اسلام هیچ فرقی بین زن و مرد نمیبیند. جنسیت زن و مرد، کوچکترین تأثیری ندارد؛ نه در جوهر انسانیت آنها تفاوت و اختلافی وجود دارد، نه در حقوق اساسی آنها هیچگونه اختلاف و تفاوتی هست: او هم آزاد است، این هم آزاد است؛ او هم حق انتخاب دارد، این هم حق انتخاب دارد؛ او هم تکلیف دارد، این هم تکلیف دارد؛ او هم میتواند درجات عالی انسانی را طی کند، این هم میتواند طی کند؛ او هم حق فراگرفتن علم را دارد، این هم حق فرا گرفتن علم را دارد؛ او هم وظایف سنگین جهاد فیسبیلاللَّه را بر دوش دارد، این هم وظایف سنگین جهاد فیسبیلاللَّه را بر دوش دارد - جهاد، هم بر زن واجب است، هم بر مرد؛ جهاد فقط شمشیر زدن که نیست، انواع و اقسام جهاد هست؛ بعضی از انواع جهاد از شمشیر زدن و به جبهه رفتن خیلی هم مشکلتر است؛ حالا ممکن است بعضی از انواعش برای این میسر باشد، برای او میسر نباشد؛ اما بههرحال جهاد فیسبیلاللَّه، هم بر زن و هم بر مرد واجب است - تکالیف الهی که فرصتهای عروج انسانند و به وسیلهی این تکالیف است که انسان میتواند عروج پیدا کند، هم بر او، هم بر این واجب است؛ همهی اینها بدون هیچگونه تفاوتی، در مقابل زن و مرد یکسان گشوده است؛ لذا شما ملاحظه میکنید که قرآن در موارد زیاد، زن و مرد را با هم میآورد: انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدّقات و الصّایمین و الصّایمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذّاکرین اللَّه کثیرا و الذّاکرات اعدّاللَّه لهم مغفرة و اجرا عظیما . اینجا مردها نمیتوانند بگویند که ما این امتیاز یا این ترجیح را داریم، یا زن بگوید که چرا به مرد این ترجیح داده شده است؛ نخیر. در همهی اینها زن و مرد یکسان مورد ملاحظهی الهی قرار میگیرند.
یا حتّی در مواردی شما میبینیید خدای متعال برای اینکه نمادی در مقابل چشم بشر قرار بدهد، یک زن را انتخاب میکند؛ میتوانست یک مرد را انتخاب کند؛ مردان بزرگ که خیلی بودند؛ اما یک زن را انتخاب میکند؛ این معنا دارد. در مقابل آن مردم جاهلی که خیال میکردند بین زن و مرد فرقی هست، قرآن میگوید: و ضرب اللَّه مثلا للّذین امنوا امرأة فرعون ؛ زن فرعون را به عنوان نمونهی مؤمنان مثال میزند. میتوانست حضرت موسی را مثال بزند، اما زن فرعون را مثال میزند؛ اذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتا فیالجّنه . در طرف بدی هم همینطور است: و ضرب اللَّه مثلا للّذین کفروا امرأة نوح و امرأة لوط ؛ زن نوح و زن لوط را به عنوان نمونههای بدی مثال میزند؛ یعنی در میدانهای انسانی و تکامل و تعالی، از طرف عروج و سقوط، از طرف تکالیف و حقوق، هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست؛ اینها دو موجود انسانی هستند.
منظر دوم، نگاهِ به دو جنس از دیدگاه واقعیتهای دو جنس است. برای این دو جنس، واقعیتهایی وجود دارد؛ مثلاً شیر دادنِ به بچه یک تکلیف بر دوش زن است؛ زن باید بچه را شیر بدهد، مرد که نمیتواند شیر بدهد. یا فرض بفرمایید حضانت کودک، یک تکلیف و یک حق است - هم تکلیف است، هم به یک معنا حق است - که مربوط به زن است.
یا مثلاً نانآوری خانواده یک تکلیف بر دوش مرد است؛ زن اگر همهی ثروت دنیا را هم داشته باشد، وظیفه ندارد که مخارج خانه و هزینههای زندگی را از جیب خودش بدهد؛ مرد باید این کار را بکند. اینها ناشی از واقعیتهای دو جنس است؛ یعنی خدای متعال این دو جنس را برای مصالحشان، برای بقای نسل، برای آبادی این عالم، برای ادارهی صحیح عالم طبیعت به دو گونهی مختلف جسمانی و احساسی آفریده است. زن و مرد از لحاظ احساسی و از لحاظ جسمانی، بر حسب وظایفی که بر دوش آنهاست، دوگونه خلق شدهاند؛ این وظایف بر اساس آن واقعیتهاست. این واقعیتهای طبیعی - اعم از جسمانی یا احساسی - در نوع تکالیفی که متوجه به اینهاست و همچنین بعضاً نوع حقوقی که اینها دارند - مثل حق نفقه و کسوة که زن نسبت به مرد دارد - تأثیر میگذارد. حق نفقه و کسوة مربوط به فقر و ضعف زن نیست که چون نمیتواند کار کند، باید آن را دریافت کند؛ نه، ممکن است زن بتواند کار بکند، پول هم گیر بیاورد، اما موظف نیست یک ریالش را در زندگی مشترک زن و شوهری خرج کند؛ اگر بخواهد، میتواند در جای دیگری خرج کند و هیچ اشکالی هم ندارد؛ اما مرد چنین حقی را ندارد. این نگاهِ اسلام به زن و مرد، ناشی از ترتیب طبیعی اینهاست. خدای متعال بر اساس مصالح و حِکمی و برای جفت و جور شدن زندگی زن و مرد، یک ترتیب طبیعی را به وجود آورده است تا آنها بتوانند دنیا را با هم اداره کنند.
کارهایی را بر عهدهی زن و کارهایی را برعهدهی مرد گذاشته؛ حقوقی را برای زن و حقوقی را برای مرد گذاشته است. مثلاً حجاب زن سختگیرانهتر است تا حجاب مرد. البته مرد هم در مواردی باید حجاب را رعایت کند و بخشی از جسمِ خودش را بایستی محجّب قرار بدهد؛ اما در مورد زن این معنا بیشتر است؛ چرا؟ چون طبیعت و خصوصیت و لطافت زن، مظهر زیبایی و ظرافت در خلقت قرار داده شده است و اگر بخواهیم جامعه، متشنج و خراب و آلوده نشود و در آن فساد به وجود نیاید، بایستی این جنس را در پوشش نگهداشت. در این جهت، مرد به طور مطلق مثل زن نیست؛ آزادی بیشتری برای مرد وجود دارد؛ این ناشی از وضع طبیعی اینهاست و آنچه که در دیدگاه الهی از تنظیم ادارهی عالم وجود دارد.
یکی از چیزهایی که عامل تفاوت زن مرد است، مسألهی مال و اقتصاد است، که در جاهایی این تأثیر میگذارد؛ اما در مسألهی قصاص، دو چیز وجود دارد: اول، جان در مقابل جان است. در اینجا بین این دو جنس هیچ تفاوتی وجود ندارد؛ زن مرد را بکشد، مرد زن را بکشد؛ باید قصاص بشوند. هرگز گفته نمیشود که اگر مرد زن را کشت، حکمش چنین است؛ اگر زن مرد را کشت، حکمش چنان است؛ نخیر، هر دو حکمشان قصاص است و باید قصاص بشوند؛ یعنی از دیدگاه اهمیت نفس - من قتل نفسا ... فکأنّما قتل النّاس جمیعا - هیچ فرقی بین زن و مرد وجود ندارد.
اما از جنبهی مالی بین زن و مرد اختلاف وجود دارد؛ چون برای مرد یک امتیاز مالی قرار داده شده است؛ این امتیاز مالی که برای مرد قرار داده شده، در مقابل تکلیف مالییی است که بر دوش مرد وجود دارد؛ نه فقط در امر خانواده، بلکه چون تولید مال و ثروت عمدتاً به وسیلهی مرد انجام میگیرد؛ این ربطی به ارزش انسانی ندارد. فرض بفرمایید شما میخواهید بروید برای کار بنّایی در منزلتان عملهیی را انتخاب بکنید؛ میروید میبینید ده نفر آماده به کار ایستادهاند که در بین آنها آدم قوی و آدم با سواد نسبی دیده میشود.
شما در اینجا به آن قویِ کارآمد پول میدهید و او را به خانه میآورید. اما اگر خواستید بچهتان را درس بدهید یا در این یک ساعتِ بیکاری، بچهتان را سرگرم کنید، دیگر آن جوان گردن کلفت را نمیآورید؛ به همان فرد زرد و نزار پول بیشتری میدهید و او را میآورید؛ بنابراین آدمها را متناسبِ با کار انتخاب میکنید. مرد برای ورود در میدانهای اقتصادی و مالی است؛ نه اینکه زن حق ندارد؛ چرا، ولی زن گرفتاری دارد؛ زن زایمان دارد، شیر دادن دارد، ظرافت جسمانی دارد، ظرافت روحی دارد، ظرافت احساسی دارد، در هر میدانی نمیتواند وارد بشود، طاقت هر برخوردی را ندارد؛ اینها در ناحیهی مالی و اقتصادی و فعالیتهای مربوط به اینها، برای زن محدودیتهایی را ایجاد میکند؛ اما مرد این محدودیتها را ندارد؛ اصلاً برای این است که بار مسایل اقتصادی را بر دوش بکشد. طبق آن مثال، در این زمینه این امتیاز را به آن مرد قوی میدهند؛ یعنی اگر بنا شد که به آن مرد ضعیف مثلاً روزی هزار تومان بدهند، به مرد قوی هزار و پانصد تومان میدهند.
معنای پرداخت این هزار و پانصد تومان این نیست که ارزش واقعی مرد قوی بیشتر از ضعیف است؛ بلکه به این معناست که ارزشش برای این کار بیشتر از اوست. اگر مثلاً خواستند برای نگهداری بچه امتیازی قایل بشوند، آنگاه برای زن امتیاز قایل میشوند؛ اگر خواستند برای شیر دادن امتیاز قایل بشوند، برای زن امتیاز قایل میشوند؛ و هلمّ جرّا. بنابراین در امر دیه، بین دیهی مرد و دیهی زن تفاوت وجود دارد؛ اما نه به خاطر اینکه قیمت مرد بیشتر از زن است؛ نه، قصاص در مورد همه هست - نفس در مقابل نفس - اما چون در میدان مسایل مالی، مرد عمدتاً فعال و منشأ مال و تولید ثروت است، دیهی او با زن متفاوت است. البته همهی اینها مبنیّ بر غلبه است؛ والّا ممکن است زنی هم پیدا بشود که از چند نفر مرد هم گردنکلفتتر باشد؛ مثل آن خانم محترمی که در صدر اسلام به آن شاعر گفت بلند شو این یهودی را بکش؛ اما شاعر ترسید و به گوشهیی رفت؛ ولی خود آن خانم بلند شد و عمود را در دست گرفت و زد یهودی را از بین برد و آن شاعر بیچاره در آنجا داشت از ترس میلرزید! از این قبیل هم داشتهایم و داریم؛ در زمان ما و درگذشته هم بوده؛ اما اینها موارد غالبی نیست.
احکام عمومی بر اساس موارد نادر وضع نمیشود، بر اساس غلبه و موارد غالب وضع میشود. بنابراین از لحاظ جنبهی انسانی قضیه - که ارزش نفس است - زن و مرد یکسانند؛ اما از جهت ارزش مالی و مادّی - که به نقش عمومی مرد در زمینهی تولید ثروت مربوط میشود - اینها با هم متفاوتند.
البته بعضی از این وظایفی که در فقه مسلّم دانسته شده - مثل مسألهی افتاء - قابل خدشه است. ما نمیتوانیم خیلی تصدیق کنیم که شرط مفتی، مرد بودن است؛ شاید در بعضی از مسایل اصلاً بایستی زن فتوا بدهد. بعضی از مسایل وجود دارد که موضوع آن را من و شما که مَردیم، قادر به فهمیدنش نیستیم؛ هر چند هم که تشریح کنند، موضوع برای ما روشن نمیشود؛ موضوع را زن میتواند تشخیص بدهد. شاید انسان قایل بشود که در این موارد متعین است که در مسایل مربوط به زنان، زن فتوا بدهد.
فرازی از بیانات حضرت آی 1577 الل ه العظمی خامنه ای درباره ی زن بخشی از جلسه ی 124 تدریس درس خارج فقه و اصول 7 12 1379
خبرگزاری زنان ایران www iwna ir