دانلود رایگان کتاب رمان زیتون pdf _ مجله مادر و کودک گوپی
دانلود رایگان کتاب رمان زیتون pdf _ مجله مادر و کودک گوپی
کتاب زیتون داستان دختری است که بعد از 9 سال به ایران برگشته است با دیدن هر گوشه ای از شهر یاد خاطرات تلخ گذشته اش می افتد.حتما رمان زیتون رو از دست ندهید...
گروه کتابخانه گوپی
1399/11/12
14 نظر
67706 بازدید
عنوان حجم دانلود
دانلود رایگان رمان زیتون 8 مگابایت

دانلود کتاب رمان زیتون

 

معرفی کتاب رمان زیتون: 

کتاب زیتون داستان دختری است که بعد از 9 سال به ایران برگشته است با دیدن هر گوشه ای
 
از شهر یاد خاطرات تلخ گذشته اش می افتد.حتما رمان زیتون رو از دست ندهید... 

 خلاصه ای از کتاب:

هواپیما کمی خلوت شده بود...ساعت مچیم رو نگاه کردم..
 
ساعت به وقت تهران 3 صبح می بود...توجهم به هم  همه اطرفم جلب شد...مردم عجله داشتن پیاده شن...
 
به کجا چنین شتابان..خندم گرفت...بلند شدم...شال دور گردنم  رو روی سرم گذاشتم...
 
کیف دستیم رو از بالای سرم برداشتم..یقه پوست پالتوم رو بالا کشیدم..لکه کوچکی رو

لبه جیبش بود...سفید بود دیگه همیشه امکان به وجود آمدنش بود...با دستمال مرطوب
 
توی دستم به جونش  افتادم.... به سمت در خروجی حرکت کردم...به مهمانداران هواپیما
 
نگاه کردم با اون لبخند مصنوعی..خوب همیشه  به نظرم مصنوعی بود...
 
یادش به خیر بهم گفتن..برو ...دنبالش مهماندار شو...
 
گفتم دوست ندارم 3 صبح با اوون رژ  لبای قرمز مسخره وایسم به مردم لبخند بزنم...
 
کیفم رو توی دستم جا به جا کردم...
 
شیشه رو کمی پایین می کشم..بوی بنزین با بوی خوش بو کننده ماشین دلم رو بهم میزنه..
 
دلم آشوبه...چه قدر طول کشیده بود که این استرس همیشگی از بین بره دوباره برگشت...

راننده مسلسل وار داره از داداشش که رفته بوده ترکیه تا غیر قانونی از اوون جا بره
 
اروپا حرف میزنه...رو روانمه...

به محض رسیدن به هتل باید به هاکان زنگ بزنم..می دونم الان تو حیاط خونه سفیدشون نشسته..
 
حیاطی که وقتی از لبه باغچه اش پاهات رو آویزون می کنی دریای مرمرست...

دلم تنگ می شه...دنیز گفت بلیط برگشتم اپنه...یعنی انقدر اپن هست که همین الان برگردم با
 
پروازی که اومدم بر گردم استانبول..
 
آبروی دنیز میره...به هتل رسیدیم....شانس آوردم کمی پول ایرانی تو فرودگاه
 
آتا تورک از یه توریست ایرانی خریدم..هر چند مطمئم سرم کلاه رفت..پول راننده رو پرداختم...
 
دریا پرستارش پیشش بود ..امین داشت تو اتاق حاضر می شد...من هم برای امشب
 
پیراهن آستین کوتاه ساده ای به رنگ سفید انتخاب کرده بودم و کفش های پاشنه دار قرمز..
 
موهام رو هم حالت دار دورم ریخته بودم... سمیرا تو اون پیراهن آستین حلقه ای سبزش از همیشه
 
خوشگل تر شده بود..نگاهی به دامن من انداخت : خیلی کوتاست باده...

به دامنم که که یه وجب بالای زانوم بود نگاه کردم : نه بابا..من دامنام همیشه از اینم کوتاه تره...

_بله می دونم..اما همیشه هم یه امین نیست که بخواد قاطی کنه....
 
...یاد قیافه عصبی امین که افتادم..لبخند گشادم از رو لبم رفت : آره خوب...اما اگه
 
الان کوتاه بیام..باید همیشه کوتاه بیام... پالتوم رو که تا پایین زانوم بود پوشیدم....

سمیرا : خیلی سرتقی باده..خیلی....از پست بر میاد یا نه رو باید دید....
 
 حتما همین حالا ادامه ی این رمان جذاب رو دانلود کنید.
 
  برای شما رمان عاشقانه ی دیگری آماده کرده ایم به نام رمان سودازده حتما این
 
رمان عاشقانه رو دانلود و مطالعه کنید.
 

نظرات کاربران پیرامون این مطلب

انصراف از پاسخ به کاربر
 
پرسش
موافقم87
مخالفم4
.....  (شنبه 15 آبان 1400)
واقن رمان محشریه😍 من خودم ۵ بار خوندمش ولی بازم تکراری نشده واسم حتما بخونیدش
پرسش
موافقم37
مخالفم1
ساحل  (شنبه 22 آبان 1400)
عالی و خاطره انگیزه
پرسش
موافقم29
مخالفم2
Sepide  (جمعه 8 بهمن 1400)
خیلی قشنگ بود خیلیییب
پرسش
موافقم35
مخالفم2
گودرزی  (شنبه 30 بهمن 1400)
عالیه من چندبار خوندمش قلم نویسنده قوی خسته نباشید نویسنده عزیز
پرسش
موافقم28
مخالفم3
غزل  (جمعه 17 تیر 1401)
بی نظیر و فوق العاده ، اگر ده بار خونده بشه کمه ، جذاب و بسیار دلنشین بود
پرسش
موافقم22
مخالفم1
.  (جمعه 7 مرداد 1401)
عالیه یکی از بهتریناست
پرسش
موافقم18
مخالفم1
سین.الف  (دوشنبه 24 مرداد 1401)
کاش چاپ کنی...خیلی عالی میشه....من دیگه افتادم به فکر پرینت بگیرم پی دی اف و...
پرسش
موافقم25
مخالفم1
Sah Fa  (چهارشنبه 4 آبان 1401)
عالیتر از عالی بیش از ۱۵ بار خوندم
پرسش
موافقم29
مخالفم4
ف انا  (چهارشنبه 11 آبان 1401)
تنها رمانی که وقتی خسته میشم شروع میکنم به خوندنش و ازش انرژی میگیرم...بیش از ۵ ساله که دارمش و شاید ۱۰۰۰ بار خوندمش
نازنین  (دوشنبه 29 اسفند 1401)
عالیه شاید نزدیک ۱۰بار خوندمش
پرسش
موافقم13
مخالفم2
Aylin  (دوشنبه 8 اسفند 1401)
من بیش از بیست بار این رمان رو خوندم لطفا به اول رمان توجه نکنید که دختره یکم فازش غم و دپه و درباره گذشته تلخش اول رمان گفته چون خیلیا از رمان های غمگین خوششون نمیاد این رمان حرف نداره من بیش از بیست بار این رمان رو خوندم حوصلم سر میره میام میخونم رمان پیدا نمیکنم میام زیتون رو میخونم و واقعاگاهی دلم برای اون باده سرد و مغرور موفق تنگ میشه دست نویسندش درد نکنه 🤍💜
پرسش
موافقم3
مخالفم11
ناشناس  (چهارشنبه 27 اردیبهشت 1402)
مزخرفه ! ایکاش میل به آزادی فقط در باده نبود در سبحان هم دیده میشد و حاجی هم اینقدر سختگیری بی جا و بی مورد نمی کرد چه شکلی به آخر رسوندم الله اعلم
مبینا   (جمعه 10 شهریور 1402)
خیلی مزخرفه کی میگه عالیه خیلی هم مزخرفه و چندشه
پرسش
موافقم9
مخالفم2
لیلا  (شنبه 21 مرداد 1402)
فوق العادس،بینظیره من چندبن ساله که دارمش،هروقت حوصلم سرمیره میام سر این رمان،پیشنهاد میکنم بخونین حتما، بی شک عاشقش میشین
پرسش
موافقم3
مخالفم0
ص م  (جمعه 19 آبان 1402)
عالییییی
تینا  (پنج شنبه 17 اسفند 1402)
عالیییییی تنها رمانی هست عاشققققققشششمممم ممنون از نویسنده اش تنها رمانی که هرچند بار بخونمش خسته نمیشم
پرسش
موافقم1
مخالفم1
ناشناس  (پنج شنبه 23 فروردین 1403)
اگه اختلاف سنی زیاد فاکتور بگیریم خوب بود 👍