در بخشی از کتاب
زیبای خفته
میخوانیم:
در دورانهای گذشته، پادشاه و ملکهای میزیستند که بر سرزمینی پهناور حکمروائی میکردند. آنها بسیار غمگین و غصهدار بودند زیرا هیچ فرزندی نداشتند. پادشاه و ملکه سرانجام پس از سالها انتظار و با توسل به انواع سحر و جادو صاحب فرزند دختری شدند.
پادشاه سرخوشی خود را از این اتفاق میمون با برپائی جشنی باشکوه برای نامگذاری دختر کوچولو نشان داد. او به درباریان دستور داد، تا تمامی امکانات را برای تدارک جشنی بزرگ بکار گیرند آنچنانکه عظمت جشن تا سالها ورد زبان همگان باشد.
پادشاه از تمامی ساحران و جادوگران سرزمین تحت فرمانروائی که شامل هفت اقلیم مختلف بود، دعوت نمود تا به عنوان مادر خوانده به جشن نامگذاری پرنسس کوچک حضور یابند.
برای شما کتاب دیگری آماده کرده ایم به نام کتاب آسانسور پیشنهاد می کنیم همین حالا این کتاب رو دانلود و مطالعه کنید.