در بخشی از کتاب کتاب
راز الن
نوشتهی جین بوکر (Jean Booker) میخوانیم:
الن مشتهایش را زیر پتو گره کرد او بیش از هر زمان دیگر از دست مادر که او را تنها گذاشته بود عصبانی بود تشک تختخواب به هیچ وجه راحت نبود و برجستگیها و فرورفتگیهای فراوانی داشت در ضمن بوی پمادی که خانم دایموند به خاطر رماتیسم به کمرش مالیده بود او را آزار میداد. دوباره صدای خروپف خانم دایموند بلند شد اما خیلی زود در همهمه هواپیماها گم شد. الن میکنند آلمانی هستند انگلیسی ولی حدس میزد که صدا مربوط به بمب افکنهای آلمانی باشد که به سمت گلاسکو پرواز میکنند.
کمی بعد آٰژیر وضعیت عادی به صدا درآمد الن چشمهایش را بست و سعی کرد بخوابد اما ذهنش بسیار آشفته بود آیا حال پدر به زودی بهبود مییافت؟ الن آرزو میکرد مادر از این که او را همراه خود نبرده پشیمان شود.
گلهای زنگولهای که برای او چیده تا پایان هفته حتما پژمرده میشود. فکر گلها الن را به یاد چتر نجاتی که در جنگل پیدا کرده بود انداخت باید صبر میکرد تا جریان را برای ماوییس هم تعریف کند اگر یک آلمانی دیگر هم خلبان بوده حتما پدر ماویس اطلاع داشت شاید الن میتوانست روزهای آینده را در خانهی ماوویس بگذراند البته اگر خانم دایموند اجازه میداد، اما پول نهار چه میشد؟ اگر او فردا پول ناهار را به مدرسه نمیبرد مجبور بود تمام روزهای هفته آینده را از خانه غذا ببرد و این موضوع مادر را حسابی عصبانی میکرد زیرا ناهار
در مدرسه به معنای صرفهجویی در مصرف کوپنهای غذا بود....
برای شما کتاب دیگری آماده کرده ایم به نام کتاب کاکائو پیشنهاد می کنیم همین حالا این کتاب رو دانلود و مطالعه کنید.