توسعه ابعاد مختلف دارد و توجه به ابعاد توسعه بدان معناست که توسعه یک پدیده چند وجهی و قانونمند است و برای تحقق آن می بایست شرایط و زمینه هایی فراهم شود . به طور کلی توسعه در ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، پایدار و انسانی قابل بررسی است.
حال این سوال مطرح است که در ابعاد توسعه کدام بعد از اهمیت و اولویت بیشتری برخوردار است و چرا؟ آیا توسعه اقتصادی محور توسعه است یا توسعه سیاسی و یا سایر ابعاد توسعه؟ بسیاری از جوامع تنها یک بعد از ابعاد توسعه را مدنظر قرار داده و در جهت تحقق آن می کوشند . غافل از اینکه تمامی ابعاد فوق در تعامل و ارتباط متقابل با یکدیگر می باشند و توجه به یک بعد و غفلت از ابعاد دیگر نمی تواند موجبات توسعه جوامع انسانی را فراهم آورد.
امروزه از میان ابعاد توسعه، بعد انسانی توسعه مورد توجه قرار گرفته است؟ حال باید دید که چرا توسعه جوامع انسانی امروزه از اهمیت و الویت بیشتری نسبت به سایر ابعاد توسعه برخوردار است ؟
● جایگاه و پایگاه انسان در توسعه
اساس تشکیل جوامع انسانی، رفع نیازهای انسان است. بطور کلی انسان موجودی است نیازمند و نیازهای وی در سه سطح گسترده قابل طبقه بندی است .
اول) نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی مانند: خوراک، پوشاک و مسکن و ...
دوم) نیازهای روانی مانند: کسب آگاهی، کسب امنیت، ارتقا و تعالی، فرار از تاریکی ها و ناشناختها، لذت بردن از معنویت (هنر، زیبایی و... )، لذت بردن از حیات و جهان هستی، ارتباط با صاحب کاینات.
سوم) نیازهای اجتماعی مانند : نیاز به تشریک مساعی جمعی در حل مسایل، مشکلات و تنگناها و ... نیاز به همدلی، پاسخ به نیازهای جنسی.
● جایگاه و پایگاه زن در توسعه
جامعه انسانی از دو جنس زن و مرد تشکیل شده است. زنان نیمی از جمعیت انسانی جامعه را تشکیل می دهند . اگر نقش و جایگاه انسانی را به عنوان اساس و محور توسعه پذیرفته باشیم، منطقا باید نقش وجایگاه زن را نیز بعنوان نیمی از جمعیت انسانی جوامع در توسعه پذیرا باشیم .
زنان تا دیروز موجوداتی فراموش شده بودند و به مشارکت آنها در امور و فعالیت های اجتماعی توجهی نمی شد و فعالیت آنان را به وظایف خانه داری، همسرداری و بچه داری محدود کرده بودند و زنان نیز بعنوان یک باور این مساله را پذیرفته بودند .
اما امروزه یکی از مباحث توسعه نفی نابرابری جنسی و نفی تبعیض میان زن و مرد است. امروزه جایگاه زن درمبحث توسعه بعنوان بحثی اساسی مطرح شده و بحث آموزش زنان و دختران بعنوان مادرانی که اولین عاملین انتقال ارزشها، هنجارها، فرهنگ، آداب و رسوم و سنتها مطرح می شود و از اهمیت فراوانی برخوردار شده است.
براساس تحقیقات علمی مشخص شده است که زنان آگاه و اندیشمند، فرزندان آگاه تربیت می کنند این درحالیست که آگاهی نیز اساس توسعه است .
اما آنچه مسلم است این است که امروزه زنان در برخی موارد به گونه ای به حوزه زندگی خصوصی یعنی خانواده رانده شده و از دخالت در سیاست و نقش های اجتماعی محروم شده اند. اگر چه زنان توانستند در غرب حق رای را بدست بیاورند اما این حق رای منجر به شهروند سیاسی شدن کامل آنها و پذیرش آنها در مشارکت سیاسی نشد .
البته در برخی موارد کوشش های جنبش های فمینیستی بی نتیجه نبوده است و در تغییر نگرشها و اصلاح بینش ها نسبت به مشارکت زن تاثیر زیادی داشته است اما هنوز زنان از جایگاه لازم در مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار نشده اند ودربرخی جوامع به گونه ای مورد طرد نهادهای سیاسی رسمی واقع شده اند و مشارکت آنان هنوز در بسیاری از جوامع مورد پذیرش واقع نشده است .
● راهکارهایی در بهره گیری از مشارکت اجتماعی زنان
برای استفاده از مشارکت اجتماعی زنان و بهره گیری از حضور فعال آنان در عرصه های مختلف باید خانواده ها را از مناسبات دموکراتیک بین زن و مرد برخوردار نمود تا زنان بتوانند علاوه بر پاسخگویی به انتظارات اجتماعی به نیازها و خواسته های خویش نیز بپردازند و بدان پاسخ مثبت دهند .
این امر حاصل نمی شود مگر در سایه شناخت و تحلیل و بررسی ماهیت مناسبات زن و مرد در خانواده ها و دستیابی به عناصر تاثیرگذار بر آنها و ارایه راهکارهایی جهت تبدیل این عناصر .
در واقع آگاهی بخشی و آموزش زنان و مردان از ضروریات بهره گیری از مشارکت زنان است . آموزش مهارت های لازم به زنان جهت رشد توانمندی های آنان نیز باید مورد توجه قرار گیرد .
برای این منظور ابتدا باید زنان را از موقعیت اجتماعی و منافع خود آگاه ساخت و آموزش های لازم را به منظور کسب مهارتها و توانمند سازی آنان انجام داد چرا که زنان همواره بدلیل آن که مهارت ها و تخصص های لازم را برای تصدی مسوولیت ها ندارند به کنار رانده شده اند. حال آن که نگرش سنتی حاکم بر جوامع در مورد زن، اساسا هیچ زمینه ای را برای متخصص شدن و توانمند سازی زنان بوجود نیاورده است .
همچنین می بایست در کنار تاکید بر حضور زنان در نهادهای نمایندگی سیاسی، بر کسب کامل حقوق شهروندی آنها نیز تاکید کرد.
حقوق شهروندان براساس تعریف سال 1950 مارشال بر سه گروه از حقوقی که حکومت به افراد اعطا کرده متمرکز است. یعنی حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی. حقوق مدنی عبارت است از:
ـ حقوق لازم برای آزادی فردی.آزادی شخصی، آزادی بیان و اندیشه و دین، حق دخل و تصرف در اموال خود و عقد قراردادهای قانونی و حقوق قضایی.
حقوق سیاسی شامل حقوق انتخاب و مشارکت در هییت های برخوردار از قدرت سیاسی می شود و حقوق اجتماعی شامل یک طیف کامل از حق رفاه وامنیت اقتصادی گرفته تا حق سهم بری کامل از میراث اجتماعی و حق برخورداری از یک زندگی متمدنانه مطابق با معیارهای رایج در جامعه است .
دستیابی به امور فوق می تواند ما را در رشد و شکوفایی تمامی افراد جامعه، تشکیل خانواده مشارکتی براساس مناسبات صحیح بین اعضای آن و در نهایت ایجاد جامعه مدنی یاری نماید و زمینه های دستیابی به توسعه موزون را فراهم آورد .
نویسنده مهناز عابدی کارشناس ارشد خانواده
روزنامه مردم سالاری