حضور آنها در مقامات بالا، مدرکی عینی بر اهمیت دادن اسلام به زن و موقعیت او را در جامعه میباشد. با این کار میتوان تبلیغات دشمنان در این مورد را که اسلام زنان را از انجام وظایف اجتماعی محروم کرده است، خنثی کرد. در پایان، نکتهای که تذکر آن لازم به نظر میرسد این است که باید برای زنانی که شایستگی تصدی امور اجتماعی را دارند، به گونه ای برنامه ریزی شود که ورود آنان به معنای تضعیف و از بین رفتن استحکام خانواده ـ که از اهمیت خاصی برخوردار است ـ نگردد و نیز به گونه ای باشد که با عفت و پاکدامنی آنان مغایرت نداشته باشد؛ بسی جای خوشبختی است که امروزه می بینیم زمینههای حضور سالم زنان، به گونهای فراهم شده است که هیچ گاه ورودشان در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی با عفت و پاکدامنی آنها مغایرت ندارد.
طوبی