نقش زنان در جنبش های صد ساله

نقش زنان در جنبش های صد ساله

در ایران مبارزات زنان هر چند محتوای جنسیتی داشتند و دارند و در عین حال بیشتر تابعی از مبارزات مردمی ;برای تغییر و تحول در جهت نوسازی و استقلال و توسعه بوده اند. تا پیش از انقلاب مشروطه زنان پشت سر ;مردان برای تغییر حاکمیت و یا ایجاد تغییرات اجتماعی حرکت می کردند...
گروه زنان گوپی
1399/2/12
1 نظر

نقش زنان در جنبشهای یکصد سال اخیر در ایران نقشی پر رنگ و غیر قابل انکار است و نمی توان آن را نادیده گرفت. در مقایسه تاریخی جنبشهای اخیر ایران و جنبش اصلاحات برای درک میزان موفقیت یا شکست مبارزات زنان علیه تبعیض و نابرابری های حقوقی و قانونی به چند عامل مهم باید توجه کرد:

 

1) حجم انواع مطالبات و نسبت آنها با عرف و سنتهای اجتماعی در ایران

2) میزان درک و همراهی مردم با مطالبات زنان

3) حجم مقاومتها و عدم همکاری مردم با مطالبات زنان.

4) حجم همراهی یا مقاومت حاکمیت در برابر مطالبات زنان.

با توجه به عوامل فوق بطور خلاصه نگاهی به مبارزات و نحوه شکل گیری و فرایند تحقق مطالبات زنان در یکصد سال اخیر می اندازیم.

یکصد سال پیش در مشروطه زنان در دو جبهه جباریت خانگی (سنتی) و جباریت سیاسی ( استبداد) مبارزه را آغاز کردند. حضور زنان در جنبش مشروطه دو دستاورد مهم داشت:

▪ مطالبات جنسیتی زنانه از این دوره به بعد به شکل جدی و پیگیر در جامعه مطرح شد و تا امروز ادامه دارد.

▪ جنبش سواد آموزی زنان که از مشروطه آغاز شده بود تا امروز ادامه دارد و نتایج و دستاوردهای مهمی داشته است.

تلاشهای یکصد ساله زنان برای احقاق حقوق برابر با مردان حوزه عمومی ( خانواده و اجتماع) و حوزه خصوصی ( قدرت سیاسی) را تحت تاثیر قرار داده و بطور غیر مستقیم از طریق به چالش کشیدن اقتدار سنت و حاکمیت سنتی و استبدادی در بحث های حقوق انسانی به ارتقا فهم و درک اجتماعی از مبانی دموکراسی و مفاهیم آن و همچنین به برقراری روابط دموکراتیک در نهادهای اجتماعی کمک کرده است.

● مبارزات جنسیتی

در ایران مبارزات زنان هر چند محتوای جنسیتی داشتند و دارند و در عین حال بیشتر تابعی از مبارزات مردمی برای تغییر و تحول در جهت نوسازی و استقلال و توسعه بوده اند. تا پیش از انقلاب مشروطه زنان پشت سر مردان برای تغییر حاکمیت و یا ایجاد تغییرات اجتماعی حرکت می کردند. در جریان مشروطه هم این اتفاق تکرار شد. با این تفاوت که مردان آزادیخواه اعم از سوسیالیستها یا ناسیونالیستهای لیبرال تجددطلب خواهان تغییر روابط استبدادی علاقمند به تغییر مناسبات سنتی زن و مرد در خانواده و اجتماع شده بودند، آنها امکان این را فزاهم کردند که زنان در کنار آنان قرار گیرند تا در پروژه نوسازی و تغییرات اجتماعی از سنت به مدرن از نیرو و انرژی زنان بهره ببرند و با نیروهای مضاعف مشروطه خواهی را پیش ببرند. از آن جایی که در جوامع سنتی زنان ویترینی از اعتقادات و نگرشهای مردانه آن اجتماع هستند، بحث تغییر شرایط و تغییر مناسبات زنان در خانواده و اجتماع محل مناقشه جدی بین مشروطه خواهان متجدد و مشروعه خواهان سنتی قرار گرفت، شیخ فضل الله نوری می گفت مشروطه می خواهد بر سر زنان چادرهای چرخی (همین چادرهای مشکی که امروز به عنوان حجاب برتر مطرح است) کرده و آنها را بی عفت نماید.

اما این قبیل مقاومتها علیرغم اینکه از سوی مراجع و منابع جدی سنتی و عرفی جامعه ایران صادر می شد در برابر حجم فزاینده خواست مردان ترقیخواه برای تغییر وضعیت سیاسی در هم می شکست. لذا زنان مدرن و نو اندیش ایران، مدرن و نواندیش بودنسان را مدیون مردان ترقی خواه (پدر، همسر، برادر) هستند. ما به طنز اصطلاح معمول ایرانی که میگوید پشت سر هر مرد موفق یک زن فداکار وجود دارد را به اصطلاح پشت سر هر مرد موفق یک زن قربانی وجود دارد بدل کرده ایم و اما به جد معتقدیم، پشت سر هر زن موفق یک مرد ترقی خواه آزاداندیش وجود دارد.

حجم مبارزات زنان برای تحقق مشروطه و تغییر نظام سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطه را در اغلب کتب تاریخی موجود در کتابخانه ها و کتابفروشی ها می توانید پیدا کنید که در آنها از انواع روشهای مبارزاتی زنان از تشکیل انجمن های سری تا پوشیدن لباس مردانه و جنگ تن به تن ذکر شده است.

پس از تدوین قانون اساسی در ایران که برگرفته از مترقی ترین قوانین کشورهای اروپایی بود، معلوم شد که برای زنان حق برابر با مردان در نظر گرفته نشده است. با رجوع به قوانین اساسی کشورهای اروپایی در یکصد سال گذشته بزودی در می یابیم که دلیل عمده نادیده گرفتن بحث زنان در قانون اساسی ایران این بود که در قوانین اساسی اروپای یکصد سال پیش ( که قانون اساسی مشروطه از آنها تقلید شده است) بحث مشارکت های اجتماعی و سیاسی زنان مطرح نشده بود و مردان ترقیخواه ایرانی هم درکی از تدوین قانون اساسی مستقل نداشتند. اما سنت و روحانیون بدلیل اینکه با قوانین شرعی آشنا بودندو خود را صاحب صلاحیت کافی برای تدوین قوانین می دانستند، برای تدوین قوانین مدنی چهارچوب تیوریک شرع را قرار دادند و مردان ترقیخواه هم بدان تن دادند و برطرف کردن نقایص قانون را به عهده متمم های آن برای سالهای بعد گذاشتند.

صرفنظر از کوششهای امیر کبیر برای تاسیس دولت مدرن زمان، ناصرالدین شاه و دوره کوتاه صدراعظمی امیرکبیر، اولین دولت مدرن پس از مشروطه در ایران بر اساس تفکر مدرن بنیادگرای استعماری شکل گرفت اما حقوق شهروندی همچنان مهجور ماند. علیرغم حضور قانون اساسی مشروطه و سلطنت مشروطه شاه، دولت مدرن استعماری در ایران به هیچ وجه خود را در برابر مردم پاسخ گو نمی دانست و از رضا شاه دیکتاتور مهیبی با قدرتی افسانه ای ساخت، قدرت و ثروتی که ناصرالدین شاه به خواب هم نمی دید!

پس از مشروطه و در دوران سلطنت پهلوی مردم ایران با دشمن جدیدی به نام مدرنیته روبرو شدند که متفاوت از مهاجمان رومی، یونانی، عرب، ترک و مغل فرهنگ ایرانی را نشانه رفته بودند. همان فرهنگ پر قدرتی که در دستگاه گوارش خود همه مهاجمان قبلی را هضم و ایرانی ساخته بود. در فرایند شکل گیری مدرنیته بنیادگرای استعماری در ایران، تمام نهادها و ارزشهای سنتی که می توانستند برای زنان ایرانی امنیت و احترام و حتی اقتدار فراهم کنند رو به نابودی رفتند و هم چنین ارزشها و نهادهای سنتی که قدرت شاه را محدود می کردند هم در هم شکستند!

با وجود مدلهای ظاهر فریب نهادهای مدرن غربی مثل پارلمان، احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری، رابطه نهاد حکومت با مردم، رابطه ارباب و رعیت بود و در همان مدلها و نهادهای تقلبی مدرن هم زنان جایگاهی نداشتند.

با افزایش سرکوب و سختگیریهای دولت مدرن بنیادگرا و پاسخگو نبودن آن، به نوعی ناباوری در مردم و زنان نسبت به کار نهادهای دموکراتیک اقتباس شده از غرب ایجاد شد. نهادهای تقلیدی از جامعه صنعتی و سرمایه داری رو به رشد اروپایی از جامعه سنتی و کشاورزی ایران کاریکاتوری مضحک از جامعه صنعتی اروپا ساخت، که در ادبیات فکاهی و نمایشنامه ها و داستانهای اوایل حکومت رضاشاه بخوبی مورد نقد طبقه روشنفکر و نقاد ایرانی قرار گرفته است و می توان به آنها رجوع کرد و دریافت که مدرنیته بنیادگرا در ایران مانند بنیادگرایی مذهبی، خواهان پذیرش بی چون و چرای اصولی بود که در قالب دستورات دولتی دیکته می کرد و نه ادعا می کرد و نه می خواست که کمکی به پیشبرد دموکراسی به عنوان پیش نیاز تحقق مدرنیته در ایران بپردازد. هیچ کدام از مولفه های مدرنیته در ایران چون سرمایه داری، شهرنشینی، حقوق شهروندی، آزادی های فردی، حکومت قانون، علم، صنعت و عقلانیت و اقتدار قانونی در دوره رضا شاه شکل نگرفتند.

شهرنشینهای ایرانی که اغلب روستاییان مقیم مرکز بودند از پشت الاغها یا گاوآهن هایشان یکباره پشت فرمان اتومبیل نشستند و چه بسا هم هنوز در تهران و قلب پایتخت ایران مردم با ماشین هایشان همان رفتاری را می کنند که با الاغهایشان می کردند، هرچند تازگی ها کمربند هم می بندند و جریمه های نجومی می پردازند اما هم چنان آمار مرگ و میر و تصادفات جاده های و حتی شهری مقام اول جهان را دارد.

و اما زنان ترقی خواه علیرغم مجوزی که از مردان ترقیخواه برای همراهی در عرصه های مشارکت اجتماعی دریافت کرده بودند، هیچ جایگاهی حتی در نهادهای تقلبی مدرن برای خود ندیدند، اما خواب زندگی سنتی شان آشفته شده بود. تنها جایی که به انها دروغ نگفته بود و درهایش روز به روز بیشتر روی آنها باز می شد مدرسه بود. برابری در سواد آموزی و کوشش برای ایجاد فرصتهای برابر در عرصه علم اندوزی بهترین و اصیلترین دستاورد جنبش مشروطه و ترقی خواهی زنان ایرانی بود که نفوذی گسترده تا عمیق ترین لایه های اجتماعی جامعه ایران پیدا کرد و امری همگانی شد. دوره حاکمیت پهلوی حالت دوگانه ای برای زنان ایرانی ایجاد کرد. از یک جهت امکان و فرصتی فراهم کرد تا زنان در جامعه حضور پیدا کنند زیرا نبض بازار در دست زنان است. از طرفی چون زمینه های لازم جهت مشارکت اقتصادی و اجتماعی زنان را فراهم نکرده بود و اعتقادی هم به فراهم کردن آنها نداشت. حضور زنان در اجتماع حضوری دکوری، بی فایده و غیر منطقی به نظر می رسید. چنین حضوری نشان دهنده این واقعیت تلخ بود که نگاه مردانه غالب بر حاکمیت و مدرنیته استعماری بر زن نگاهی ابزاری است. زنان ایرانی خیلی زود دریافتند که تنها تفاوت در نگاه مدرن مردسالارانه و نگاه سنتی پدر سالارانه نسبت به زن این است که در نگاه مدرن زن ابزاری است اجتماعی و در نگاه سنتی ابزاری خصوصی محسوب می شود. فهم این واقعیت تلخ و نکته گزنده، زنان ترقی خواه را منطقا در کنار مردان ترقیخواه در مبارزه علیه سلطه مدرنیته و حاکمیت بنیادگرای آن قرار داد و وارد جنبش ملی شدن نفت کرد.

● تجربه جنبش ملی

در جنبش ملی شدن نفت هدف صرفا استقلال اقتصادی نبود، بلکه هدف اصلی مبارزه با استعمار و مظاهر قلابی مدرن آن و توسعه درون زا بر اساس خودباوری در نوسازی روانی و فرهنگی و اجتماعی بود. دکتر مصدق به عنوان رهبر جنبش ملی شدن نفت رهبری تنها دولت ملی پس از مشروطه را نیز بر عهده داشت. مصدق که عمیقا به دموکراسی و قانونمداری و حقوق شهروندی اعتقاد و باور داشت، توسط بنیادگرایان مدرن سرنگون شد.

و استبداد سلطنتی بدون توجه به محدودیت ها و شرایطی که انقلاب مشروطه برایش تعیین کرده بود یکه تاز عرصه قدرت در ایران بود. زنان در دوره محمدرضا پهلوی کم و بیش وارد اجتماع شدند و تا حدودی برای حضور در اجتماع محمل هایی برای خود فراهم کردند و عرصه خدمات آموزشی و بهداشتی را کمابیش اشغال کردند. اما عرصه فعالیت ها در نهادهایی که زمینه ساز دموکراسی در ایران میتوانستند باشند دچار انسداد کامل برای عموم مردم از جمله زنان بود. حتی حق رایی که در خرداد 1342 شمسی از طریق اصلاحات نمایشی ملوکانه به زنان اعطا شد نتوانست انسداد و تصلب سیاسی زنان را کاهش دهد. و حضور دکوری و فرمایشی زنان در پارلمان و سازمان های زنان موجب تعمیق و پیشرفت دموکراسی در ایران نشد.

شکست و سرکوب نهضت ملی شدن نفت دو راه برای ملیون بیشتر باقی نگذاشت:

1) مهاجرت

2) صبر و انتظار

یک تجربه تاریخی مهم در زندگی ملتها از جمله ملت ایران وجود دارد که ذکرش اینجا ضروری است. این تجربه حاکی از این است که دو خاستگاه مهم، عمیق و گسترده در زندگی مردم وجود دارد. 1- ملت 2- مذهب، مردم هرگاه از یکی سر بخورند و مأیوس شوند به دیگری پناه می برند. ملت به مثابه "مادر" و مذهب "پدر" ایرانیان است. همان دو مفهوم اساسی که سیاست های استعماری و مدرنیته بنیادگرا در صدد حذف آنها بودند. با مأیوس شدن و به حاشیه رانده شدن ملیون، مردم به مذهب روِِی آوردند. به کدام مذهب؟! دو دهه 50-40 و 60-50 دهه هایی هستند که در آنها مذهب مورد استقبال مردم قرار گرفت. مذهبی که سنت ها را در قالب و اندازه های روز در می آورد و آنها را به روز می کرد. مذهبی که بر توسعه فرهنگی به عنوان نیاز توسعه سیاسی و اجتماعی پای می فشرد و "نو" شدن را نه به معنای بریدن از ریشه و اصل، که افزایش معارف و فنون و تکنیک های نو به تمدن کهن تعریف می کرد. مذهبی که می گفت هر گونه توسعه ای بر مبنای تجارب گذشته صورت می گیرد نه نفی آنها و توسعه را فراگردی می دانست که در آن سنت ها و تجارب گذشته از نو بر اساس نیازهای نو و شرایط تازه باز اندیشی می شود و از این طریق جامعه خود را در شرایط تازه بارور و شکوفا می بیند. مذهبی که هویت فرهنگی و توسعه زا رو در رو و متضاد و مزاحم یکدیگر تلقی نمی کرد و از قضا زنان بیش از مردان به این تعریف راغب می شوند، زیرا این تعریف و برداشت از مذهب برای آنها امنیت و احترام از دست رفته و ارزشهای سنتی حمایتگونه را از مدرنیته بنیادگرا بازمی ستاند و در عین حال هیچ گونه مزاحمتی برای کار و آموزش و مداخله عقلانی آنها در اقتصاد و سیاست ایجاد نمی کرد.

● تجربه انقلاب

زنان با نقد مدرنیته بنیادگرای دهه آخر سلطنت پهلوی زمینه های حضور قاعده مند خویش را در اجتماع به گونه ای فراهم ساختند که در جریان پیروزی انقلاب و پس از آن حق مشارکت اجتماعی و سیاسی آنها برای جامعه بصورت حقی طبیعی و پذیرفته شده در آمده بود. آقای خمینی که در خرداد 42 مشارکت سیاسی زنان و حق رأی دادن به آنها را خلاف شرع و قرآن میدانست، در سالهای انقلاب و پس از آن حق رأی و مشارکت سیاسی اجتماعی و اقتصادی زن را مطابق و عین موازین و تعالیم اسلام تلقی کرد و زنان را تشویق به مشارکت در این حوزه ها نمود.

علیرغم این تشویقها و تعارفات، پس از انقلاب بدلیل قدرت گرفتن مذهب سنتی و هرج و مرج ناشی از رهایی اولیه از قید و زندان و اختناق سیاسی، عده زیادی از زنهای شاغل اخراج و خانه نشین شدند. به گفته آمار زمان شاه در لایه های میانی و مدیریت های میانی زنان، در صد زنان شاغل 8/2 درصد بوده و هنوز آمار مدیران زن همین مقدار است. با نضج گرفتن مذهب سنتی بخشی از قوانین حمایتی خانواده به ضرر زنان تغییر کرد و چند همسری رواج بیشتری گرفت. در قانون اساسی پس از انقلاب، دولت موظف شده است که امکانات لازم برای تشکیل خانواده آرمانی را برای زنان فراهم کند. در حالیکه در قانون اساسی مشروطه زنان همردیف مهجورین و ورشکستگان قرار گرفته بودند. لذا در حاشیه رانی و خانه نشین کردن زنان پس از انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن 57 تفاوتهای آشکاری به چشم می خورد. هرچند اولویت دولت برای زنان ایجاد امکان برای خانه دار کردن آنها است اما آنچه عملاً اتفاق افتاد این بود که زنان و مردان انقلابی بکار گرفته شوند. پس از انقلاب، دسته بندی ها بر اساس میزان پذیرش انقلاب اسلامی صورت می گرفت و 98% به جمهوری اسلامی رأی داده بودند و انقلابی محسوب می شدند. در خلال جنگ بحث مشارکت خودی ها و بیرون راندن غیر خودی ها از حوزه قدرت بین انقلابیون به قدرت رسیده مطرح شد و عده زیادی از انقلابیون مذهبی و غیر مذهبی کنار زده شدند و لقب غیر خودی گرفتند. اما این کنار زدن ها مانع کارکرد منطق استفاده از خدمات زنان برای جامعه و بخصوص برای زنان نشد.

کار و خدمات رسانی زنان برای زنان جامعه را بطور جدی دچار تفکیک جنسیتی و زنانه و مردانه کرد، اما باعث بیرون راندن زن از جامعه نشد. تربیت پزشک و پلیس و معلم و پرستار و راننده و مددکار و حتی روحانیون زن در دستور کار حاکمیت مذهبی با نگرش شنتی و با هرف حمایت زن در چهارچوب خانواده آرمانی قرار گرفت.

لحظه ای تاریخی در زندگی اجتماعی زنان شکل گرفت، بالاخره برای زن ایرانی فرصت و زمینه منطقی حضور اجتماعی فراهم شده و زنان قدر این موقعیت را به خوبی دانستند و پاس داشتندو در اغلب عرصه های اجتماعی بخصوص یکی از مهمترین عرصه ها یعنی عرصه علم و دانشگاه موفقیت چشمگیر پیدا کردند. شاید این تحلیل پاسخ سؤالی باشد که در نگاه خارج به داخل وجود دارد. سؤال این است که چطور علیرغم تضییغات و محدودیتها زنان توانستند 68% صندلی های دانشگاه ها را به خود اختصاص دهند؟ پاسخ را از تحلیل شرایط اجتماعی و نگرش حاکمیت استخراج کردیم. استفاده از خدمات زنان برای زنان و هم چنین امنیت جامعه اسلامی برای آنها که نگرش سنتی داشتند در ذهنیت جامعه برای کار زنان دلایل منطقی ایجاد کرد، و حضور منطقی و محمل دار زنان در اجتماع آنان را آماده حضور در عرصه مشارکت های سیاسی نمود. به خصوص آن دسته از مشارکتهای سیاسی که امنیت بیشتری به همراه دارد.

● دوم خرداد

و اصلاحات دوم خرداد به رهبری رییس جمهور و حاکمیت اسلامی، فعالیت در عرصه امن سیاسی برای زنان را فراهم کرد. واقعیت این است که در جامعه ایران هزینه امنیتی مبارزات سیاسی بیشتر از فایده های آن است و خانواده ها پذیرای هزینه های امنیتی وارده بر زندگی زنان آرمانخواه نیستند و از اینکه زنان از حمایت خانواده و جامعه به بهای شرکت در فعالیتهای سیاسی سرباز زنند خشمگین می شوندو آنها را تنها می گذارند.

زنان و جوانان در دوم خرداد 1376 با رأی دادن به آقای خاتمی به زندگی کردن شادمانه و کار و تلاش زن و مرد در کنار هم فارغ از نگاه و رویکرد تفکیک جنسیتی رأی دادند. دوره 8 ساله اصلاحات، دوره رونق فضای گفتگوهای اصلاحی و شکل گیری تشکلهای غیر دولتی و احزاب و مطبوعات آزاد به عنوان پیش نیازهای تحقق جامعه مدنی و برقراری روابط دموکراتیک بود و باعث آشنایی و تاثیر پذیری بیشتر زنان ایرانی از نهادهای دموکراتیک گردید. در این دوره جدایی زنان درون حاکمیت و زنان نماینده مجلس و زنان در عرصه عمومی بسیار کمرنگ شد و زنان فارغ از مرزبندی های خودی و غیر خودی برای کسب حقوق و فرصتهای برابر با مردان گرد هم جمع شدند. در جریان این تلاشها و کوششهاست که زن ایرانی می آموزد به شیوه خود دموکرات شود و به تحقق دموکراسی و روابط دموکراتیک در جامعه کمک کند. نکته ای که باید به آن توجه کرد اینستکه با کوششهای آقای خاتمی در جهت تنش زدایی، ایران در دوره 8 ساله از انزوا خارج شد و رفت و آمدها بیشتر گردید و در این دوره مطالبات فمینیستی برگرفته از انواع مکاتب فمینیستی در کنار مطالبات حق خواهانه زنان ایرانی بتدریج مطرح شدند.

ترجمه های تازه انواع مکاتب فمینیستی را در ایران مطرح کرد، جنس دوم خوانی رواج گرفت و" آن چنان حالتی رفت که محراب به فریاد آمد". انواع جمعیتهای رادیکال و سوسیال و لیبرال فمینیستی، هندی، پاکستانی، امریکایی، هلندی و دیگر کشورهای اروپایی و آسیایی به ایران آمدند یا از زنان ایرانی برای شرکت در کلاسهای آموزشی شان دعوت نمودند. نوعی فمینیسم بنیادگرایانه تخیلی از طریق اینترنت در جمعهای محدودی از زنان ایرانی شکل گرفت که البته در فضای مجازی اینترنت بصورت امپراطوری زنان جلوه می کند. فمینیسم بنیادگرا با بالا بردن انتظارات و افزایش حجم مطالبات، زنان را از متمرکز شدن به خواسته های مرحله ای و طی طریق منطقی جهت کسب و تحقق مطالباتشان باز می دارد. فمینیسم بنیادگرا مانند مدرنیسم بنیادگرا خواهان تقلید بی چون و چرای زنان ایران از مفاهیمی است که فمینیسم جهانی مطرح می کند.

در حالیکه مطالبات حقوقی و قانونی زنان ایرانی در مرحله پیشافمینیسم قرار دارد و تنها پس از طی این مقدمات و مراحل است که زنان ایرانی قادر خواهند شد با نگاه زنانه به جهان و تفسیر زنانه از هستی، مبانی فمینیسم ایرانی را مطرح نمایند. وضعیت فمینیستهای بنیادگرای امروز ایران شباهت به وضعیت مدرنیست های بنیادگرا و مردان سوسیالیست یا لیبرال ترقی خواه اوایل مشروطه دارد که فکر می کردند نیازی به نقد و پردازش مفاهیمی چون سوسیالیسم و لیبرالیسم در ایران وجود ندارد و می شود لیبرالیسم اروپایی و سوسیالیسم روسی را عیناً وارد مملکت کرد و با تقلید از آنها و دیکته کردن اصول و مبانی آن به طرفدارانشان از فرق سر تا نوک پا مدرن شد.

فمینیسم بنیادگرا در برابر یک سؤال اساسی قرار دارد شبیه همان سؤالی که مردان سوسیالیست و لیبرال مشروطه خواه قرار داشتندو پاسخ ندادند، سؤال این است که آیا فمینیسم سبب توسعه و ترقی احوال اجتماعی و گسترش روابط دموکراتیک و تعمیق دموکراسی در ایران می شود یا توسعه و ترقی فمینیست ساز است؟ مشابه این سؤال را از ترقیخواهان مشروطه می کردند که سوسیالیسم و لیبرالیسم بنیادی سبب توسعه می شود یا آمادگی روانی برای نوسازی سبب توسعه درون زای همه جانبه می گردد؟ قطعاً با دیکته کردن مدرن ترین تفکرات و نظریه ها به جامعه نه تنها جامعه مدرن نمی شود بلکه دیکتاتوری قدرت میگیرد که مانع اصلی شکل گیری و گسترش دموکراسی است.

فمینیسم بنیادگرا نیازی به نقد و پردازش و بومی سازی مفاهیم فمینیستی و پذیرش تدریجی آن توسط زنان و مردان جامعه ایران نمی بیند ناگزیر اصطلاحی می سازد و بنام "فمینیسم موقعیتی" یعنی هر کس هر وقت دلش خواست می تواند فمینیست باشد و یا می تواند در یک پروژه فمینیست باشد و در پروژه دیگر متی ضد آن موضع بگیرد!

جنبش زنان در ایران در مواجهه با فمینیسم بنیادگرای تقلیدی و با بالا رفتن انتظارات و مطالبات فمینیستی دچار نوعی سرگردانی در انتخاب و اولویت و مرحله بندی حقوق و مطالبات خویش شده است. لذا بسیاری از زنان نخبه که هیچ گاه ادعای فمینیست بودن نکرده اند، ضمن احترام گذاشتن به تفکرات مدرن بدون سر و صدا حضور مؤثر خود را در جهت توانمند سازی زنان و آموزش موانع قانونی و درک تبعیضات حقوقی آنان بکار گرفته اند و توانسته اند تاثیرات شگرفی بر تفکر توده زنان ایرانی بگذارند و به آنها روش های مبارزه بر اساس اعتدلال و تمرکز بر ارزشهای زنانه را بیاموزند. لازم به یادآوری است هنوز برای اکثریت زنان جوان ایرانی اعم از اینکه تحصیلات عالی داشته باشند یا نداشته باشند تشکیل خانواده و زندگی خانوادگی مهمتر از کار اجتماعی یا سیاسی است، چنانکه بگفته آمار سال 1382 مرکز مشارکتهای زنان بیش از 70% زنان تحصیلکرده دانشگاهی در ایران خانه دارند. زنان نخبه و پیشرو که اتفاقاً بیشترین فراوانی را بین وکلای مدافع حقوق زنان دارند با پیش گرفتن خط اعتدال و میانه روی و پرهیز از جنجال و با آموزش تفکر انتقادی به زنان ایرانی، آنها را برای درک مسیولیت و شناخت حقوق قانونی خویش آماده می کنند.

چهارچوب تیوریک آنان برای اقدام چهارچوب عقلانیت انتقادی است. همان چهارچوب که تفکر فمینیستی از آن تغذیه می شود و بر گفتمان همدلانه در حوزه عمومی تاکید می ورزد و البته از تقلید فاصله می گیرد. تجارب تاریخی زنان از انقلاب مشروطه و جنبش ملی شدن نفت، انقلاب بهمن 57 و اصلاحات دوم خرداد گویای آنست که زنان ایرانی درک کرده اند، که تبادل اطلاعات و تقلید از یکدیگر در سطح بین الملل به شکل گیری جنبش ها کمک می کند. اما جنبش اجتماعی یک کشور به سرنوشت نیروهای اجتماعی چون زنان، جوانان، کارگران، کشاورزان و.... آن کشور بیشتر پیوند و بستگی دارد تا سرنوشت مردم کشور دیگر! سرنوشت زن ایرانی با سرنوشت مردان ایرانی بیشتر پیوند دارد تا زنان کشورهای دیگر...


منبع روزآنلاین مرضیه مرتاضی لنگرودی
مجله اجتماعی عرصه www nasour net

نظرات کاربران پیرامون این مطلب

انصراف از پاسخ به کاربر
 
پرسش
موافقم0
مخالفم0
سروش  (شنبه 6 دی 1399)
مرسی از مجله مادر و کودک گوپی