دختران و زنان با برعهده داشتن مسوولیت خطیر پرورش نسل آینده در نظام طبیعی و تداوم بخشیدن به این نقش در خانواده و جامعه به گونه ای موثر در روند توسعه اجتماعی نقش داشته اند. جایگاه زنان و دختران در جوامع به عنوان قشر فرهنگ ساز،
از جمله موضوعات در خور اعتنایی است که می توان از منظر انسانی به آن توجه کرد و ابعاد آن را با بهره گیری از تلا ش های علمی و پژوهشی مورد کاوش قرار داد.
● نقش زن در توسعه:
گریفین در مورد توسعه می گوید: هدف از توسعه آن نیست که اجناس بیشتری اعم از کالا یا خدمات تولید شود، بلکه هدف آن است که قابلیت های افراد به گونه ای رشد یابد تا زندگی انسان سرشار از خلا قیت ها و رضایت باشد. مایکل تودارو می گوید: توسعه عبارت است از ارتقای مستمر یک جامعه یا نظام اجتماعی به سوی یک زندگی بهتر و انسانی تر.
هر نهادی در جامعه که پاسخ گوی برخی از نیازها است، ترکیبی از زنان و مردانی است که در آن سهم مشترک دارند. اما نقش زنان به دلیل نزدیکی به فرزندان، در ایجاد و حفظ باورهای روزمره بسیار بیشتر از مردان است. باورهای روزمره در صورت تداوم تبدیل به باورهای اساسی می شوند. باورهای اساسی از آن جهت که به حرکت ها و جهت گیری های جوامع در مواقع حساس می انجامند، بسیار مهم و قابل توجه اند. در عصر کنونی که همه چیز با شدت تمام در حال دگرگون شدن است، تغییر و تحول سریع جامعه همه چیز را به سرعت تغییر می دهد و اطلا عات مدام تازه می شوند. بایگانی ادراکی افراد نیز باید با سرعت بیشتری اصلا ح گردد. لذا زنان و دختران نیز برای ایفای بهینه وظایفشان باید با پرورش استعدادهای خود به تمامی عرصه ها و سطوح مسوولیت هایی که تاکنون در انحصار مردان بوده است گام بگذارند و برای این کار، برخورداری آنان از حقوق و به ویژه امکانات برابر با مردان ضروری است. در عصر کنونی، توانمندسازی زنان، توانمندسازی کل عالم بشری است. اما این که چه عوامل و موانع موجب شده از این نیروی بالقوه عظیم در جهت حل مسایل و رشد جامعه کمتر استفاده شود آنهم در شرایطی که کشور ما نیاز دارد هرچه پرشتاب تر با اتکا به نیروی انسانی متخصص و کاردان به سوی توسعه حرکت کند نیازمند بررسی و مطالعه وضعیت زنان در قرون و اعصار گذشته است.
1) زن و تمدن موج اول:
جوامع، قبل از تمدن موج اول به هیچ وجه مردسالا ر سلسله مراتبی و ستیزه جو نبودند. به عبارت دیگر این جوامع نه پدرسالا ر بودند و نه مادر سالا ر، بلکه با همان چیزی انطباق داشتند که آنها را شیوه سازمان دهی اجتماعی مبتنی بر مشارکت می نامیم. زندگی در فضایی گسترده، به دور از تنش های ذاتی و مناسبات مبتنی بر اجبار و انقیاد جریان داشت. موج اول، نسلی از انسان های محبوس در مکان بار آورد و کشاورزی، تمدنی در فضای محدود ایجاد کرد. به تدریج نقش مردان و زنان به شدت مشخص و از هم جدا شد والگوی خانوادگی سلسله مراتبی، استبدادی و سلطه جویانه بر جوامع حاکم شد. در جوامع موج اول کار بیشتر در مزارع یا در خانه انجام می شد و افراد خانواده، به اتفاق یک واحد اقتصادی را تشکیل می دادند. زندگی شغلی و خانوادگی در یکدیگر آمیخته و ادغام شده بود. وابستگی متقابل در سطح کم، از ویژگی های کار در جوامع کشاورزی موج اول به شمار می رفت.
2) زن و تمدن موج دوم:
در موج دوم کار از مزرعه و خانه به کار خانه منتقل شد و میزان وابستگی متقابل را افزایش داد. فعالیت به تلا ش جمعی، تقسیم کار، هماهنگی و ترکیب تعداد زیادی مهارت نیاز داشت. مردان کم و بیش خانه را به قصد انجام کار مستقیم اقتصادی ترک کردند و زنان به طور عموم در خانه ماندند تا کار غیرمستقیم را انجام دهند. این جدایی، شکاف در شخصیت و زندگی روانی ایجاد کرد.
ماهیت عمومی یا جمعی کارخانه و اداره و نیاز به هماهنگی و یکپارچگی، با خود تاکید بر تجزیه و تحلیل عینی را به همراه آورد. مردان که از کودکی برای نقش خود در بیرون خانه جایی که در آن به دنیایی از وابستگی های متقابل راه می یافتند آماده می شدند، از همان آغاز طوری تربیت شدند که عینیت گرا و واقع بین شوند. در مقابل زنان که از بدو تولد بر تولید مثل و پرورش اطفال و کارهای شاق خانه داری که به میزان قابل توجهی در انزوای اجتماعی انجام می گرفت، مهیا می شدند، آموختند که ذهنیت گرا باشند و غالبا تصور می شد که برای کارهای منطقی و تفکر تحلیلی که ظاهرا با واقع بینی مرتبط بود، آمادگی ندارند. تمدن موج دوم، تنها فناوری و طبیعت و فرهنگ را دگرگون نساخت. این تمدن شخصیت را دگرگون کرد و یک منش اجتماعی جدید به وجود آورد. زنان و کودکان نیز تمدن موج دوم را شکل دادند و تحت تاثیر آن، خود نیز شکل گرفتند. این تمدن گر چه از خانه داری تجلیل می کرد اما برای کسی که نقش کدبانو را بر عهده داشت چندان شان و مقامی قایل نبود و بدین سان زن عنوان جنس دوم را پذیرفت و حق تصمیم گیری را به جنس اول (مرد) واگذار کرد زن به عنوان جنس دوم در حاشیه ماند و وضعیت موجود را به صورت یک فرهنگ پذیرفته شده درآورد.
پذیرش عنوان جنس دوم توسط زنان، موجب افزایش تبعیض و خشونت علیه آنان شد. تضییع حقوق زنان و تبعیض علیه آنان به حدی می رسد که ندای اندیشمندان و متفکران برمیآید و اکثر روشنفکران اذعان می دارند که اغلب فجایع و جنایت های جوامع بشری و همچنین عقب ماندگی های ملل ریشه در تضییع حقوق زنان دارد. خشونت علیه زنان نه تنها سلا مت جسمی و روحی آنان را مورد تعرض قرار می دهد، بلکه بر توانایی زنان برای مشارکت در مسایل راهبردی محلی، ملی و بین المللی توسعه، تاثیر می گذارد. روانشناسان معتقدند مادران خشونت دیده که مورد بی مهری مردانشان قرار می گیرند فرزندانی مستبد، بدون اعتماد به نفس و نابهنجار پرورش می دهند.
3) موج سوم، آموزش، زن و توسعه:
تافلر در کتاب ورق های آینده، قدرت صنعت انفورماتیک را عامل پیشرفت و فراوانی اطلا عات می داند که همه چیز را در معرض تغییر قرار می دهد و توانایی های فکری و تخیلی و انواع استعدادها و قریحه ها را به کار می گیرد. او می نویسد: اقتصاد و توسعه موج سوم به انسان هایی که راه را بکوبند و استعداد ارتباط بین فرهنگی در آنها تقویت شده باشد و به انبوه انسان های دیگرنگر نیاز خواهد داشت. پس از این استدلا ل، مساله توسعه انسانی و آموزش و پرورش عصر آینده را پیش می کشد و می نویسد: آن چه به آن نیاز داریم، توزیع مجدد نیروی انسانی در پرتو تربیت و باز تربیت مستمر است، تافلر اهمیت مشارکت بیش تر خانواده را در پرورش خلا قیت ها و ابتکارهای ذهنی گوشزد می کند.
درک گذر از یک موج دیگر کلید فهم بسیاری از تعارض های سیاسی و اجتماعی اطراف ماست یعنی درک عواقب پدیده های حاصل از موج اول (کشاورزی) به موج دوم (صنعتی) و به موج سوم (تمدن فراصنعتی یا ارتباطات و اطلا عات).
گر چه زنان از ادوار گذشته به عنوان فرهنگ سازان جامعه، مطرح بوده اند اما اگر خود را توانمند نسازند، مطمینا در آینده همین نقش را هم نمی توانند ایفا کنند چرا که در جوامع پیشرفته آینده، فرهنگ سازی بدون مجهز بودن به سلا ح علم و تجربه و رسیدن به خودباوری غیرممکن است و امروزه به اثبات رسیده است که سرمایه گذاری در آموزش و پرورش رسمی و غیررسمی دختران با بازده بسیار بالا ی اقتصادی و اجتماعی ای که در پی دارد از بهترین وسایل دست یابی به توسعه پاینده و رشد اقتصادی پیگیر و پایاست. هم اکنون در سطح جهانی پذیرفته شده است که چنان چه دختران و زنان از دستیابی به فرصت های آموزشی محروم باشند و اگر درباره آنها تبعیض روا داشته بشود بشر نمی تواند به معنای صحیح کلمه با یکدیگر زندگی کند و ناهمسانی جنسی تاثیر منفی بر توسعه می گذارد. بنابراین موضوع برابری میان زن و مرد نیازمند توجه خاص است، چرا که این برابری، نقش اساسی در تحقق آرمان بشری یعنی زیستن با یکدیگر و هماهنگی برای نیل به توسعه عادلا نه و پایدار ایفا می کند.
منابع در روزنامه موجود است نویسنده حاجیه فتحی
روزنامه مردم سالاری