دانلود رایگان کتاب آرزوهای بزرگ pdf - مجله گوپی

دانلود رایگان کتاب آرزوهای بزرگ pdf - مجله گوپی
دانلود رایگان کتاب آرزوهای بزرگ pdf - مجله گوپی
کتاب آرزوهای بزرگ نوشته ی چارلز دیکنز می باشد.کتاب آرزوهای بزرگ داستان پسر بچه ی یتیمی است که تمامی مشکلات زندگی او را به تصویر می کشد.
1399/12/7
1 نظر
2379 بازدید
عنوان حجم دانلود
دانلود رایگان کتاب آرزوهای بزرگ 1 مگابایت

دانلود کتاب آرزوهای بزرگ

 

 معرفی کتاب آرزوهای بزرگ:

کتاب آرزوهای بزرگ اثر چارلز دیکنز می باشد که توسط رضا آزاد ترجمه شده است.کتاب آرزوهای بزرگ
 
داستان  پسر بچه ی یتیمی است که تمامی مشکلات زندگی او را به تصویر می کشد.

 خلاصه ای از کتاب:

 نام من فیلیپ است.اما زمانی که بچه بودم تنها پیپ میتوانستم بگویم.بنابراین پیپ چیزیست که همه

مرا به این نام صدا میزنند.من همراه خواهرم در دهکده ی کوچکی در اسکس زندگی میکردم.او

بیش از بیست سال بزرگتر از من بود و با جو گرگری آهنگر دهکده نیز ازدواج کرده بود.پدر و

مادرم را از آنجایی که وقتی بچه بودم فوت شدند به هیچ عنوان به یاد ندارم.اما اغلب اوقات عادت

داشتم به گورستانی که حدودا" در یک مایلی دهکده واقع شده بود بروم و به نام آنها که روی

سنگ قبرشان هک شده بود نگاه کنم.
 
 اولین خاطره ی من از بودن در گورستان این است که در بعد از ظهر یکی از روزهای ماه دسامبر که

هوا سرد و ابری بود وقتی روی سنگ قبری نشسته بودم و داشتم به مرداب های تاریک،مسطح و

دست نخورده ای که با خط سیاه رودخانه ی تیمز تقسیم شده بود مینگریستم و به صدای خروشان

دریا نیز گوش میدادم مردی از میان قبرها ظاهر شد،یغه ی مرا گرفت و با صدای وحشتناکی

فریاد زد:چیزی نگو،ساکت باش.اگر جیغ و داد کنی گلویت را خواهم برید.
 
 تنها در عرض یک سال همه چیز تغییر کرده بود.قبل از رفتن به خانه ی خانم هاویشام و مالقات با

استال همیشه میخواستم شاگرد جو باشم و علی رغم همه ی شماتت های خواهرم از بودن در خانه

لذت میبردم.اکنون به خاطر شغل و خانه ام احساس شرمساری میکردم.بسیار غمگین بودم.با این

حال به خاطر جو در آهنگری می ماندم و سخت کار میکردم.خوشحالم به او هرگز درباره ی اینکه

چقدر ناراحت بودم چیزی نگفتم.تالش کردم تا پیرو الگوی او باشم.یعنی یک مرد صادق،

خوشحال و سخت کوش.
 
 در آن زمان باور عمومی این بود که لندن شهر فوق العاده ایست.بنابراین وقتی آنجا را نسبتا"

زشت،با خیابان های باریک و کثیف و مردمی که داخل خانه های کوچک جمع شده بودند دیدم

بسیار متعجب شدم.بزرگی شهر مرا ترسانده بود.در قصابی اسمیت فیلد کثیفی و خونی که همه جا

را گرفته بود شوکه ام کرد.سپس به زندان نیوگیت رفتم.آنجا یک پیرمرد مست مکانی را نشانم داد

که زندانی ها در آن اعدام می شدند و با هیجان گفت که فردا چهار نفر اینجا اعدام خواهند شد.
 
 حتما ادامه ی این داستان رو مطالعه کنید.
 
برای شما رمان عاشقانه ای آماده کرده ایم به نام  رمان غم نبودنت همین حالا این رمان رو دانلود و مطالعه کنید.

نظرات کاربران پیرامون این مطلب

انصراف از پاسخ به کاربر
 
پرسش
موافقم0
مخالفم0
مهدی  (پنج شنبه 3 فروردین 1402)
من این بازی را خیلی دوست دارم