هوش هیجانی و پیشرفت افراد
بیان مسأله
- چه رابطه ای بین هوش هیجانی و پیشرفت افراد وجود دارد؟
- آیا هوش هیجانی در ارتباطات مؤثر است؟
- آیا بین هوش هیجانی و روابط زناشویی رابطه ای وجود دارد؟
- آیا هوش هیجانی در پرورش فرزندان نقش دارد؟
- آیا بین هوش هیجانی و مدیریت در بازار رابطه ای وجود دارد؟
فرضیه
-بین هوش هیجانی و پیشرفت افراد رابطه وجود دارد.
-هوش هیجانی در ارتباطات نقش دارد.
-بین هوش هیجانی و روابط زناشویی رابطه مستقیم وجود دارد.
-بین هوش هیجانی و پرورش فرزندان رابطه ای وجود دارد.
-هوش هیجانی ابزاری نوین در مدیریت بازار است.
هدف مقاله
هدف مقاله این است که با توجه به مؤلفه های هوش هیجانی می توان رابطه بین پیشرفت افراد در زندگی و هوش هیجانی پیدا کرد.
متغیرها و مقیاس سنجش آنها
متغیرهای مقاله،هوش هیجانی EQ و پیشرفت افراد می باشند که هوش هیجانی به
عنوان متغیر مستقل و پیشرفت افراد به عنوان متغیر وابسته می باشند.البته
نقش متغیر های مداخله گر چون IQ افراد را هم باید مدنظر قرار دارد.مقیاس
سنجش در این مقاله،مقیاس اسمی (بهره هوشی IQ و هوش هیجانیEQ) می باشد.
پیشینه
سال های زیادی بر روان شناسان حاکم بود که مهمترین استعداد افراد را بهره
هوشی یا هوش بهر(IQ)می نامیدند و با همین استعداد،پذیرش و گزینش کارمندان
را انجام می دادند که افراد یا باهوش هستند یا نیستند و به هر حال،چنین
زاده شده اند و کار زیادی برای آنها نمی توان انجام داد.این طرز تفکر در
جامعه آن زمان که گاردنر آن را "دوران تفکر هوشبهری"می نامد نیز نفوذ کرده
بود.کتاب "قالب های ذهن"اثر مهم گاردنر در سال ۱۹۸۳ بیانیه ای در دیدگاه
هوش بهری بود به گفته این کتاب،هوش واحد و یکپارچه ای وجود ندارد که موفقیت
در زندگی را تضمین کند بلکه طیف گسترده ای از هوش وجود دارند.
تاریخچه
هوش هیجانی در مفهوم هوش اجتماعی ریشه دارد که اولین بار توسط ای.ال
ثرندایک در سال ۱۹۲۰ شناخته شد،از آن پس تاکنون روان شناسان سایر مؤلفه های
هوش را نیز مورد شناسایی قرار دادند.در سال ۱۹۷۰ برای اولین بار،دو روان
شناس آمریکایی به نام دکتر پیتر سالوی و دکتر جان مایر بحث علمی هوش هیجانی
را مطرح کردند.در سال ۱۹۷۵ "هوارد گاردنر"ایده هوش چند گانه را مطرح
کرد.عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال ۱۹۸۵ توسط"وین پین "مطرح شد اما توسط
"دانیل گلمن" درسال ۱۹۹۵ محبوبیت یافت.بیشتر پژوهش ها در این زمینه توسط
"پیتر سالوی" و "جان مایر" در دهه ۹۰ صورت گرفته است.
چکیده
این مقاله به موضوع هوش هیجانی و نقش آن در پیشرفت افراد می پردازد.پیشینه و
تاریخچه هوش هیجانی تشریح شده و همچنین انواع هوش از دیدگاه متفکران و
بزرگانی که در این حیطه فعالیت داشته اند تعریف شده است.در ادامه به تعریف
هوش هیجانی و مؤلفه های این هوش و همچنین به هوش اجتماعی و عوامل تشکیل
دهنده هریک از آن ها پرداخته می شود.سپس نقش وراثت و محیط بر بررسی می
شود.در طی مقاله افراد براساس تقسیم بندی شده اند.الگوی رفتاری والدین و
رشد هوش هیجانی تشریح می شود،همچنین از اهمیت هوش هیجانی و ضرورت آن در
فرزند پروری نیز صحبت شده است.به نقش هوش هیجانی در مدیریت ارتباطات
پرداخته می شود و در پایان به این مطلب اشاره می شود که آیا هوش هیجانی در
مدیریت بازار تاثیری داردذ یا خیر؟
هوش و انوع آن
هوش از جمله مواردی است که بسیار مورد توجه روان شناسان بوده و در طول
تاریخچه روانشناسی تلاش بر این بوده که ماهیت هوش، انواع آن، تغییر پذیری
آن و ... مورد بررسی قرار گیرد. وقتی درباره هوش صحبت میشود، ویژگی چون
یادگیری سریع زیاد، محاسبات دقیق و فوری و راه حلهای جدید به ذهن خطور
میکند.
بطور
کلی تعاریف متعددی از هوش صورت گرفته است و بر این اساس طبقات مختلفی از
انواع هوش نیز مطرح شده است. ثرندایک، اسپیرمن، ترستون اشترن برگ، گاردنر
افرادی هستند که انواعی از هوش را براساس تعاریفی که از آن ارائه کرده
ساختهاند.
انواع هوش از دیدگاه ثرندایک
ثرندایک رفتار هوشمندانه را متشکل از توناییهای خاص گوناگون میداند. او از
سه نوع صحبت میکند که افراد مختلف در هر یک از این انواع میتوانند
متفاوت باشند.
▪
هوش انتزاعی: این نوع از هوش با اندیشه و نهادها سروکار دارد. درک روابط
اجزا و پدیدهها با این نوع از هوش ارتباط دارد. توان درک نظریهها،
ریاضیات و ... به این نوع هوش مرتبط است.
▪
هوش مکانیکی: به ویژگیهایی ارتباط دارد که به بهرهگیری موثر از ابزارها و
انجام اعمال و فعالیتها مربوط میشود. افرادی که از نظر انجام فعالیتها و
مهارتهای عملی بازده خوبی دارند، از هوش مکانیکی بالایی برخورداند.
▪ هوش اجتماعی: به توناییهای فرد که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر میسازد اطلاق میشود.
انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن و ترستون
انواع هوش از دیدگاه اسپیرمن
اسپیرمن معتقد است که در همه کارکردهای روانی یک حامل کلی هوشی (g) و شماری
از عوامل اختصاصی هوشی (s) وجود دارد.به عبارتی او هوش را به یک نوع هوش
کلی و تعدادی هوش اختصاصی تقسیم میکند.
انواع هوش از دیدگاه ترستون
ترستون برخلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به نام هوش کلی وجود
ندارد، بلکه هوش از انواعی از استعدادهای نخستین روانی تشکیل یافته است، که
شامل هوش کلامی، استعداد عددی، درک روابط فضایی، درک معنای کلامی، حافظه،
استدلال و ادراک را شامل میشود. هوش کلامی روابط واژگان ارتباط کلامی و
استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل میشود. درک روابط فضایی
به استعداد پی بردن به بازشناسی و همگونی شکلها به یاری بینایی اطلاق
میشود و منظور از درک معنای کلامی عبارت از به خاطر سپردن واژههای منحصر
به فرد است.
منظور
از حافظه، حفظ کردن هر گونه طرح و نقشه، شعر و قطعه یا اعداد و ارقامی، به
صورت طولیوار است و استدلال به استنتاج قاعده و اصول، از موارد مختلف و
همچنین توانایی در حل مسائل اطلاق میشود. ادراک عبارت است از تمییز دادن
اختلافهای اندازه، شکل، طول و عرض یا جای خالی واژهها و اندامها در
شکلها.
انواع هوش از دیدگاه اشترن برگ
اشترن برگ که نظریه خود را در دهه ۸۰ میلادی مطرح کرده به اجزای عالیه
عملیاتی و اجزا کسب معلومات در هوش اشاره میکند و بر این اساس وی نیز هوش
را به انواع هوش کلامی، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم میکند.
▪ هوش کلامی: در این نوع هوش فرد مطالب را به سرعت میخواند و میفهمد و در سخن گویی، واژگان بیشتر و دقیقتری بکار میبرد.
▪
هوش کاربردی: با استفاده از این نوع هوش، فرد هوشمند همواره موقعیتها را
خوب بررسی میکند و مسائل خود را به نحو مطلوب و موفقیت آمیز حل میکند.
▪
هوش
اجتماعی
: فرد هوشمند این نوع از هوش را آن گونه که هستند میپذیرد، پیش از
سخن گفتن میاندیشد و رفتار و کردارش با سنجیدگی و ژرف نگری همراه است.
انواع هوش از دیدگاه گاردنر
هواردگاردنر
روان شناس آمریکایی، هوش را در هفت نوع جداگانه مشخص کرده است:
هوش زبانی یا کلامی، هوش هنر موسیقی، هوش منطق ریاضی، هوش فضایی، هوش
حرکات بدنی، هوش اجتماعی و هوش درون فردی یا مهار نفس. گاردنر معتقد است که
افراد برای هر مساله خاصی، هوش مربوط به آن مساله را بکار میبرند.
هوش هیجانی
هوش هیجانی (Emotional Intelligence) که به اختصار EI گفته میشود و
معمولاً معیار ارزیابی آن را «ضریب هوش هیجانی» یا EQ مینامند، به
توانایی،ظرفیت یا مهارت ادراک، سنجش و مدیریت هیجانات خود و دیگران، دلالت
دارد. البته به دلیل تازه بودن نسبی این ایده، تعریف دقیق آن هنوز در بین
روانشناسان مورد اختلاف است.
در
سال ۱۹۲۰«تورن دایک» در دانشگاه کلمبیا از عبارت هوش اجتماعی برای تشریح
مهارت کنار آمدن با سایر مردم استفاده کرد. در سال ۱۹۷۵«هاوارد گاردنر»
ایده هوش چندگانه را مطرح کرد. او هشت نوع هوش را در دو دسته کلّی هوش میان
فردی (interpersonal) و هوش درون فردی (intrapersonal) برشمرد. بسیاری از
روانشناسان از جمله گاردنر اعتقاد دارند که معیارهای سنتی ارزیابی هوش،
مثل آزمونهای ضریب هوشی (IQ) قادر به تشریح توانائیهای شناختی نیستند.
عبارت
هوش هیجانی ابتدا در سال ۱۹۸۵ توسط «وین پین» مطرح شد امّا توسط «دانیل
گلمن» در سال ۱۹۹۵ محبوبیت یافت. بیشترین پژوهشها در این زمینه توسط «پیتر
سالووی» و «جان مایر» در دهه ۹۰ صورت گرفته است. آنها به این نتیجه
رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات،عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل
میدهند.
اندازهگیری هوش هیجانی
تفاوت بین هوش و دانش در زمینه شناخت کاملاً روشن است. در پژوهشهای
روانشناسی عموماً نشان داده شده است که ضریب هوشی (IQ)، معیار قابل
اطمینانی برای سنجش ظرفیت و توانایی شناختی افراد است و در طول زمان تغییر
نمیکند. امّا در زمینه هیجانات (یا عواطف)، تفاوت بین هوش و دانش چندان
مشخص نیست و برخی ناسازگاریها در تعاریف فعلی از هوش هیجانی و معیارهای آن
وجود دارد. برخی از روانشناسان معتقدند که هوش هیجانی پویاست و قابل
یادگیری و افزایش میباشد، در حالی که برخی دیگر هوش هیجانی را نیز ثابت و
غیرقابل افزایش میدانند.