برای
آموزش خلاقیت راه های گوناگونی وجود دارد که یکی از آنها استفاده از
سؤالات واگرا در جریان فرایند آموزش است. معمولاً سؤالات را می توان از نظر
نوع پاسخ هایی که دانش آموزان به آنها می دهند به دو دسته واگرا و همگرا
تقسیم کرد. سؤالات همگرا سؤالاتی هستند که دارای پاسخ های یکسانند و همه
دانش آموزان پاسخ های مشابهی به آنها می دهند. مانند: فتوسنتز چیست و مساحت
شکل زیر را محاسبه کنید. اما سؤالات واگرا سؤالاتی هستند که دارای پاسخ
های گوناگونی است و دانش آموزان می توانند برای آنها پاسخ های متنوعی را
ارائه کنند. این سؤالات اگر از سوی معلمان دروس مختلف به درستی طرح شود می
تواند در توسعه تفکر خلاق مؤثر باشد. سؤالاتی از قبیل اگر آهن زنگ نمی زد
اقتصاد دنیا چگونه بود و اگر زاویه ۹۰ درجه وجود نداشت چه اتفاقی می افتاد
از جمله سؤالات واگراست.
با
نگاهی به این سؤالات می توان دریافت که اگر معلمان از چارچوب محتوای کتب
نگاهی فراتر داشته باشند، می توانند درباره هر درس سؤالاتی واگرا طرح کنند و
ضمن غنی کردن محتوای آموزشی موضوعات جالبی را به عنوان فعالیت های مکمل به
دانش آموزان ارائه دهند و آنان را وادار به تولید ایده های مختلف کنند و
به این شکل زمینه ساز آموزش خلاقیت در مدارس گردند. انگیزه و خلاقیت کودک
زمانی از میان می رود که از ارزیابی، جایزه و رقابت به طرز غلطی استفاده
شود و یا هنگامی که موارد انتخاب شده خیلی محدود باشد.
تأثیر مدرسه پرورش خلاقیت
مدرسه به عنوان یکی از اجزای مهم نظام آموزشی می تواند بر فرایند تفکر و
مهارت های ذهنی و شیوه های یادگیری دانش آموزان تأثیر شگرف بگذارد تا به
راحتی بتواند در جهت تفکر نو و انتقادی و کشف مجهولات پیش برود و راه حل
مناسبی برای مشکلات ارائه دهد. بدین ترتیب مدرسه می تواند کانونی برای
یادگیری و پرورش افکار خلاق باشد. محیط مدرسه از جنبه های مختلفی مانند
شرایط فیزیکی (دیوارها، کلاس، ابزار و اشیای موجود در مدرسه) و روابط عاطفی
میان افراد، نقش مدیر و ناظم بویژه معلم، روابط دانش آموزان با معلم و
روابط دانش آموزان با یکدیگر، برانگیزه یادگیری و خلاقیت تأثیر مستقیم
دارد. معلم در مدرسه به عنوان یک الگو نقش کلیدی ایفا می کند. در واقع
اهمیت او در زندگی کودکان و نوجوانان مستعد و خلاق بیشتر روشن می شود.
البته باید گفت معلم شکل دهنده جو کلاس است و مهمترین نقش را در پرورش
خلاقیت دانش آموزان برعهده دارد و می تواند این نقش را از طریق روش های
تدریس در کلاس به انجام رساند.
روش های تدریس
تدریس، تنها فعالیت معلم در کلاس درس نیست بلکه فعالیتی دوجانبه از طرف
معلم و دانش آموزان است که در جریان آن بین دانش آموزان با یکدیگر و با
معلم تعامل وجود دارد. روش تدریس را می توان به دو گروه عمده تقسیم کرد:
روش های تدریس فعال و روش های تدریس غیرفعال (سنتی).
در روش تدریس غیرفعال،
فقط معلم نقش فعالی را در جریان تدریس به عهده دارد و مطالبی را که از قبل
تعیین شده است به طور شفاهی در کلاس بیان می کند و دانش آموزان در این
میان واکنش چندانی از خود نشان نمی دهند. به عبارت دیگر کودک برای مدرسه
است، نه مدرسه برای کودک. تدریس سنتی تنها وظیفه خود را این می داند که
حافظه کودک را از معلومات انباشته کند، آن را به زیور علم بیاراید و با
افکار بزرگ زینت دهد. بنابراین خلاقیت فقط جای اندکی در آموزش سنتی دارد،
زیرا در آموزش سنتی کسب مهارت خواندن و نوشتن مهم است و ارائه مفاهیم به
صورت شفاهی از طرف معلم و تکرار و حفظ کردن و پس دادن مطالب از سوی شاگردان
انجام می شود. بدین ترتیب ذهن شاگردان با جزئیات شتاب زده و نامربوط
انباشته می شود و آنها از یادگیری مطالب مهم درسی و قابل فهم محروم می شوند
و تلاشی برای پاسخ های چالش انگیز وجود ندارد. شیوه های آموزش سنتی دانش
آموزان را با روش های شناختی که مرتبط با دنیای فردا است همراه نمی کند و
چنین تدریس نامناسبی همراه با طرح موضوعات بحث برانگیز، محیط آموزشی ملالت
آوری را ایجاد می کند. برای پرکردن این شکاف و فقدان می توان با روش های
فعال و پویا مانع از کسب این دیدگاه سطحی نگر شد.
روش تدریس فعال:
درمقابل روش تدریس سنتی، روش های دیگری وجود دارد که در آنها برخلاف روش
تدریس غیرفعال ، دانش آموزان بیشتر فعالیت دارند و قسمت اعظم کار آموزش و
تدریس به عهده دانش آموزان است. در واقع یک تعامل دوطرفه بین دانش آموزان و
معلم و دانش آموزان با یکدیگر وجود دارد. در این روش پیشنهاد می کنند که
از وسعت برنامه کاسته شود و کیفیت برنامه اهمیت پیدا کند، زیرا ثابت شده
است معارفی که طی تفحصات و پژوهش های آزادانه مشخص به دست می آید بهتر در
ذهن باقی می ماند و به شاگرد فرصت می دهد به کسب روش هایی نائل شود که در
تمام دوره زندگی مورد استفاده قرار گیرد و به طور مداوم دامنه کنجکاوی او
را توسعه می دهد و دانش آموز یاد می گیرد چگونه عقل خود را شخصاً به کار
اندازد و بدین ترتیب آزادانه مفاهیم و تصورات خود را بنا کند.
بنابراین
استفاده از روش فعال در ارائه درس نه تنها دانش آموزان را بر سر شوق و ذوق
آورده و انگیزه یادگیری را در آنان تقویت می کند، بلکه معلم را در تبدیل
محیط کلاس به جامعه ای کوچک و دلپذیر قادر می سازد. در نتیجه ایجاد و
پیشرفت چنین محیط هایی است که حس کنجکاوی دانش آموزان برانگیخته می شود.
یکی
از راهبردهایی که معلم با روش فعال در هنگام تدریس انجام می دهد، استفاده
از تمایلات و کنجکاوی طبیعی کودک در حل مسئله و بیان مسائل به صورت حیرت
آمیز است. این روش یادگیری و روش های علمی دیگر که براساس ساختار طبیعی
کودک بنا شده مهارت های روش تحقیق را به وی می آموزد تا در کودک فهم عمیقی
از مهارت ها و راهبردهای علمی رشد پیدا کند.
معلمان
باید متوجه این نکته باشند یادگیری واقعی صرفاً به خاطر سپردن مطالب نیست،
بلکه یادگیری واقعی زمانی اتفاق می افتد که دانش آموز باید درباره موضوع
درس مواد و ابزار قابل لمس داشته باشد و بتواند مطالب را در عمل نیز ببیند و
آنها را تجزیه و تحلیل کند. دراین صورت کودک مطالب را بهتر فرا می گیرد و
انگیزه و کنجکاوی او تحریک می شود. بنابراین معلم باید برای برانگیختن
فعالیت های موردنظر خود از رغبت های طبیعی دانش آموزان استفاده کند و آنها
را وادار کند تا از روی رغبت و علاقه فعالیت کنند و خلاقیت آنها را پرورش و
شکوفا سازد.
تحقیقی
از سوی رمی و پیپر (۱۹۷۴) و سولیوان (۱۹۷۴) انجام شد، محور آنها مقایسه
کلاس های پویا یا باز با کلاس های سنتی بوده است. فضای کلاس های باز یا
پویا برای رشد شرایط پژوهش، کنجکاوی، دستکاری، خودفرمانی و یادگیری مناسب
بود. اما کلاس های سنتی در امتحان گرفتن، درجه بندی ، تدریس مقتدرانه با
سختگیری دنبال می شد و تغییر کمی در برنامه آموزشی خود ایجاد می
کردند. فراهم کردن زمینه ها و شرایطی که به تقویت تفکر خلاق درمدارس منجر
شود دامنه وسیعی دارد که از تغییر در نگرش ها تا روش های تدریس امتداد
پیدا می کند . در تحقیقی که ارتباط متقابل بین معلم و خودکارآمدی معلم ها
مورد ارزیابی قرار گرفته است، نشان داده شد نوع نگرش معلم به درس تعیین
کننده سطح موفقیت آنها در تدریس آن درس است، علاقه مندی و علاقه نداشتن
آنها به درس تأثیر مستقیم در نحوه آموزش آنها دارد و باعث ایجاد رفتارهای
خودمدارانه یا شرکت دادن دانش آموزان در امر تدریس، تحقیق و آزمایش است و
نتیجه آن رشد یا کاهش خلاقیت در کودکان است.
چامبرز(۱۹۷۳)
درمطالعه ای از ۶۷۱ معلم، تأثیرات منفی و مثبت آنها را روی خلاقیت دانش
آموزان مورد بررسی قرار داد. بررسی پاسخ ها نشان داد: معلم هایی که موجب
رشد خلاقیت در دانش آموزان هستند در مدیریت و هدایت کلاس به روش های
غیررسمی گرایش دارند. آنها به دانش آموزان اجازه می دهند موضوعاتی را که می
خواهند، انتخاب کنند. پذیرای دیدگاه های غیرمعمول آنها هستند، به خلاقیت
پاداش می دهند، در بیرون از کلاس با دانش آموزان در تعامل هستند و تشویق
استقلال دانش آموزان و عملکرد مثبت آنها را به عنوان نقش مؤثر در شکوفایی
خلاقیت می دانند. در مقابل رفتارهای متضادکه موجب کاهش خلاقیت می شود،
عبارتند از دلسردکردن عقاید دانش آموزان، تأکید برتکرار یادگیری، ناامنی،
سختگیری و اعمال روش های سنتی که موجب تقلیل خلاقیت می شود.
به
طور کلی در مطالعات متعددی که درباره کارایی روش های تدریس فعال صورت
گرفته است، مطلوب بودن این روش ها را نسبت به روش های تدریس غیرفعال نشان
می دهد. در مطالعه ای، کیفیت یادگیری به روش های سخنرانی، تمرین و تکرار،
پرسش و پاسخ و نمایش بررسی شده است. نتیجه نشان داده است که کیفیت یادگیری
در روش هایی که همراه با فعالیت بیشتر دانش آموزان باشد، به رشد خلاقیت می
انجامد. البته یادگیری فعال در مقایسه با یادگیری غیرفعال موجب می شود
ارتباط های بیشتری برای یادگیرنده ایجاد شود. به طور کلی کلاس های غیررسمی
یا فعال تأثیر بیشتری در رشد خلاقیت می گذارند. این گونه کلاس ها در مقایسه
با محیط های محدودکننده سنتی تسهیل کننده خلاقیت هستند.
خلاقیت توانایی همگانی است
بنابراین خلاقیت یک توانایی همگانی است که هم ناشی از عوامل مختلف فردی و
شخصیتی است و هم عوامل اجتماعی آن مطرح است. هر چند توانایی تفکر خلاق به
طور بالقوه و به نحو فطری در انسان به ودیعه نهاده شده است، اما ظهور آن
مستلزم پرورش آن است. یکی از مکان های پرورش و رشد خلاقیت ، مدرسه است.
هنگامی که کودک وارد مدرسه می شود، فرآیند اجتماعی شدن در محیط آموزشی شروع
می شود. عوامل بسیار زیادی چون داشتن تکالیف زیاد،تأکید بر حفظ دروس،
اجرای برنامه های هماهنگ، توجه نکردن به تفاوت های فردی و سرانجام شناخت
نداشتن یا بی توجهی به ویژگی های کودکان خلاق، موجب می شود که قدرت خلاقیت
آنان به تدریج کاهش پیدا کند. اما اگر مدرسه شرایط خود و روش های تدریس را
بر پایه شناخت و پرورش استعدادهای دانش آموزان، نیاز جامعه و نزدیک کردن
محیط مدرسه به شرایط و زندگی بیرونی قرار دهد، می تواند در جهت شکوفایی
خلاقیت در دانش آموزان گام بردارد.
در
تحقیقی که از سوی گوگن (۱۹۸۳) با استفاده از تست خلاقیت تورنس در نمونه ای
از ۲۲۵ کودک در مدرسه انجام شد، مشخص گردید: روش های فعال بر رشد خلاقیت
دانش آموزان بویژه دختران بیشتر است، درمقابل دانش آموزان در روش سنتی
کمترین افزایش خلاقیت را دارند. بعد از یک سال حتی خلاقیت آنان، پائین تر
از خط پایه نسبت به گروه مقابل (روش فعال) نشان داده شد. در تحقیق دیگری که
از سوی هادون ولیتون (۱۹۶۸) در مقایسه بین دو کلاس پویا و سنتی انجام
گرفت، مشخص شد که بچه ها بعد از گذشت چهار سال از کلاس ابتدایی، برتری
پایدارتری را در تفکر واگرا نسبت به بچه های با کلاس های سنتی نشان داده
بودند. میلگرام (۱۹۹۰) نیز معتقد است علت شکست مدرسه در رشد خلاقیت تا حد
زیادی به تعلیم و تربیت همشکل و یکنواخت مربوط می شود . این در حالی است که
هرکدام از بچه ها کاملاً با یکدیگر متفاوتند.
در
نتیجه چنین مشاهداتی مشخص می شود، اگر محیط آموزشی بویژه روش های تدریس که
مستقیماً مرتبط با تفکر کودک است، مناسب با رشد خلاقیت کودکان نباشد، باعث
کاهش خلاقیت می شود. تا جایی که تورنس در اولین یافته هایش بیان می کند در
رشد خلاقیت کودکان افتی در کلاس چهارم وجود دارد که به علت وجود شرایط
نامساعد مدرسه بویژه روش های تدریس است. همچنین در تحقیقات نشان داده شده
است اگر شرایط مناسب تدریس برای کودک در همان کلاس چهارم وجود داشته باشد،
این افت با کاهش کمتری روبه رو می شود و چه بسا نسبت به دانش آموزان با روش
سنتی نیز خلاقیت بیشتری نشان دهند. تورنس (۱۹۸۷) در نتایجی از ۳۰۸ مطالعه
انجام شده، نشان می دهد که روش های تدریس مناسب، بر رشد خلاقیت کودکان
تأثیر مثبت می گذارد و در ۷۰درصد موارد باموفقیت همراه است.
به
طور کلی روش تدریس مناسب در مدارس نه تنها موجب می شود که خلاقیت کودکان
رشد یابد، بلکه دانش آموزان را با دنیای فردا که مسئله و مشکلات بی شماری
دارد ، آماده حل مسئله، خلاقیت و نوآوری می کند. پس لازم است تا جامعه در
آگاه کردن معلمان به انواع روش های فعال تلاش کند تا معلمان از روش های
مناسب درکلاس خود استفاده کنند، کنجکاوی کودکان را برانگیزند و شرایط مناسب
تری را برای خلاقیت کودکان ایجاد کنند.