برای خلاصی از مناسبات نابرابر در جامعه که عارضه مناسبات نظام سرمایه داری است، نباید طفره رفت. باید آلترناتیو درست و سوسیالیستی ارایه داد. آلترناتیو برای جامعه ای برابر، برای زنان و مردان به مبارزه ای که در آن تمام جنبشها اجتماعی موجود در جامعه با گرایشی سوسیالیستی در مقابل کل سیستم سرمایه داری باشد، گره خورده است. هر تیوری ای که یک ذره این واقعیت علمی و مادی را زیرسیوال نبرده یا کم رنگ کند، نمی تواند تبعیض و شقه شقه کردن انسان ها بر حسب رنگ و جنس و... به تمامی، مورد تعرض قرار دهد. به تجربه ثابت شده که راه حل های رفرمیستی و لیبرالی از آنجا که ریشه های ستم و تبعیض جنسی را زیر سیوال نمی برد، نمی توانند تحولات همه جانبه و ریشه ای در جامعه به نفع زنان بوجود بیاورند و امر استثمار مضاعف زنان زحمتکش به بهانه تفکیک ستم جنسی از ستم طبقاتی در دستور کار راهکارهای لیبرالیستی و فمینیستی نیست.
اگر فعال شدن زنان در فعالیت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی گامی رو به پیش و مهم است، مهمتر از آن متکی کردن این حرکت و جنبش به افق و استراتژی ای سوسیالیستی است. معنای ساده و سرراست و ضرورت این دورنما برای این جنبش، تنها از تعلقات ایدیولوژیک کمونیست ها استنتاج نمی شود، بلکه ضرورتش از بطن واقعییات ساده و قابل لمس طبقاتی و اجتماعی نتیجه گرفته می شود.
مسیله این است که زنان در جامعه ایران، مضاف بر بربریت و تحجر قانونی، شرعی و مردسالارانه ای که از جانب رژیم سرمایه جمهوری اسلامی بر آنان تحمیل می شود، جزو محرومترین و ضعیف ترین بخش طبقه کارگر نیز هستند که یا بی اجر و مزد به کار خانگی مشغولند یا در صورت داشتن کار و شغل در موقعیت پایین تری به نسبت مردان قرار دارند. آنها در هر تند پیچ و بحرانی که سرمایه داران و صاحبان کار بصورتی ذاتی با آن درگیر می شوند، جزو اولین دسته از قربانیانی هستند که بعنوان نیروی کار ارزان مورد سواستفاده قرار می گیرند و به محض اینکه بحران سرمایه "فروکش" کرد و به وجود ارزانشان احتیاجی نماند، دوباره به کنج خانه ها رانده می شوند و مهر ورزی مادرانه شان برای کانون گرم خانواده و تربیت کودکان آنگراندیسمان می شود.
همین نکته ظاهرا بسیار ساده، گره و سیوال بزرگی در مقابل هر فعال راستین جنبش زنان است. نیمی از جامعه زن است و بیش از نیمی از این نیمه در جامعه ای مانند ایران زنان خانه دار هستند که ساعتهای متمادی از روز و شب خود را بدون اینکه مستقیما در استخدام هیچ کارفرمایی باشند، مشغول تر و خشک کردن فرزندان و یا شوهر کارگرشان هستند. این امر در نظام سرمایه داری ضمن اینکه به عنوان کار مولد به رسمیت شناخته نمی شود و بطور مستقیم خارج از اقتصاد پولی است، از دیدگاه جامعه نیز این نوع کار چون به طور مستقیم ارزش پولی ندارد، جایگاهی ندارد. در حالیکه علیرغم این کم لطفی قربانیان ستم طبقاتی به خود و برخلاف مدافعان ناپیگیر و لیبرالی این جنبش، این عرصه برای سرمایه بسیار مهم و ارزش تولیدی دارد و به عنوان اقتصاد ناپیدا در خدمت افزایش ارزش سرمایه عمل می کند.
از این بام کوتاه موقعیت زنان در تولید است که زنان به صورتی طبیعی ابتدا و بدوا به ابعاد غالب خانوادههای سنتی در جامعه ای مانند ایران، در یک تقسیم بندی ماکرو در موقعیتی پایین تری قرار می گیرند. از نظر اقتصادی به پدران و مردان خود وابستگی پیدا می کنند و همین امر زمینه سرخوردگی و موقعیت فرودست آنان در جامعه را فراهم کرده و آنها را به انسان درجه دوم تبدیل می کند.
زنانی که به هر دلیلی شانس آورده و از این کاتگوری بی اجر و مزد کار خانه خارج می شوند، با کم توقعی زاده شده از این موقعیت نابرابر، وارد بازاری کاری می شوند که مجبور به قبول شرایط دشوارتر با مزد کمتر می شوند. این موقعیت نابرابر اقتصادی با هزار و یک توجیه، قانونی، شرعی و فرهنگی بر زن تحمیل می شود، بگونه ای که بعضا این مسیله امری عادی تلقی می شود. وجود چنین فضا و محیطی که صاحبان سرمایه آگاهانه آن را بوجود آورده اند، شکاف آگاهانه درآمد بر مبنای جنسیت را هم بهمراه دارد. زن در این مناسبات آگاهانه ی سرمایه داران به علت جنسیتش نسبت به مردان در مقابل کار برابر، دستمزد برابر دریافت نمی کند و...
خطا از طرف بخشی از معترضین به این واقعیت تلخ و زمخت هنگامی شروع می شود که آنها مسیله جنسیت را آنقدر از ریشه و علتی که سرمایه برای تبعیض با استفاده از جنسیت برایش به همراه دارد، دور می کنند که خود آنان آگاهانه یا ناآگانه در همان سناریوی زنانه و مردانه کردن مبارزه با شدت و ضعف های متفاوتی در می غلطنند. انواع و اقسام ترم های فمینیسم اسلامی، لیبرالی، دمکرات و.. در این چارچوب قابل بررسی هستند و گرایشات چپ و رادیکال فمینستی می باید تکلیف خود را با امر مبارزه طبقاتی توضیح و یا شفافیت بخشند.
اگر در این فرصت نمی توان روی همه شاخه ها و گرایشات متفاوت فمینیستی بحث کرد، و اگر به خدمت آشکاری که گرایشات فمینسیتی راست و لیبرال در درون جنبش زنان به سرمایه می کنند بگذریم، بجاست روی نکاتی که فمینست های چپ و سوسیالیست می باید تکلیف خود را در مقابل آن روشن کنند، تاکید کرد.
در این امر ساده تردیدی نیست که زن ستیزی سرمایه امری بیولوژیک نیست، بلکه از نیازی دیگر سرچشمه می گیرد. تبعیض و بی حقوقی بین زن و مرد و دو نیمه کردن بشریت بر اساس جنسیت از مکانیزم اقتصادی جوامع سرمایه داری تاثیر می گیرد. سرمایه تمام افراد جامعه، یعنی زن و مرد را به طور یکسان در نظم تولید و سیاسی سرمایه نقش نمی دهد، در نتیجه زنان در چنین جوامعی در امر تولید نقشی پایین تری به نسبت مردان به عهده دارند. بنابراین نباید نابرابری و بی حقوقی زنان را جدا از سیستمی که موجود است بررسی کرد. مردسالاری بر این بستر شکل گرفته و معنا پیدا می کند و به عنوان عارضه سیستم سرمایه داری حکمرانی می کند. سرمایه سالاری نباید بتواند خود را در پشت سر دشمنی (مردسالاری) که خود قربانی است، قایم سازد. فمینیسیم سوسیالیست ها در این رابطه کم می آورند.
گرایشات رادیکال فمینیستی که وفاداری خود را به راهکارهای کمونیستی خاطر نشان می سازند، می باید ابتدا دلایل مادی و اجتماعی ضرورت برافراشتن پرچم فمینیستی خود را بدهند. بدنبال توضیخ دهند که بر تارک این پرچم عمدتا خواست و مطالبات چه بخشی از زنان نوشته شده است؟ زنان کارگر و خانه دار؟ یا زنان تحصیل کرده و روشنفکر که در حدی کمتری فشار ستم طبقاتی را برخود دارند و بیشتر از ستم جنسی رنج می برند؟.
همچمین این گرایشات می باید به این سیوال پاسخ بدهند که چرا راهکارسوسیالیستی رهایی زن از قید ستم و تبعیض سرمایه داری، کامل و جامع نیست، که آنها مجبور شده اند، افزوده فمینیسم را هم برای پاسخ به جنبش زنان برگزینند؟ آنها ضمن اینکه بصورتی علمی و کنکرت می باید نواقص راهکار سوسیالیستی را نشان دهند، همچنین باید مرزشان را با گرایشات راست فمینیستی به روشنی و صراحت نشان دهند، چون آنها پا به میدان پرمخاطره ای گذاشته اند، که مرزهای سیاسی و گرایشی و صف های طبقاتی در آن به سادگی مخدوش می گردد.
مبارزه زنان و مردان کارگر برای حقوق طبقاتی شان از مبارزه همه بشریت محروم و از جمله مبارزه زنان و مردان بر علیه ستم و تبعیض جنسی جدا نیست. هر فرمولی به هر بهانه ای، تقدم تاخرهایی برای عرصه های مختلف مبارزاتی بتراشد، باید جای تعمق داشته باشد و نتیجه اش با هر نیتی باشد ریشه کن کردن تبعیض جنسی را بدنبال ندارد.
یکی از نکات مهم دیگر این است که علیرغم بهبودهایی که در موقعیت زنان در بعضی جوامع بوجود آمده، اکنون زنانه شدن فقر بصورت پدیده ای جهانی عمل می کند. جهانی شدن بازار و سرمایه که مولد و تداوم دهنده این امر است می کوشد، برای توجیه و تهطیر این واقعیت تلخ، یعنی به طور کلی فقیرترشدن بشریت ایم از زن و مرد در خدمت به پروارترکردن سرمایه جهانی و به طور اخص زنانه شدن فقر، توجیهات و پروژه و برنامه های خود را به اصطلاح بعنوان راه حلهای فقرزادیی به جامعه دیکته کنند. این دیکته چیزی به جز دور کردن اندیشه، راه حل ها و راهکارهای که پایه ها و ریشه های این نظم وارونه را به چالش می گیرد، نیست. معطوف کردن و متمرکز کردن جنبشهای توده ای و حق طلبانه به مسایل فرهنگی، جنسی و... راه های خدمت به این استراتژی است. همانگونه که در جنبشهای توده ای دیگر از جمله در جنبش بر علیه ستمگری ملی نیز دیده ایم، اینگونه راهکارها نه برای حل تبعیض بر اساس ملیت، رنگ و جنس، بلکه در خدمت تداوم آن است.
در جهانی که ثروت و فقر در مصاف جهانی در مقابل همدیگرند. تیوری هایی که نقطه حرکت شان از سر رنگ، ملیت و جنسیت است، با هر درجه ای از رادیکالسیم نیز خود را فرموله کنند و اگر چه بتوانند بهبودها و رفرمهایی را هم در سطوح محدود بر سرمایه تحمیل کنند، ولی قدرت رفع و نابودی تبعیض از هیچ نوعش را ندارد.
بدون تردید، راه حل سوسیالیستی برای رفع تبعیض جنسی به استقبال هر ذره ای از رفرم و بهبود که زنان را در موقعیت مناسب تری قرار دهد می رود، و چه بسا در بسیاری موارد تبعیض مثبت نیز را به منظور فراهم کردن شرایط برای رشد زنان لازم و ضرری بداند، اما این نکات یکذره از این واقعیت را کم نمی کند که همه این رفرم ها و راهکارها، تنها در پرتو افق و استراتژی سوسیالیستی که آمال جامعه ای بدون طبقه و استثمار را فراسوی خود دارد، مقدور است. مارکسیسم عقاید و راهکارهایش را از مناسبات طبقات اجتماعی می گیرد و ضمن اینکه ویژگی های هر جنبشی و از جمله جنبش زنان را برسمیت می شناسد، مانیفیست خود را برای رهایی زن همه جانبه تر از راهکارهای فمینیستی می داند.
روناک آشناگر http tribun e zan blogfa com
مقالات ارسالی به آفتاب