دختر جوان و زیبا شخصیت اصلی کتاب
کنیل وورث
(Kenilworth) است که گول ظاهر فریبنده و تجملات اشرافی لرد بزرگزاده را خورده و درخواست ازدواج او را بدون اینکه با پدر خود مشورت نماید قبول میکند. این سرآغاز یک سلسله ماجرا و حوادثی میشود که نظیر آن در هیچ دورهای در انگلستان تکرار نشده است. لرد جوان که شدیدا مورد توجه ملکه بوده و شایعه ازدواج او با ملکه زبان به زبان میگردد از ترس اینکه مبادا مقام فعلی خود را در دربار از دست داده و از چشم ملکه بیفتد، همسر جوان خود را در یک خانه قدیمی پنهان کرده و ازدواج خود را با او کاملا پنهان نگاه میدارد.
در بخشی از کتاب
کنیل وورث
میخوانیم:
والتر جوان که هرگز تا این حد به ملکه نزدیک نشده بود با دیدن ملکه خود را جلو کشید و تا محل قرار گرفتن نگهبانان جلو رفت. همراهان او، او را به عقب میکشاندند و سعی داشتند که او را به قایق خودشان برگردانند. والتر با یک حرکت خود را از دست آنها نجات داده و شنل با شکوهش در این کشمکش از روی یک شانهاش افتاد. این حرکت که بعمد صورت نگرفت باعث شد که قسمتی از سینه و شانه ورزیده او در معرض دید واقع شود. او در همین حال کلاهی هم بر سر نداشت و چشمان خود را به ملکه دوخته بود. او با آن شکل و شمایل اشرافی خود تمام قد در معرض دید ملکه ایستاده بود.
ملکه بعد از خروج از دروازه چشمش به او افتاد و در صورتش علائم استفهام نمایان گردید. در شب گذشته باران باریده و درست در جلوی مرد جوان حوضچه کوچکی از آب ایجاد شده بود. این حوضچه گل آلود در مسیر ملکه واقع شده و ملکه برای عبور از روی آن دچار تردید شد و قدری مکث کرد. شوالیه جوان شنل با شکوه خود را از دوشش برداشته و بدون توجه به نگهبانان شنل خود را روی زمین در جلوی پای ملکه پهن کرد. ملکه الیزابت نگاهی امتنان آمیز به این جوان انداخت، قدری دستپاچه و رنگش قرمز شد. او به سرعت از روی شنل عبور کرد و با عجله و بدون یک کلمه حرف خود را به زورق سلطنتی رساند.
برای شما کتاب دیگری آماده کرده ایم به نام
کتاب فراموشی
پیشنهاد می کنیم همین حالا این کتاب رو دانلود و مطالعه کنید.