سردمداران فمنیسم امرزه با تلقین دروغی آشکار به قشر زنان سعی دارند به صورت مدرن آن ها را فریب دهند و طوری مشتبهه نمایند که زنان خود را انسان های درجه دومی بپندارند و در راستای حذف جنسیت خود و نقش و مقام والای الهی که تبلوری از جمال الهی هستند، در قربانگاه انسانیت، کرامت را ذبح نمایند. و امروزه در تمام دنیا زنان جامعه با اتحاد صوری با طبیعت حقیقی و فطرت خویش در جنگ هستند و تلفات این جنگ روانی جز مخدوش شدن هویت زنان و فروپاشی خانواده ها و افول حیات جنین ها قبل از آن که با بودنشان تعریف شوند همزمان با تشخیص مادرانشان بیرحمانه سقط شوند چیزی نیست؟
در این نبرد زنان برای رسیدن به منافعی اندک در مجموع به زیان هایی رسیدند که شاید جبران آن دشوار باشد ... فمنیسم ها و رهبران دورنمایی برای زنان جامعه تصویر کردند از جمله برابری دستمزد در مقابل کار مساوی و برابری فرصت های شغلی برای زن و مرد، حقوق برابر زن و مرد و...
اگرچه در نیمه اول قرن بیستم دلایل خوبی برای مبارزه در زمینه حقوق برابر زن و مرد در زمینه حق رای و استفاده از فرصت های برابر شغلی بود ولی فمنیست های امروز، بحث های تفرقه انگیزی را مطرح می کنند که اگر در چند شماره به تاریخچه و علت پیدایش آنان بپردازیم بیشتر با تفکرات سطحی و ساختگی آنان آشنا می شویم...
اروپا در یکی از مهم ترین تحولات تاریخ خود به نام انقلاب کبیر فرانسه شاهد از بین رفتن سلطنت و جمهوری شدن نظام بود و با تصویب لایحه حقوق بشر در مجلس شورای ملی فرانسه، مساله برابری حقوق انسانی زنان را دربر نظرنمی گرفت و این اعلامیه به نام حقوق مردان بود که با مخالفت زنان انقلابی فرانسه روبه رو شد.
و خانم اولیمپ دگونگ و همرزمانش به جرم ضدانقلابی بودن و اعتراض سرشان را زیر تیغه گیوتین از دست دادند، (1) پس از انقلاب فرانسه نویسندگانی چون کندورسه و سن سیمون مباحث مربوط به حقوق زنان را ادامه دادند...
اما ریشه های فمنیسم به عنوان یک جنبش اجتماعی سیاسی را می توان به اواسط قرن نوزدهم بازگردانید. در همایش ژوییه 1848 که برای زنان برگزار شد، اعلامیه ای صادرشد که بند اول آن تکمیل اعلامیه حقوق بشر فرانسه به حساب می آمد که به این مساله توجه می داد که تمام مردان و زنان مساوی خلق شده اند. (2)
وقوع انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم در گسترش و تعمیق جنبش های اجتماعی زنان اروپایی تاثیر بسزایی داشت. پیدایش صنایع بزرگ و متمرکز و رقابت شدید کارفرمایان در تولید کالاهای ارزانتر برای به دست آوردن بازارهای خارجی، سبب شد که آنان به زنان به عنوان نیروی کار ارزان و مطیع توجه ویژه ای پیدا کنند.
طرح شعار مالکیت زنان می توانست به عنوان عاملی در جذب بیشتر آنان به بازار کار به حساب آید. بنابراین کارفرمایان از اولین مدافعان حق مالکیت زنان بودند. تا آن زمان زنان اروپایی از تصرف در اموال خود محروم بودند و پس از ازدواج شوهران مالک اموال همسر می شدند. جذب زنان به بازار کار مشکلات فراوانی را درپی داشت. از یک سو، بسیاری مردان از کارخانه ها اخراج شدند و از سوی دیگر، فشار کار طاقت فرسا در کارخانجات، مشکلات جسمی و روحی فراوانی را بر زنان تحمیل کرد. امنیت جنسی و وسایل رفاهی از جمله مهدکودک ، در محیط کار وجود نداشت و قانون از حمایت آنان سرباز می زد و هنوز از قوانینی چون مرخصی زایمان و ازدواج خبری نبود. زنان باید در هر شبانه روز 15 تا 20 ساعت در کارگاه هایی با امکانات کم کار می کردند.
مطالبه حق رای در کشورهای اروپایی مطرح شد، اواخر قرن نوزدهم جنبش های زنانه شکل بین المللی گرفت، جنبش بین المللی سوسیالیستی زنان در سال 1907 در اشتوتگارت و پس از آن در سال 1915 خواستار اعطای حق رای به زنان گردید. (3) کسب رای در درجه اول برای اکثر فمنیست ها تا سال 1900 مطرح بود. در این میان کشور انگلستان در سال 1918 حق رای یافت و زنان امریکایی هم در سال 1920 به این حق دست یافتند .از نظر تاریخی، تکامل جریان فمنیستی به دو مرحله اصلی تقسیم می شود؛ مرحله اول از اوایل قرن نوزدهم تا اندکی پس از جنگ جهانی اول یعنی سال 1920 است. (4) ویژگی موج اول توجه به حقوق مدنی و سیاسی برابر، و برخورداری از حق رای است.
موج دوم جریان فمنیستی از دهه 60 آغاز شد. رهبری این جریان را فمنیست های انسان گرا به رهبری سیمون دوبوار (1908) در دست داشتند که با انتشار کتاب جنس دوم (1949)م زمینه ساز شکل گیری گرایش های تند (رادیکال) در جریان های فمنیستی شد.فمنیست های موج دوم، برخلاف موج اولی ها که خواهان برخورداری از فرصت های برابر بودند، با طرح شعار برابری کامل زن و مرد در تمامی حوزه های اجتماعی، روانی و فرهنگی، خواهان انقلابی اساسی در تمامی زوایای زندگی فردی واجتماعی شدند. دستاوردهای مهم زنان اروپایی در این دوره عبارتند از:
1) جداسازی روابط جنسی از تولید مثل: بر این اساس، زنان خواستار به دست آوردن حق کنترل بر موالید شدند و بر این اساس سقط جنین در سال 1967 در انگلستان در سال 1973 در فرانسه و در سال 1978 در ایتالیا آزاد اعلام شد. (5)
2) آزادی کامل زنان در امور جنسی از جمله حق تسلط بر بدن و بر روابط جنسی.
3) کاهش ازدواج و زاد و ولد در مقابل افزایش آمار طلاق، با طرح این نظریه دختران جوان از اقدام به ازدواج پرهیز کردند. طرح شعار زنان بدون مردان مربوط به همین دوره است.
4) ایجاد سازمان ها و نشریات زنانه که موج فمنیسم را تا اقصی نقاط جهان می رسانید.
5) کسب قدرت های اقتصادی و سیاسی: کسب استقلال اقتصادی به عنوان عامل اساسی کسب قدرت در خانواده و جامعه و وسیله ای برای مبارزه سیاسی با جنس مرد، لازم شمرده می شد. میل به اشتغال و احراز مناصب مختلف به نوبه خود در بالا رفتن میزان طلاق در اروپا موثر بود. از آن جا که شعارها و اقدامات فمنیست های دهه 1960 بسیار افراطی و مخالف طبیعت زنانه بود، چندان استمرار نیافت و از دهه 1980 به بعد افول جریان تند فمنیستی (موج دوم) آغاز شد و از آن پس شاهد به وجود آمدن گرایش های معتدل تری در نظریات فمنیستی هستیم.
● تنوع گرایش های فمنیستی:
فمنیست ها با وجود اختلاف دیدگاه های اساسی، در دو مساله مهم وحدت نظر دارند؛ اول آن که زنان به دلیل جنسیت خود گرفتار تبعیض و فروتری هستند و نیازهای آنان نادیده گرفته می شود، دوم آن که این فروتری باید از میان برود و لازمه از بین بردن این تبعیض، اصلاح نظام اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. (6) در بین فمنیسم ها پنج گرایش عمده وجود دارد که به آن اشاره خواهد شد.
● فمنیسم لیبرال:
قدیمی ترین و اقلیت ترین گروه های فمنیستی لیبرال ها هستند، و این تشکل در امریکا بسیار بروز و ظهور دارد.
لیبرال ها مخالف نقش های کلیشه ای ن(قش ثابت مادری و کارخانگی) هستند و معتقدند که در زیر این اختلافات سطحی، نوعی سرشت عام و ثابت انسانی وجود دارد و این گروه متاثر از دیدگاه های لیبرالی، اصل را بر آزادی عملکردها، لذت جویی و رضایت خود محورانه افراد قرار داده اند و نسبت به نقش مادری و همسری در خانواده های سنتی از آن رو که محدود کننده تمایلات افراد خانواده است، لیبرال ها به دنبال تشکیل جامعه ای دوجنسی هستند که تفاوت های زنانه و مردانه در آن آشکار نشود و مدعی تغییر قوانین و ایجاد فرصت های بیشتر آموزشی و اقتصادی برای خود هستند. و تحولات قانونی و سیاسی را برای رسیدن به اهداف تساوی طلبانه کافی و کارآمد می دانند. از میان نظریه پردازان قدیمی فمنیسم لیبرال می توان به ولستن کرافت، هاریت تیلور و همسرش اشاره کرد و از میان فمنیست های جدید بتی فریدان نویسنده کتاب رمز و راز زنانگی (1963م) و از بنیانگذاران سازمان ملی زنان امریکا نام برد.
● فمنیسم مارکسیستی:
بنیانگذاران این نظریه، کارل مارکس و فردریش انگلس در قرن 19 می باشند. تاکید مارکس براین بود که تنها با تغییر شکل سرمایه داری، طبیعت آزاد انسانی شکوفا می شود و زن و مرد باید با تمام قوا به جنگ طبقاتی بپردازند.
به اعتقاد مارکس و انگلس، خانواده اولین نهاد اجتماعی است که تقسیم نابرابر کار در آن صورت می پذیرد و باید نابود گردد. بنابراین با پیشنهاد حذف خانواده به شکل رایج آن، ایجاد موسسات اشتراکی برای نگهداری از کودکان را پیشنهاد می کنند و علت فرودستی زنان را تحولات اقتصادی، می دانند و نسخه ای که برای اصلاح کلی وضعیت زنان می پیچند انقلاب اقتصادی و نفی سرمایه داری را عامل رهایی زنان می دانند. از مهمترین شخصیت های مارکسیست فمنیست می توان به رزا لوگزامبورگ (1919-1871م) از رهبران جنبش زنان کارگر لهستانی و همرزمش کلارا زتکسین (1933-1857) از رهبران جنبش کارگری آسمان و از بنیانگذاران حزب کمونیست آلمان اشاره کرد.
● فمنیسم رادیکال:
سیمون دوبوار (1986-1908) معروف ترین شخصیت این گروه که انتشار کتاب مشهورش جنس دوم در سال 1949 زمینه ساز پیدایش موج دوم جریان فمنیستی در دهه شصت شد و بر این باور است که هیچ انسانی زن یا مرد متولد نمی شود بلکه هویت زنانه یا مردانه را در طول حیات خود کسب می کند. تفاوت های فیزیولویک تنها زن و مرد را از نظر زیست شناختی از هم متمایز می سازد و تفاوت های ذهنی،روحی و اتلاف در نگرش ها و استعدادها تماما محصول روابط اجتماعی و تاریخی است و تقسیم وظایف به زنانه و مردانه کاری خطاست. و در این میان گروهی که به عنوان جوراب قرمزها در نیویورک هستند بر این باورند که: ما مردمان را عامل ستمی می دانیم که بر ما می رود. برتری جنس مذکر اساسی ترین مشکل سلطه است. تمام مردان از برتری جنس مذکر منافع اقتصادی، جنسی و روانی می برند. همه مردان به زنان ستم روا داشته اند. ما در مبارزه علیه ستمگران همواره طرف زنان را خواهیم گرفت.
علت فرودستی زنان را رادیکال ها ستمگری جنسی مذکر و ریشه تمامی ستم ها و عامل نابرابری زن و مرد می دانند. و ازدواج را نوعی فحشای عمومی و توسعه مردسالاری می دانند و این نیرو با ازدواج و پرورش کودک توسط زنان تثبیت و تحکیم می شود. در بین رادیکال ها شولامیت فایرستون در کتاب دیالکتیک جنسیت (1971) این اعتقاد را نشر داد و این طور وانمود کرد که مسایل جسمی و بیولوژیکی زنان اعم از زایمان و... آن ها را در ورطه فرودستی می اندازد.
و درمان آن لقاح بدون آمیزش، پرورش جنین خارج از رحم و پرورش کودک در مهد زنان را نجات خواهد داد. و شکل خانواده با عنوان تولید مثل و اقتصاد از بین خواهد رفت و جامعه از نقش های مبتنی بر جنسیت آزاد خواهد شد.
و آرمان رادیکال فمنیست ها، تحقق جامعه فاقد جنسیت است.
● راه حل پیشنهادی رادیکال ها
برای اصلاح کلی وضعیت زنان این گونه راه حل می دهند: برابری فقط از طریق انقلاب جنس مونث پدید خواهد آمد و زنان باید سازمان دهی شوند بر علیه عوامل سرکوب خود و این صف آرایی چه در حوزه عمومی (جامعه) و چه در حوزه خصوصی (خانواده) امری لازم و ضروری است. و در پی این مبارزه، ارتباطات جنسی در خارج از نهاد خانواده بنیان شود و بنابراین زنانی که از این امر تعدی کنند متهم به همدستی در ستم بر زنان می باشند. و امر لازم را در ارتباطات جنسی به سوی همجنس گرایی تداوم بخشند.
منابع و مآخذ 1 معصومه موسوی تاریخچه مختصر تکوین نظریه های فمنیستی کتاب توسعه ش 9 ص 115 2 یان مکنزی و دیگران مقدمه ای بر ایدیولوژی های سیاسی ص 352 3 رک ورنر تونسن زن در جست وجوی رهایی ترجمه شهلا لاهیجی ص 98 4 یان مکنزی و دیگران مقدمه ای بر ایدیولوژی های سیاسی ص 351 5 رک آنوره میشل جنبش اجتماعی زنان ترجمه هما زنجانی زاده ص 106 6 یان مکنزی و دیگران مقدمه ای بر ایدیولوژی های سیاسی ص 346 7 یان مکنزی و دیگران مقدمه ای بر ایدیولوژی های سیاسی ص 371
روزنامه جوان